گفت و گو (معیارهای ازدواج) :: متی ترانا و نراک

گفت و گو (معیارهای ازدواج)

شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۵۶ ب.ظ

" هو العشق "

خدایا بهت گفته بودم عاشقتم ... :)

+ امتحان تمام شده بود ، از اذان مغرب مدتی بود میگذشت. از خسته گی هیچ کدوم نایی نداشتیم . خودمون رو مشغول حرف زدن کردیم تا بلکه طولانی بودن مسیر از یادمون بره ...

حرف زدن و قدم زدن توی تاریکی خیلی صفا داره مخصوصا اگه هوا خنک باشه ...

نزدیکای نقلیه رسیدیم ... به دوستم گفتم این روزا پدر مادرا خیلی راقب به ازدواج زود(به موقع ) بچه هاشون نیستن . همش بهانه این رو میارن که آدم برای ازدواج باید به بلوغ فکری رسیده باشه ... تو که هنوز بچه ای دهنت بوی شیر میده ...

گفت : آره ... این روزا همه پدر مادرا یا بگم اکثرشون همین عقیده رو دارن ... بعد رو به من میگه ... ولی واقعا ما هنوز بچه ایم! آخه ما که ...

من و بگو ... گفتم مگه بچه بودن به اینه که چون دانشجویی و از صب تا شب خونه نیستی وقتی هم میرسی نایی برای کارای عقب افتاده خونت نداری ، آره منظورت اینه

گفت : خوب آره دیگه ... ماکه از پس کار خودمون بر نمی آییم چه طوری میخواییم بعدا یه زندگی رو بچرخونیم

گفتم هرکسی اگرتوی موقعیتی قرار بگیره متناسب با اون موقعیت برنامه ریزی زندگیش تغییر میکنه ... ما فعلن دانشجوییم ، کار اصلی مون درس خوندنه

میگه : خوب اگه الان بحث ازدواج مطرح بشه به درسمون لطمه میخوره ...

گفتم : یعنی چی به درسمون لطمه میخوره ... تو واجب زندگیت رو به تعویق بندازی تا مستحبت کامل بشه ...

همه اینها با برنامه ریزی درست میشه ... خداوند هم یه حس مسئولیت جدیدی بعد از ازدواج به فرد میده

نمیگم درس نباشه ... نه ... باید درس خوند اما نباید درس خوندن بشه هدف ... باید بشه وسیله برای رسیدن به هدف

دراومده میگه : حالا از همه اینا که بگذریم ... الانه یه پسر بخواد ازدواج کنه از کجا پول بیاره سرویس طلا بخره ...

من : شدم شبیه یه علامت سوال غول پیکر ...

میگم مگه قراره هر پسری خواست ازدواج کنه باید سرویس طلا بخره ... آخه بنده خدا چه جوری چنین چیزی میخواد تهیه کنه ...

گفت : وا یعنی خودت بخوای ازدواج کنی قبول میکنی همسرت برات سرویس طلا نخره ... وا آخه نمیشه که ...

میگم : (دو تا شاخ در آوردم ) این چه حرفیه مگه قراره تو با سرویس طلا ازدواج کنی ... من اگه بخاطر این چیزا بخوام ازدواج کنم همون بهتر بمونم پیش خونوادم

برای خرید این چیزا از یه جوون خیلی توانمند تر هستند ... واقعا من نمیدونم این معیارهای وزین رو بعضیا از کجا میارن

آخه بابا مگه قراره سرویس طلا توی زندگیت همراهت باشه ...

بعد اون شد مثل یه علامت سوال و گفت چه قدر تو کم توقعی ...

منم همین جوری موندم چی بش بگم ...

~~(نمیدونم این عکس رو برای چی گذاشتم ولی به نظرم مردها باید نماد آدمای پُرزحمت و پُرغیرت باشند )~~

بلوغ فکری = آخه مگه منتظرین بچتون به نهایت مراتب کمال برسه ... این مورد تا یه حدی لازمه اما نه اینکه بشینی تا بچه بشه 30 سالش تا حسابی پخته بشه

ازدواج به درس لطمه میزنه = جای هدف ها و وسیله ها عوض شده

عدم توانایی شاه داماد برای خریدن سرویس طلا = این دیگه از اون حرفاس

خدایا کمکم کن در این زمانه

دغدغه هایم را گم نکنم ...

دلم برای

دغدغه هایم

نکند

تنگ شود

راستی آبجی جان پیوندت مبارک باشه :)
انشاالله در سایه محبت اهل بیت و خداوند متعال عشق تون پایدار و گرم باشه

۹۲/۰۵/۱۹

ازدواج

بهانه پدر مادرها

تعویق انداختن ازدواج

معیارهای ازدواج

۲۷ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۴۰

عطر یار

سلام

نمی دونم چطور شد من این مطلب تون رو ندیدم

خیلی خوب نوشتین و طرز نگاه تون به زندگی واقعا عاقلانه و بالغانه ست و ای کاش خیلی ها از این طرز نگاه شما درس بگیرند. متاسفانه زیاد شدند دختران و زنان جامعه ما که تمام زندگی شون شده نگاه های مادی، توقعات بیجا، مدگرایی و ... .

تحول این جامعه و این سبک زندگی ها به دست خود ماست و باید قبل از این که دیر بشه فکری به حال زندگی هامون بکنیم

یاعلی

۲۶ مرداد ۹۲ ، ۲۳:۵۳

پلڪــــ شیشـہ اے

الان متوجه شدم

اینجا امکان تغییر متن نظرات وجود نداره ...

خیلی هم دور از ذهن نیست

تشکر بابت دقت تان

۲۶ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۰۷

سید محمد امین تقوی

خیلی دوست داشتم جهانگرد بودم تا شامپو پرژک گیرم میومد ولی تو همین ایرانم :)
فکر کنم به خاطره وی پی ان هست که ای پی های جاهای مختلف رو میندازه

۲۶ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۰۵

سلام مطلبی که صادقانه و از اعماق دل نوشته بشه لاجرم بر دل هم میشینه من اغراق نکردم واقعا چیزایی که نوشتین مثل الماسهایی است که ارزشش از اون سرویسهای طلا و جواهرات که خانواده ها براشون خودشون رو می کشن و چقدر کدورتها برای همین چهارتا تیکه فلز بوجود میاد، بیشتره
این یعنی بلوغ فکری و این یعنی درحالیکه باید همه دختران ما مثل شما فکر کنند ولی متاسفانه اینجور نیست و به قول خودتان معیارها عوض شده است و دوست داشتنه طرفشان را در چهارتا حلبیه طلایی جستجو می کنند.
خدا به شما و امثال شما سلامتی و موفقیت روز افزون عنایت کند انشاالله
بله متاسفانه یه مدت نیستم و البته یه مدت بیشتر از این هم نخواهم بود چون تصمیم گرفته ام برای فتح یک سنگر علمی خیز بردارم و می خوام تا روز کنکور ارشد در بهمن ماه همه ی کارهای مستحبی رو کنار بگذارم و به این مبارزه علمی فکر کنم اومدم که بگم التماس دعا بهمن ماه بر میگردم و امیدوارم که با دعای همه شما دوستان تو این رقابت موفق بشم

۲۲ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۵۹

این متن از خودتون بود؟
به واقع یکی از زیباترین متنهایی بود که خوندم در عینه سادگی و کوتاهی یک دنیا حرف و دغدغه در دل داشت یک دنیا حرف بود در چند جمله ساده کاشکی می شد این چند جمله زیبا را برای تمامی دختران حداقل یکبار خواند یا برای خانواده هایشان
امروزه خانواده ها در حالی برای ازدواج فرزندانشان و دخترانشان سنگ اندازی می کنند که هزار و یک دام مهلک برای آنان در جامعه گسترده شده است و وای بر این غفلت خواننده ها
راستی اون عکسه اخه خیلی باحاله دله ماهم براش تپید تیکه گمشده زندگی ییییییییی :)

۲۲ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۵۵

فرزند آدم

داشتم به اون عکس اولیه که خوشتون میاد نیگاه میکردم ببینمم میتونم منم خوشم بیاد ازش :)
چ خوب گفتید ..خیلی حرف دارم در این موضوع ..اصلا ی جورایی بااین قضیه درگیر بودم :(
متاسفانه معیارها عوض شده..

۲۱ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۳۰

رها پاک سرشت

هههههه جالب بودفعلا که این مباحث به درد ما بچه ها نمی خوره(آیکون خنده)

آدم با دعدغه هاش زنده اس....

نمی دونم چی بگم فعلا هنگم !!!

از دست این کابینه ی روحانی(آیکون عصبانیت)

۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۴۳

بهارخانمی

یعنی تف تفت میکنما

مثل اون روز سرخ و سفید میشی ها

گفته باشم

میگن برخورد اول توی ذهن ادم میمونه الان دقیقا همون شده ها

همچی خوشگل حک شده توی ذهنم

ههههههههه

۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۳۹

چشم مواظبیم

شما مواظب باش معیار و ملاک ازدواجتون کسی رو گرفتار نکنه خواهر

تازه پیداتون کردیم خلاصه مال خودمونی دربست

هههههههههه

۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۳۸

سلام خانوم

الان امدم وبلاگت غیبتتو میکردم گفتم چطوری شده و میخوام برم کجا

بلی بلی خوش بود جای همتون خالی

انشالله بقیه عکسارو هم شب میذارم ببرگردم

۲۰ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۱۶

شقایق

سلام

هه هه هه!

خیلی جالب بود! (مارو یاد قدیما انداختین)

تو کل فامیل ما تقریبا اکثرا همین سیستم فکر میکنن.
ما هم یه ضد حالی زدیم به همشون.

پارسال خواهرم رو دادیم رفت تو سن 17 سالگی!

امسال هم دیپلمش رو گرفت و میخواد بخونه دانشگاه

خانوم خود بنده هم 18 سالش بود که خدا بهش لطف کرد و مارو بهش داد(آیکون اعتماد بنفس+عینک دودی!)

خلاصه اینکه قضیه همونه که فرمودید
جای هدف و وسیله

الان تعداد زیادی از همکارا و هم دانشگاهیا و دوستان هستن که با همین سیستم تفکری الان سنشون شده 30 حتی 35 ودیگه اون موقعیتای قبلی رو ندارن و خلاصه حسابی پشیمون...

آدم نباید از زندگی خودشو دریغ کنه بخاطر درس. درس هم جزئی از زندگیه (اینو دارم در حالی میگم که این قضیه کمرمو شکسته ولی خب واقعیت زندگیه... انشاالله از اول مهر هم بنده میشم دوباره دانشجو هم همسر مکرمه...
اینو گفتم در جواب اونایی که میگن نمیشه!
اتفاقا خوبم میشه.
خصوصا برای اونایی که مثل خانوم ما شانس بیارن و همسرشون معلم هم باشه و.... دیگه نونشون تو روغن!

درس نخونن و انتظار داشته باشن شب امتحان همسرشون معجزه کنه تا فردا نمره بیارن(ازین دست معجزات حقیر خیلی دارم... واقعن جا داره ایمان بیارن...))

خلاصه اینکه میشه... با همه سختیاش میشه.

حیفه آدم جوونی و اون انرژی های جوونی رو از دست بده به بهانه درس .

درس واجب ولی زندگی واجب تر.

در باره عکس یکی مونده به آخر!

خدایا... ینی ما تو فضای مجازی هم نمیتونیم راحت باشیم؟!!!

اینی که شما گذاشتید عکس کفشای ایمنی کارگراس.(بنده های زحمت کش خدا)

یه چی تو مایه همون بمبیه که عراق انداخت تو حلبچه!

تا شعاع سه کیلومتریش حتی باکتریارو هم میکشه...
اینجا ازین چیزا زیاده...

اتفاقا برای اینکه بدونید خیلی هم بده!

همین الان از همینا پای بندس! از صبح ساعت 6 تا شب ساعت 19

کلاس هم که مصیبتیه برا خودش!!!

بگذریم

ممنون بخاطر پست پر محتواتون

یاعلی

۲۰ مرداد ۹۲ ، ۰۶:۰۹

محرم نینوا

1نکته جالبی هم از صحبت هاتون میشه برداشت کرد و اونم اینه که همون دوستتون وقتی مادر بشه میره دنبال بلوغ فکری فرزندش تو 30 سالگی
پس یعنی علاوه بر اینکه خودش دیر ازدواج میکنه ، باعث دیر ازدواج کردن بچه اش هم میشه

۱۹ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۲۰

مثل ما

میبینی چقد سخت گرفتن

خدابزرگه

واگذار میکنیم بخدا که بالاترین تصمیمو میگیره

۱۹ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۱۵

قبله عشق

واقعا معیارها چیه؟

متاسفانه الان تو خانواده مذهبی هم خرج های الکی بیداد میکنه(کت وشلوار فلان مارک، سفره عقد آنچنانی و.......)هزارتا رسم و رسوم بی خود دیگه...

۱۹ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۴۵

نقـ طه

سلام خواهر بزرگ در مورد پست من :+ (یعنی چ بگویم ک ناگفتن م بهتر است) ..

سلام خواهر بزرگ ِ
خوبید دیگه بدون ما ؟
تازشم غصه نخور / با اسب سفید میاد ! اما آهسته میاد .. ! انشالله گردنبند طلا هم پاداش کم توقع بودن ت برات بیاره .. بعله :دی

۱۹ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۰۲

دیگه پیش میاد

متاسفانه بعضی خانواده ها معیار اشتباه فرض میکنن

برای همین ازدواج ها نافرجام میمونن

۱۹ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۵۳

الان داشتم با خودم درباره تو غیبت میکردم

بذار دستم بهت برسه بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووق سانسور شد

متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک