متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

۲۶ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

" بسم الله الرحمن الرحیم "

سلام خدمت دوستان :)

بدون مقدمه ، شرمنده آمده ایم این سوی دنیا نت و این ها نیست!

ما تازه خونه به خونه شدیم و توی این منطقه با کمال تعجب تکنولوژی ای دی اس اِل امکانات فنی اش نیست به همین علت ما هم از این نعمت بی بهره ایم! الان که خدمت تان مینویسم با هزارتا زحمت یک عدد دایال آپش رو راه انداختم ! پُر واضحه که با این تکنولوژی بالایی که در اختیارمان قرار گرفته امکان سرزدن به دوستان و گذاشتن نظر را مثل قبل نداریم حداقل برای دو هفته مگر اینکه زمانی رو از نت دانشگاه فیض ببریم! هیچی دیگه گفتم که گفته باشم!

جای دوستان خالی اسباب کشی حسابی مهره گردن مان که چه عرض کنم ستون فقراتمان جا افتاد! 


صرفا جهت اطلاع : این قسمت (حرف های راحت) از اون بالای وب کامنت دونیش بازه صحبت های بی ربط با متن ها رو ببرید اون بالا 

۱۳ نظر ۱۹ مهر ۹۲ ، ۲۲:۱۳

" بسم الله الرحمن الرحیم "

خیلــــــــی ها را صــــــــدا میزنند 

  امـّـــا تنها عده ای میشنوند !

۱۳ نظر ۱۶ مهر ۹۲ ، ۰۴:۵۰

" بسم الله الرحمن الرحیم "

 

۴ نظر ۱۶ مهر ۹۲ ، ۰۲:۳۸

" بسم الله الرحمن الرحیم "


سلام :)

دوستان چراغ اول را که حسابی پُر نور کردید، فقط به خاطر داشته باشید به گونه ای بنویسیدکه اگر کسی خواند بتواندشرح کوتاهی از معصومی که چراغش روشن میشودبیاموزد!مثلا اگه بهمون گفتن امام حسن تون رو توی 5 دقیقه توصیف کنید کم نیاریم ! انشاالله منظورم رو گرفتید!

یاعلی 

چراغ دوم به نام غریب بقیع ، عزیزِ مادر روشن می شه انشاالله!

بَ ق ی ع کلن خودِش یه روضه تمام عیاره!

پشت این حصارها که بایستی و زُل بزنی و از همه بدتر خانم باشی اجازه ندهند وارد شوی! و اینکه تا بیای یک قطره اشک بریزی حرامی های وهابی رگ حماقتشون گُل میکنه،عجیب ... میشن! یا الله ! مگه میشه بری کنار بقیع و یاد قبر حضرت زهرا بیافتی و غربت امام معصوم و ببینی و گریه نکنی! جایی که ضریح و حرم نداره ... :(


+

++(پلاسی)

+++(مداحی کریمی)

++++(پلاسی دوم)

بی ربط : +

۳۳ نظر ۱۶ مهر ۹۲ ، ۰۲:۰۳

"بسم الله الرحمن الرحیم "

سلام :)

۱ نظر ۱۶ مهر ۹۲ ، ۰۰:۳۵

" بسم الله الرحمن الرحیم "


(عکس رو هم بهش خرده نگیرید عکس محجبه فعلن کشش پیدا کردنش نبود)


اونهایی که دم از آزادی می زنند چرا اولا به دموکراسی و انتخاب ملت که به این حکومت و قوانین ش رای دادند احترام نمی گذارند؟حجاب قانون کشور هست...

دوم اونهایی که میگن ما هر جور بخوایم لباس می پوشیم مردها نگاه نکنند، به چه حقی نگاه دیگران رو محدود می کنند؟

اگر آزادی هست مسلما آزادی در حواس و از همه مهم تر آزادی در نگاه انسان در مقام بالاتری از آزادی پوشش قرار داره چون شامل گستره بزرگ تری از اعمال انسانی میشه..


پ.ن : این حاصل این پست بود (کلیک) ، سوالی که دوستمون مطرح کردند! 

پ.ن : نظر خودتون رو بگید؟!


۹ نظر ۱۵ مهر ۹۲ ، ۲۳:۳۴

" یا الله "


سلام :))

از بس بی قاعده پای سیستم بودم مخصوصا دیشب تا صب

مهره گردنمان به شدت درد میکنه وهمین طور تمام عرض شانه مان

این دو روز کلن سر کلاسم بیخیال جزوه نوشتن شدیم چون درد ناک بود!

فعلن قادر به تایپ نیستم! خیلی سخته دست هام رو بالا بیارم بذارم روی میز!

احتمالا تا پایان هفته اوضاع به همین صورت خواهد بود

این چند خط هم با زجر فراوان نوشته شد!

خداقوتتون

یه جای محشر به یاد همه تون بودم 

یاعلی(صلوات برای فرج)

التماس دعای شدید



ب .ن : البت نظرات رو میخونم

ب.ن : این و بخونید خیلی صفاست +

ب.ن : عیدتون هم مبارک راستی 

ب.ن : چه قد بد تازگیا فهمیدم شخصیت مجازیم بیشتر از حقیقیم رشد کرده! :(


۲۱ نظر ۱۴ مهر ۹۲ ، ۲۱:۰۹

" بسم الله الرحمن الرحیم "


(سه تا برادر گمنامم)

دلم خون بود از دست شون حسابی دلم شکسته بود از دست شون ... گفتن حرف هایی که لایقش مَن نبودم ...

یعنی نامردی(نشونه جنسیت نیست ها) رو در حق خواهرشون تمام کردند ... شاید خودشون متوجه نبودند اما ... این قدر روحم تحت فشار بود که سر کلاس آز هیچ نفهمیدم خانم مهندس چی میگفت فقط الکی سر تکون میدادم و بعد هم با بی تفاوتی به عالم و آدم ملخ طفلکی رو گذاشتم زیر بینوکولر شروع کردم زیر و زبرش رو بررسی کنم ... موقعی که خانم مهندس داشت درس میداد برای اینکه بغضم وسط کلاس نشکنه دفترچه آبی کوچیک فنریم رو در آوردم شروع کردم نوشتن ... خدایا رسمش اینجوری بود،خیلی نامردن(نشونه چن تا آدم که قضاوت زود زود داشتن) ...!آقا تا دستم میرفت نوشتم! کلاس تموم شد یه خنده الکی برای اینکه حقیقت حسم مشخص نشه با یه خداقوت تحویل خانوم دکتر دادم وزدم از دانشکده بیرون! یک راست رفتم سر مزار سه تا داداش گمنامم ... من و دفترچه آبیم و اون کنج دنج همیشگیم ... خودکار فشاریم رو در آوردم و شروع کردم به نوشتن آقا شما سه تا برادر رو به همراه احمد جان قسمت تون میدم باید بهشون بگید بیان عذر خواهی وگرنه گناه حق الناسی که گردنشونه میمونه باهاشون ... هرچی بود رو خلاصه کردم توی دو صفحه نامه کوچیک ... آخر سر هر 4 تاشون رو قسم دادم و بهشون گفتم تا فردا مهلت دارید منتظر جواب نامه ام هستم...

گذشت نیمه های شب بود نمازم تموم شد از خستگی سر گذاشتم سجده خوابم برد بین خواب وبیداری یه خوابی دیدم ... جلسه بزرگی بود همه جمع بودن چهره هیچ کس قابل تشخیص نبود فقط یه دختری با لبخند از کنارم گذشت دستش رو گرفتم گفتم چه خبره گفت : اینجا جشن معذرت خواهیه ... جشن معذرت خواهی ... بیدار شدم خیلی ترسیدم ... 

خدایا کی میگه صدامونو نمیشنوند ... برادرام زنده اند خوب هم میشنوند خوب هم جواب میدهند ...

حالا 4 تا برادر دارم سه تا گمنام یکی هم احمد


پ.ن : خیلی شک داشتم برای گذاشتن این پست
شاید عنوان : دوستان شهیدم 

۱۵ نظر ۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۰:۲۸

سلام :)

 

بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب :)

۲۲ نظر ۱۲ مهر ۹۲ ، ۱۱:۵۱
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۸ مهر ۹۲ ، ۲۲:۰۴