متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

۲۶ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

این متن کامنت دوستم هست

سلام. زیارت قبول. خوش بحالتون. خوش بحال دوستتون. برادر جدید مبارک. سفارش مارم به داداشتون بکنید. این روزا بیشتر از همیشه به دعا نیاز دارم ولی دلم نمیخاد به کسی التماس کنم دعام کنه. اصلا نمیخام کسی دعام کنه. اصلا دیگه نمیخام دعاهام مستجاب بشه. اصلا دیگه دعا نمیکنم...

گاهی حالم از زندگی نکبتی که برا خودم درست کردم بهم میخوره شاید هم زندگی که برام درست کردن...
نمیتونم وجود خدا رو انکار کنم چون با همه وجودم حس میکنم که هست ولی دیگه دلم نمیخاد دوستش داشته باشم اصلا دلم نمیخاد دوستم داشته باشه!!!
پلک شیشه ای عزیزم...دوستی که با ندیدن عاشقت شدم. البته عاشق نوشته هات! توروخدایی که قبولش داری فقط برای آخرین بار دعام کن. این آخرین تلاش منه.
باهام حرف بزن وگرنه از درد تنهایی میمیرم. من تنهام... همیشه تنها بودم. میتونستم دل خوش به "مادر" باشم ولی از سایه مهربونش محرومم. خیلی ازش دورم. گاهی حس میکنم که اول مجازات شدم بعد آلوده به گناه.
این روزا با نوشتن حرفایی که توی دلم بوده فهمیدم چقدر داغونم. اصلا دیگه میخام بیخیال پاکی بشم. میخام اینقدر گناه کنم که دیگه هیچکس منو نشناسه. البته حالا هم کسی من واقعیم رو نمیشناسه ولی دیگه میخام صورتکم رو بردارم و ذات پلید و گنهکارم رو آشکار کنم. برای همه اونایی که دینشون رو از من گرفتن نگرانم که چه به سر دینشون میاد!
ببخشید پرحرفی کردم. فقط چون به دوستتون حسودیم شد ناراحتیمو اینطوری نشون دادم.آخه ناسلامتی یه عمره دنبال شهدا میدویم ولی حتی یه بارهم حتی راه رو نشونم ندادن چه برسه به اینکه خودشونو نشون بدن!!!
اینم بگم منم یه دوست شهید دارم ولی فعلا باهاش قهرم...شایدم اون باهام قهره...
تهش اینکه التماست نمیکنم ولی اگه خاستی دعام کنی مانعت نمیشم...
:(((
۶ نظر ۰۸ مهر ۹۲ ، ۱۱:۲۲

" بسم الله الرحمن الرحیم "




اردوی جنوب : برای پک فرهنگی یکسری کارای قشنگی انجام شده بود از جمله ... دادن یه A5 محتوی مختصری در مورد یکی از شهدای دانشگاه+ عکسش!

گفته بودن هرجا رفتید توی منطقه برای شهیدتون دعا کنید و سعی کنید تا پایان اردو باهاش رِفیق بشید!

اصلا حواسش نبود همه اینا رو اون آخرای اردو یادش اومد گفت خُب از حالا شروع میکنم باهاش رِفیق میشم!

بعد از سفر رفت و دنبال کرد داستان شهیدش رو پی یه نشونی بود از قبرش ... یه سرچی کرد توی اینترنت و چیزی در این باره پیدا نکرد نوشته بود شهید اهل ملایرِ این تنها نشونی بود گفت حتما باید قبرش هم همدان باشه!

یه شب خواب دید هرجا میره از هرکسی میپرسه قبرشهیدم رو بهم نشون بدید هیچ کس هیچ نشونی نداشته و چیزی پیدا نمیکنه بعد پدر شهید ...(یادم نمیاد)

هفته پیش از اردو دارم بهش میگم بیا یه دقیقه پای سیستم یه نیم نگاهی به سین اردو بیانداز! سرش شلوغه پشت گوش میاندازه، شاید نمیشنوه!دوباره میگم برو یه دور نگاه کن!

رفته پای سیستم یه دفعه دیدم هیجانی اومده چشاش بغض داره میگه این جا نوشته دیدار با خانواده شهید ... میگم آره چی شده؟ خوابش رو تعریف میکنه ... اصلن یه جوری شدم ... میپرسه از شهدای دانشگاهه؟؟؟ میگم : اطلاعی ندارم!بت میگم! بعد از پرس و جو میفهمیم همونه ...شهیدِ س ... س کلی ذوق میکنه و با چشمای پرِ اشک میگه بالاخره قبرش رو میرم پیدا میکنم!!!

بعد از زمانی ...

۱۵ نظر ۰۶ مهر ۹۲ ، ۲۲:۲۹
 

زیارت چشمی مرحله به مرحله!

میگید چه بی مقدمه!

ولی میگم تا پایان ادامه مطلب برید

تا ملتفت بشید!


۲۴ نظر ۰۳ مهر ۹۲ ، ۰۲:۰۰

" بسم رب الشهدا و صدیقین "


سلام پیش از این ، این مطلب رو درج کرده بودم ولی به علت سوالی که دوست گرامی پرسیدن رفتیم و یه بار دیگه دقیق شدیم خدمت حاج خانوم!
شرمنده بعضی قسمت هاش کاملا تغییر کرده !

حاج آقا مثل هرسال قرار بود برن برای تعزیه ... اصولا عباس رو میخوندن ... آماده دهه محرم بودند! با حاج خانوم طی کرد که توی این دهه شب ها تاصب دم دمای اذان میریم چن تا گذر میخونیم ... ! خونشون وسط صحرا بود همش 4 تا خونه بودن دور و بر هم! بعضی شبا یکی میومد چن بار زنگ و میزد و میرفت! دشمنای خانوادگی شون زیاد بود! حاج خانوم با 4تا بچه قد و نیم قد تنها میترسید تو خونه ! دهه محرم اومد بالاخره ، چند شبی گذشت طبق عهد! یه شب حاج آقا از خستگی خوابشون میبره سر شب بعد میان دَرِ خونه دنبالشون تا راهی بِشَن ... حاج خانوم که موقعیت رو میبینند میگن خوب امشب نرن که مشکلی نداره من تا صبح زهره ترک میشم و به اون بنده خدا میگن شما برید ایشون خوابن! بعد از اون میان و در پریشانی نشسته خوابشون میبره، توی خواب به شدت گریه می کردند میبینند توی یه قبرستان هستند سر یک قبر ... فقط گریه می کردند ... یه دفعه یه خانوم سبز پوش بلند قدی سمت شون میاد بهشون میگه چی شده چرا نگرانی من حضرت فاطمه هستم تو نباید نگران هیچی باشی چرا نذاشتی امشب بره ... بعد میگن دستت رو بده ... یه دعایی کف دستشون مینویسن و میگن هرموقع ترسیدی این و بخون ما تاصبح مواظب خودت و بچه هات هستیم راحت بخواب ... آسیب هیچ کسی به شما نخواهد رسید!

حاج خانوم میگن بعدا که رفتم مکه دیدم اون قبرستان اون شبی ... بَ ق ی ع بود ...

۲۸ نظر ۰۱ مهر ۹۲ ، ۰۴:۱۳

" هوالعشق "


یاد محرم وِل کن نیست!

(+)

با اجازه قبله عشق

(شادی روح مداح گرامی فاتحه ختم کنید)

مسافر کربلا

۷ نظر ۰۱ مهر ۹۲ ، ۰۳:۴۷

" بسم الله الرحمن الرحیم "


سلام


نمیدونم چن بار گوش دادید تا حالا بهش!نمیدونم چن بار خوندینش!قربون دست خدا و دوستای گرامی ... 

وقتی میخونمش یه حسی داره عجیب ... خدای من عزیزدِلم ... 

شرمنده چشمای قشنگ تک تک خواننده ها دستم نمیره کوتاهش کنم ،لطفا هرکس دوس داشت بخونه!

صوت اش رو میذارم که اگه خواستید گوش کنید!

۸ نظر ۰۱ مهر ۹۲ ، ۰۰:۵۷