متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

تا آن روز، برای خودش دم و دستگاهی به هم زده بود، آن قدر که از همه جا بالا رفته بود و روی هر قیّمی جای پا سفت کرده بود، انگار که کل محوّطه، قلمرو تام الاختیار سروری اش بود. امّا همه این ­ها تا آن روز بیش­تر دوام نداشت. می پرسی کدام روز؟ همان روزی که دیدم مامان با یک قیچی قند خورد کنی توی دست راست و یک کارد آشپزخانه توی دست چپ می رفتند سمت حیاط. پرسیدم که قرار است با آن­ها قند خورد کنند؟ خندیدند و گفتند: «قند خورد کنم توی حیاط؟! نه. خواستم درخت مو رو پاش* کنم. کل حیاط و گرفته امّا ...» رفتند سمت حیاط و کل شاخه­ های درخت مویی که مثل آویز از روی نرده خزیده بود توی ایوان  و روی حیاط خلوت اتاق پائین را طاق زده بود، تقریباً از ته پاش کردند. از میان آن حجم سبز برگ و غوره، فقط چندتایی شاخه­ ی چوبی با تعدادی خوشه ­ی انگور نامیزان، باقی گذاشته بودند. کارشان تقریباً تمام شده بود که رسیدم. از لُختی درخت چشم هایم گرده شده و رو بهشان پرسیدم که چرا همه را از بیخ و بُن کندند؟ که جواب دادند این­ ها همه یک مشت آشغال بی ­خاصیت بودند که فقط با هر تکان بادی بلای جان تمییزی حیاط خواهند بود و بهتر است من هم بی­خیال شوم و بروم ردِّ کارم.

رفتم نزدیک نرده و مات دانه های کِبِره گرفته خوشه ­های انگور روی درخت شدم. او درست می­گفت همه این قسمت درخت بی­خاصیت شده بود از بس که سفیدک­ ها، برگ و بار درخت را به خودشان آغشته بودند، حیف از آن همه گلوکز و انرژی که درخت صرف کرده بود تا ااااین همه رشد کند و توی رقابت میان گیاهان زرنگ باغچه سری توی سرها باشد.

داشتم به این فکر می­کردم که این درخت زیر نور آفتاب خالص، خوب خورده بود و خزیده بود و با خیال خام خودش گمان کرده بود برای برنده شدن همین ها کافی ست، امّا لنگشی توی کارش بود و سفیدک هم از همین نقطه ضعف برای زمین زدنش خوب استفاده کرده بود.

می­دانی پای لنگ این ماجرا کجا بود؟ یکی ضعف خود گیاه و دیگری مراقبتی که از گیاه سلب شده بود که اگر به موقع به دادش می رسیدیم چاره ­اش یکی دوبار پاشیدن سم گوگرد بود و خلاص ...

این قضیه شبیه قصه بندگی من و شاید شماست، خیلی وقت ­ها سرگرم جمع کردن ثواب و به گمان خودمان جلو رفتن توی مسیر بندگی مان هستیم ولی غافل از این که زحمتی برای پیدا کردن ضعف­ها و جبران شان  به خودمان بدهیم و وقتی برای مراقبه بگذاریم. آن وقت یک روزی می­رسد که می­بینیم همین غفلت از مراقبه و محاسبه، سفت و سخت کار دست­مان داده و خدا نکند که مثل میوه­ های دور ریخته شده انگور، اعمال­مان هبط شود و ... خسران ...

پ.ن : +

پ.ن : +

پ.ن : +

وَ اِلی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...

* فاضل نظری

* هرس کردن (به زبان اصفهانی)

۱۵ نظر ۳۰ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۴