متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فضای مجازی» ثبت شده است

« بسم الله الرَّحمنِ الرَّحیم »

وبلاگ او را باز می کنم و از منوی بالا سر وب، اینستاگرامش را راست کلیک اُپن نیو تب می زنم. منتظر می مانم صفحه بارگذاری شود، امّا حوصله آن قدر نمی کشد و روی یکی از عکس ها کیلیک می کنم. پای عکس نظرات دوستان دیگر  به چشم می خورد. برای ارضای حس کنجکاوی ام چند نفر را با راست کیلیک روانه نیوتب می کنم و می پرم توی صفحه اینستایشان. با چشم های گرد به عکس ها زل می زنم.

نمایی از یک اتاق، چند عکس دو نفره، سفره غذا، آشپزی، عکس های دوستانه پیاده روی اربعین یک جناب و دوستانش، پسر آن آقای بزرگوار، خاطرات رنگ و وارنگ آن آبجی، نی نی ها و یک عالم موقعیت ها و آدم های مختلف که نه با دیدن شان تا پشت گوشم سرخ شد نه نیاز بود گوشه لبم را بگزم امّا حس می کردم از شنفتن یک بوی عرق تند منگ شده ام، چشم هایم سیاهی می رفت. قدم زدن میان این عکس ها رمقم را کشیده بود، روی صندلی ولو شدم، نفس عمیقی کشیدم و اینترنت را قطع کردم تا ولوله ی به پا شده توی سلول های عصبی مغزم را سامان بدهم. در آن لحظه می دانستم در واقع بیشتر از آن که زالوی اینستا خونم را مکیده باشد، انرژی ام بابت مرور روزمره نگارهایم و شباهت شان با این نمایش بصری روزمره ها ته کشیده بود. این که حس بکنی تو هم یک طور زندگی ات را ... با این فکرها سر تا پایم گُر گرفت. آیا دیگران هم با خواندن این خط خطی ها چنین حسی برایشان تداعی می شده؟ چنین احساسی درون شان می جوشیده؟ اگر این طور باشد که باید ساعت ها سر تاسف تکان بدهم ...

پ.ن : روی صحبتم با تمام عکس ها نبوده مطمئنن و این که قصد جسارتی به هیچ بزرگواری ندارم، منتهی نهیبش به خودم خورد با نوشته هایم. برای همین است که رغبتی به نوشتن این جا ندارم. 

پ.ن : خاطرم نیست مدنظرم بود چه چیزی این جا بنویسم.

وَ اِلی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...

۲۶ نظر ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۰۱

" بسم ربّ الشهداء و الصدیقین "

22بهمن 92 اهواز

امسال ب لطف خدا روزهای بهمن ماه مان توی اهواز سه رنگ شد! از دزفول تا اهواز از پارسال تا امسال! یک سال گذشت! دارم ب این یک سالی ک گذشت فکر میکنم ... تغییرات ب قدر یک سال عمیق بود؟! نبود؟! اصلاً چرا فقط ی روزمون ، ی ماهمون ، ی دهمون سه رنگ میشه مخصوصاً که سه رنگ ما با سه رنگای دیگه قلبش فرق میکنه ... قلب تپنده ماه اش رو نگاه ... " الله "

باید همه سالمون دهه فجر باشه ... این روزها حس شون ناب نابِ ! خیلی غصه دار میشود احوالاتم وقتی یاد دوران پر جنب و جوش بچه سالی هایم می افتم با چ شوق و شوری برای جشنای اون زمان دوندگی میکردیم! الان اون قدرا بچه ها ذوق این کارها رو ندارند!! شایدم دارند ولی ی جور دیگه ...

به برادرم گفتم :« پس شما چه کارایی میکنید من که میبینم سرتون خلوت لااقل نشریه ای ، کاریکاتوری ، تئاتری ، نمایشی!» میگه :« توی نشریه اینترنتی مون میزنیم! همون کافی هست!» یک حس غریبی بهم دست داد! کار مجازی رو چه به مقایسه با کار حقیقی! اصلاً جنس نشریات کاغذی مقوایی فرق میکند! اصلاً جنس نوشتن با دست و خودکار و ماژیک و سلیقه حقیقی فرق میکند! اصلاً این ها توی خونشان استعداد درست کردن یک آویز ساده هم انگار دیگر یافت نمیشود! و غم ناک می شود تا بعدتر این اوضاع! مجازی ... مثلاً شاید بعداً بهشون بگن انقلاب کنید برن پی راه اندازی یک انقلاب مجازی ... راهپیمایی مجازی ... آن وقت پاهای ذهن هاست که روز 22 بهمن تاول میزند ... آن وقت ...

توی مسیر در حال حرکت بودیم ایتدای مسیر مون رو پل ... قرار داده بودیم(اصلا اسم پل خاطرم نیست)

دوستان با انرژی تمام شعار میدادند ... ی شعاری بامضمون " جانم فدای رهبر " بود ، همون طور که مشغول شعار دادن بودیم یک خبرنگار واحدمرکزی خبر جمعیت رو شکافت و به سمت مان آمد! همه ازش فرار کردند! رسید به ما که خواست زوری بایسته همه فرار! در اومد گفت :«شماها که جرأت یک مصاحبه هم ندارید پس چه جوری همش الکی شعار میدید جانم فدای رهبر! این طوری میخواهید حکم جهاد رو اجرا کنید!»

به بهانه راهپیمایی یه جورایی احساس میکنم اهواز یک دور،دور زدیم!

دست همه ملّت ایران دُرُست خیلی صفا داشت اون همه جمعیت!

آقاجون زنده باشید! اللهم صلِ علی مُحَمَّدِ وَآلِ مُحَمَّد و عَجِل فَرَجَهُم وایِّدامامنا الخامنه ای

+ دلبری بر گزیده ام ک مپرس (کلیک روی عکس)

و خدایی که در این نزدیکی است

الحمدلله بابت اینکه ما رو هم حساب میکنی

 

 

 

 

وَاِلی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ... 

۱۸ نظر ۲۸ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۰۰

" یا هو "

مهم نیست که جاده زندگی بی انتهاست 

مهم این است که انتهای همه ی بی انتها ها تو هستی ... انتهای من ... 

اصلن هرچیزی بی انتهاش خوبه ... مثل عشق من به تو ... مخصوصا عشق تو به من

(بنده حقیر مسکین سراپاتقصیر)


۱۶ نظر ۲۳ مرداد ۹۲ ، ۰۰:۱۸