متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چه کارهایی می کنیم در راه مصرف گرا شدن بیشتر؟» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

با بچّه ها قرار گذاشته بودیم از مصرف گرایی متداول حداقل در حد خودمان دوری کنیم. از همان موقع تا الان باید بروم توی کمدم را جستجو کنم ببینم چند عدد مانتوی بهاره، تابستانه، پائیزه، زمستانه و مجلسی به صف لباس های گذشته اضافه شده اند؟! چند وسیله ی غیر ضروری خریده ام ؟! چه قدر پلاستیک فریزر مصرف کرده ام ؟! چه قدر زباله در اثر مصرف گرایی من تولید شده ؟! 

نمیدانم کی و کجا این تئوری به مادر گرامی ما هم رسید که دخترها با خریدن لباس های نو حالشان خوب می شود. از آنجایی که کدبانویی هستند برای خودشان از همان موقع به مناسبت خوب کردن حال من تا الان خدا می داند چند بار رفته اند بازار به سلیقه خودشان برایم پارچه خریدند ... بریدند و دوختند ... حالا این وسط شاید یکی دوتایش هم به میل من خریده شده بود ولی ... یعنی به تعداد دفعاتی که من حالم کشمشی بوده الان من مانتو دارم ... [ حالا البته نه به این غلظت ها]

آن زمانی که کودک بودم را به خاطرم هست. مادر بزرگ برای گذاشتن تغذیه مدرسه دایی دو سه تا کیسه کوچک با پاکت های شیر درست کرده بودند!

حالا با مصرف هر کیسه فیریزر صرفاً من میلرزم ... امّا آیا لرزیدن کافی است؟! کی قرار است فقط نلرزید و عامل بود؟!

عمه همیشه طرف دار هنرهای زنانه بوده و هست. آشپزی، خیاطی و خلاصه همه اش درجه یک است. مرباهای پوست پرتقالش حرف ندارد. لابد از مامان جان طرز پختش را یاد گرفته. دوران کودکی ام نیمی اش خانه آن مادر بزرگ و نیمی از دیگرش در خانه این یکی مادربزرگ سپری شده است. این مادربزرگ با صبر و حوصله چربی های شیر را می گرفتند و داخل آن کاسه نارنجی همیشگی با آن کاردک شیری رنگ ساعت ها هم می زدند. به اندازه ی همان چند ساعت می نشستم کنارشان و توی چشم هایشان زل می زدم. حالا نه اینکه صرفاً زل بزنم به اندازه ی همان چند ساعت سرشان را می بردم و ذوق زدگی ام را از کره ی خوشمزه ای که قرار است تولید شود نشان می دادم. کره ای که حتّی با نان خالی هم خوردنش لذّت وصف نشدنی به شما هدیه می کرد.

حالا مادر نه اینکه کره درست کنندها ولی نمیگذارند روغن مایع مصرف کنیم و با آب کردن و پختن کره های گرده غلنبه ای که از آن لبنیاتی می گیریم روغن می گیرند. 

اصلن پرت شدم از صحبت اصلی ... توی همین پاراگراف بالا آن قضیه پوست پرتقال و اینها خواستم بگویم که قبلتر ها زنهای خانه عادت نداشتند همه چیز را روانه سطل زباله کنند و دور بریزند. برای پوست پرتقال هم برنامه داشتند ...

- از همان موقع که من چهاردست و پا دنیا رو گز می کردم عمه خیاطی می کرند. تکه پارچه های بسیاری در طول این چند سال جمع شده بود که هر کدام قابلیت هیچ مصرف خاصی را نداشتند. یادم می آید نهایتاً همه شان با هم شدند تکّه های پازل روفرشی چل تکّه ... خیلی عالی از آب در آمده بود با هزار شکل و رنگ مختلف!

- بابا بزرگ بیمار بودند و همیشه بساط کمپوت و ساندیس مرسوم برای بیمار شامل حالشان می شد. مادربزرگ همه جلد ساندیس ها را داخل یک کیسه جمع کرده بودند. از آنجایی که من عشق چیزهای رنگ و وارنگ بودم آن صدتا جلد ساندیس شدند کیف دستی خرید سبزی ... [می گویید خرید سبزی چه دخلی به من داشت؟! خُب آن موقع ها من مسئول خرید سبزی بودم ... ]

پ.ن : همیشه وقتی تصمیم به خواندن یک کتاب می گیرم، از نظر خود برای کمک به توسعه فرهنگ تولید و انتشار کتاب، آن را می خرم. مدّتی به این فکر می کردم که اصلن آیا واقعن من با این کار به این مسئله کمکی خواهم کرد؟! یا صرفاً پولی را وارد چرخه اقتصادی کرده ام به منظور مصرف بیشتر کاغذ و ملزومات دیگر؟! این یک نوع مصرف گرایی است ؟! وقتی می شود یک کتاب را امانت گرفت و یک درخت دیگر قطع نشود و یک هزینه دیگر برای تولید آن کتاب داده نشود و یک عالم سوال دیگر ؟! 

و الی الله ترجعُ الامور ...

۱۰ نظر ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۱۷