متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

چایی تازه دم را میریزیم  توی استکان شیشه ای و تا از داغی بیافتد سرمان را به کاری گرم می کنیم. زمان زیادی گذشته و یکهو وسط کار و بارت یادت می آید که ای دل غافل چایی. میروی سراغش و میبینی از دما افتاده و دیگر آش دهنسوزی برای خوردن نیست. یا پشیمان میشوی از خوردن یا این که میریزی داخل قوری و دوباره گرم می کنی. در هر دو حالت دیگر آن مزه دلچسب را نخواهد داشت. حالا کار روزگار هم با من و ایده هایم همین است. شاید هم دقیقترش این باشد: بلایی که من سر ایده های نوشتنم می آورم از همین قرار است. از سر تعمد و ادب کردن آن ایده پرداز درونی که میل زیادی به نوشته شدن و به دنبالش خوانده شدن دارد، بی محلی میکنم و نمی نویسم. نتیجه این که یا از دهن می افتد و ایده دست خورده و مخدوش میشود یا این که به کلی پاک میشود. 

 

یک جایی، زمانی حوالی همین روزهای اخیر میان پرسه هایم به متن و عکسی برخوردم. یک دوستی از دارایی ها و نعمت های زندگی اش گفته بود، نا خودآگاه لبخند روی لبم نشست و گفتم شکرخدا. به واکنش خودم تاملی نشان دادم و فکرم را به خودش مشغول کرد. ته ته دلم خوشحال بودم و درپس اتفاقات و ناگواری های دور و برم انگار یک التیام کوچکی برای قلبم بود. با تمام وجود حس کردم که چه قدر بابت خوشحالی، لبخند و نعمت های دیگران باید وجودم مالامال از خوشی و شکر باشد. چون دیدن این حس رضایت آدم ها از زندگی شان به نظرم دیگر خیلی آسان تر و شیرین تر از غصه خوردن برای فقر و نیازمندی ومشکلات شان آمد. با خودم مرور کردم که چه قدر می تواند این احساس لذت بخش و دلکش باشد و چه قدر حسرت زندگی بقیه را خوردن و حسادت کردن در چشمم کثیف آمد. لذت و آسانی که روحم وجدان کرده بود بسیار لذت بخش بود. ای کاش که خداوند لحظه ای به حال خودم واگذارم نکند که این نکته شیرین را فراموش کنم.

الحمدلله علی کل حال ...

 

به یاد برادر شهید احمد سپهر --> و الی الله ترجع الامور ...

 

*صائب 

۶ نظر ۰۷ آذر ۹۸ ، ۱۲:۴۸

بسم الله الرحمن الرحیم

در پس فرودهایمان، امروز بر فراز بودیم. بالاخره بعد از سه ماه بیکاری، خانه را پی کسب روزی ترک کردی! می دانی، پشت سرت وقتی داشتم آیت الکرسی فوت می کردم، بغض و اندوه و دلشکستگی هایم را پشت در جا گذاشتم. خدا کند که راه گم کنند و دل سبکبالم را به حال خود واگذارند.

پ.ن: چه خوب گفتند

پ.ن۲: خیلی خوب بود.

 

الحمدلله علی کل حال ...

 

۵ نظر ۰۲ آذر ۹۸ ، ۲۲:۴۳