بسم الله الرحمن الرحیم
تا آن روز، برای خودش دم و دستگاهی به هم زده بود، آن قدر که از همه جا بالا رفته بود و روی هر قیّمی جای پا سفت کرده بود، انگار که کل محوّطه، قلمرو تام الاختیار سروری اش بود. امّا همه این ها تا آن روز بیشتر دوام نداشت. می پرسی کدام روز؟ همان روزی که دیدم مامان با یک قیچی قند خورد کنی توی دست راست و یک کارد آشپزخانه توی دست چپ می رفتند سمت حیاط. پرسیدم که قرار است با آنها قند خورد کنند؟ خندیدند و گفتند: «قند خورد کنم توی حیاط؟! نه. خواستم درخت مو رو پاش* کنم. کل حیاط و گرفته امّا ...» رفتند سمت حیاط و کل شاخه های درخت مویی که مثل آویز از روی نرده خزیده بود توی ایوان و روی حیاط خلوت اتاق پائین را طاق زده بود، تقریباً از ته پاش کردند. از میان آن حجم سبز برگ و غوره، فقط چندتایی شاخه ی چوبی با تعدادی خوشه ی انگور نامیزان، باقی گذاشته بودند. کارشان تقریباً تمام شده بود که رسیدم. از لُختی درخت چشم هایم گرده شده و رو بهشان پرسیدم که چرا همه را از بیخ و بُن کندند؟ که جواب دادند این ها همه یک مشت آشغال بی خاصیت بودند که فقط با هر تکان بادی بلای جان تمییزی حیاط خواهند بود و بهتر است من هم بیخیال شوم و بروم ردِّ کارم.
رفتم نزدیک نرده و مات دانه های کِبِره گرفته خوشه های انگور روی درخت شدم. او درست میگفت همه این قسمت درخت بیخاصیت شده بود از بس که سفیدک ها، برگ و بار درخت را به خودشان آغشته بودند، حیف از آن همه گلوکز و انرژی که درخت صرف کرده بود تا ااااین همه رشد کند و توی رقابت میان گیاهان زرنگ باغچه سری توی سرها باشد.
داشتم به این فکر میکردم که این درخت زیر نور آفتاب خالص، خوب خورده بود و خزیده بود و با خیال خام خودش گمان کرده بود برای برنده شدن همین ها کافی ست، امّا لنگشی توی کارش بود و سفیدک هم از همین نقطه ضعف برای زمین زدنش خوب استفاده کرده بود.
میدانی پای لنگ این ماجرا کجا بود؟ یکی ضعف خود گیاه و دیگری مراقبتی که از گیاه سلب شده بود که اگر به موقع به دادش می رسیدیم چاره اش یکی دوبار پاشیدن سم گوگرد بود و خلاص ...
این قضیه شبیه قصه بندگی من و شاید شماست، خیلی وقت ها سرگرم جمع کردن ثواب و به گمان خودمان جلو رفتن توی مسیر بندگی مان هستیم ولی غافل از این که زحمتی برای پیدا کردن ضعفها و جبران شان به خودمان بدهیم و وقتی برای مراقبه بگذاریم. آن وقت یک روزی میرسد که میبینیم همین غفلت از مراقبه و محاسبه، سفت و سخت کار دستمان داده و خدا نکند که مثل میوه های دور ریخته شده انگور، اعمالمان هبط شود و ... خسران ...
پ.ن : +
پ.ن : +
پ.ن : +
وَ اِلی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...
* فاضل نظری
* هرس کردن (به زبان اصفهانی)