متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

۳۷ مطلب با موضوع «خدا» ثبت شده است

«بِسم الله الرَّحمن الرَّحیم»

 

همهـ را بردند کرببلا و

من بی سر و پا جا ماندم .. 

۲۸ نظر ۲۰ آذر ۹۳ ، ۰۸:۵۵

بسم الله الرحمن الرحیم

گاهی وقت ها به این فکر میکنم که من یک تکه احساس بودم بعد دست و پا در اوردم. اینکه این همه ادم احساساتش رقیق باشد به نظر غیر کارشناسانه من -بالاخره مدرک برای ادم سواد هم می اورد، نمی اورد؟!- از عدم تعادلش ناشی می شود.

عموی بابا، دایی مادر بزرگ، پسر عموی ان یکی پدر بزرگ ، پدر شوهر عمه که از بزرگان فامیل و طایفه مان بودند دیشب به  سوی پروردگارشان بازگشتند.از پارسال بعد از ان سکته مغزی من نه برای عیادت خانه شان رفته بودم نه حتی توی مهمانی های فامیلی دیده بودم شان.

داشتم ان بالا می گفتم که خوب نیست ادم انقدر دل نازک باشد که در طول مدت این یکسال نتواند با خودش کنار بیاید و به ملاقات ان عزیز برود. این ماجرا همیشه برای من تکرار شده و  خدا می داند که چه موقع قرار است من این مزخرفات را کنار بگذارم و برای دیدن بزرگترهایم جان بدهم.

پ.ن : جا دارد اینجا به این مسئله اشاره کنم که همه ان روابط و نسبت های فامیلی که در پاراگراف دوم ذکر شد برای یک نفر هستند.

پ.ن : حاجی بابای معنوی میگفتند که اگر یاد مرگ کردی و ان را برای خودت دور ندیدی، سپس به اعمال، رفتار و برنامه زندگی ات نگاهی انداختی و گفتی ای کاش فلان جا فلان میکردم باید فلان موقع فلان کار را بکنم بدان خسران کردی.

مرگ را نزدیک ببینید تا بدانید بهترین کار برای هر زمان چیست؟!

پ.ن : دلم برای گذشته ها تنگ شده.البته فقط بخشی از همین خوشمزه هایش منظورم بود. ****

و الی الله ترجع الامور ...

۱۶ نظر ۱۹ آبان ۹۳ ، ۱۰:۳۲

«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»

 

با خدا زندگی کن ... باورش کن، بهش اعتماد کن

 

حجت السلام و المسلمین حاج آقای پناهیان ****

[پیشنهاد میکنم حنماً گوش کنید.]

وَاِلی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...

۰ نظر ۲۷ مهر ۹۳ ، ۰۸:۵۷

«بسم الله الرحمن الرحیم»

ته مسجد نشسته است.باید برای خداحافظی به رسم کوچکتر بودن بروم دست بوسش.چشم های عزیزش خیس اند.شده اند کاسه ی خون!کنارش زانو میزنم و حال و احوال میکنیم.باران موسمی چشم هاش تندتر میشوند.[البته که این چشم ها دیگر موسم نمیشناسند!!] اصلاً رسم داغدار بودن و همدردی و همراهی همین است.وقتی کسی بیاید که تسلی دهنده ات باشد تو سر از پا نمیشناسی و فقط سوزت را بیشتر میکنی،چشم هایت را بارانی تر میکنی!سرش را میگذارم روی شانه ام.شانه ام می لرزد و خیس میشود،چه رطوبت داغی است.آرام میشود و می گوید :«آن شب رو یادت هست؟! بهت گفتم من درک میکنم چه حسی داری،ولی الان تازه میفهمم که اون شب نفهمیدمت.توی این لحظات هست که دارم درک میکنم چت بود.شاید خیلی هم بدتر از اون.» دوباره میلرزد و به شانه ام تکیه میزند.

اینکه کسی به عمق احساست پی ببرد شعفی در تو می دمد ،امّا سوز و ناله و پریشانی اش خونی به جگرم کرد.ای کاش که هیچ وقت کسی پیدا نشود که بگوید فهمیدم که آن حس لعنتی ات چه بود! ای کاش که هیچ وقت چنین نشود. ای کاش که همیشه حالش خوب باشد. ای کاش که ...!!!

پ.ن : خدایا ما فقط تو رو داریم ها!! ما هرچه هم بد و نکبت ولی اگر تو به دادمون نرسی هیچی نمیمونه ازمون ...

خ.ن : لطفاً براش دعا کنید،خواهش میکنم دعاش کنید،خیلی دعاش کنید.گره ی ناجوری افتاده توی زندگیش ...

 

۳ نظر ۲۵ مهر ۹۳ ، ۱۰:۲۶

«بسم الله الرحمن الرحیم»

مَوْلاىَ یامَوْلاىَ اَنْتَ السُّلْطانُ وَاَ نَا الْمُمْتَحَنُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْمُمْتَحَنَ اِلا السُّلْطانُ 

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْکَبیرُ وَاَ نَا الصَّغیرُ وَهَلْ یَرْحَمُ الصَّغیرَ اِلا الْکَبیرُ

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمُعْطى وَاَنَا السّاَّئِلُ وَهَلْ یَرْحَمُ السّاَّئِلَ اِلا الْمُعْطى ...

حالا ببینم با کرمتون چه جوری دست دراز شده رو خالی بر نمیگردونین.گدا از دراز کردن دستش خجالت زده میشه،ولی بگید من اگه دستم پیش شما دراز نباشه پَس کجا ...

پ.ن 1: این چند روزه خدا اصرار دارد یک خرده ریزهای درشتی را یادآوری کند.مدام می آورد:« ... ز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود/به کجا میروم آخر ننمایی وطنم ...»

پ.ن2: سپاس خدای را عزوجل که فقط از عهده خودش بر می آید بزند نافرم دَک و دهن نفس آدم را صاف کند.اون هم با چه وسایطی ...

پ.ن3 : صوت مناجات حضرت امیر المومنین علیه السلام   ***    xxxx

وَ اِلی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...

۷ نظر ۰۷ مهر ۹۳ ، ۲۲:۴۱

«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»

از بین همه عکس ها این من و گرفت.

اینجا چیزای خوب خوب رزق میدن ... حتماً حتماً سری بزنید.

فیدیبو (فروش قانونی کتاب الکترونیکی)

وَ اِلی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...

۳۰ نظر ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۵۲

" بسم الله الرحمن الرحیم "

 صادره از اصفهان. متولد ایران ، امّا از دیر زمانی تا کنون ساکن بغداد!! با همان زبان فارسی آمیخته شده با لهجه عراقی زیباش و بغض خوشگل توی گلوش از روزها و شب های نا امنی سخن میگوید. از رمضان سال گذشته میگوید. از عید فطر سال قبل برامون میگه. از غیرت مرداشون میگه.لابه لای شهر کوچه ها بسیار اند هر کوچه خانه هایی دارد و هر خانه مردی. مردان هرکوچه حواس جمع ناموس شان اند، حواس جمع امنیت کوچه پس کوچه های بغداد اند!  

زن روایت میکند :

1. « پسرش(ضمیر "ش" برمیگرده به خانم همسایه خاله بتول اینها) سر کوچه مشغول بررسی رفت و آمد ها بود. زن رهگذری [با همان هیئت عربی ، حجاب و عبا] در حال عبور. نسبت به اون زن حس غریبی بهش دست میده و به نظرش میاد که ریگی با اندازه ای نامعلوم به کفشش هست. میره به سمتش و میگه :«هی خانوم اون چیه دستتِ؟! اون چیه گرفتی زیر عبات؟!» زن برمیگرده و خیلی محکم بهش میگه :« نمیبینی؟! بچّه امِ توی بغلم.» پسر که حسابی بهش مشکوک شده بوده با اصرار بسیار ازش  میخواد که بچه رو از زیر عبا بیرون بیاره. اوّل زن به بهانه اینکه بچّه سرما میخوره نمیتونم بیارمش بیرون، امتناع میکنه ولی نهایتاً مجبور میشه و ...!!!! پسر ،بچه رو میگیره و چیزی که میبینه ... بچّه پوستش سبز سبز بوده [رنگ بدن کبود].متوجه میشه که داخل بدن نوزاد بمب و مواد منفجره جاسازی شده ... پسر زن و نگه میداره و تحویل نیروهای نظامی مسلمان میده. ماجرا رو دنبال میکنه به این میرسه که این لعنتی ها جسد نوزاد رو از بیمارستان ربوده بودند و داخل بدنش یک عالمه مواد منفجره کار گذاشته بودند. (کار همیشگی شونِ به هیچ کس رحم نمیکنن حتّی به جسد آدمها)» 

2. « یکی از پسرهاش حواس درست و حسابی نداشت از آن دیوانه های حسابی. رفتارهایش برای خانواده اصلاً قابل کنترل نبود. به یک تیمارستان سپرده بودنش. یک روز مادر میره ملاقات پسرش ، هرچه پرس و جو میکنه میبینه نیستش. میره سر وقت مسئول تیمارستان!! ازش میخوان که توضیح بده چی شده. رئیس :«اونایی که خیلی اوضاعشون داغون بود و امیدی به درمانشون نبود دولت اومد همه رو برد و اعدام کرد بعدم جسدشون رو میبرن تا توش رو پر از مواد منفجره بکنند و بگذارند داخل تابوت... [السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام] به بهانه تشییع پیکر اینان رو با تابوت شان میبرند داخل حرم مطهر موسی ابن جعفر علیه السلام و ...!!! [لعنتی ها]

خاطرات خاله بتول عزیزی که موقع تعریف کردن میتونستی درخشش اشک رو توی چشماش خیلی خوب و غریب حس کنی. از بغداد میگه ، از بین الحرمین میگه از کربلا میگه ، از سطل های زباله و تابوت ها و اجساد لعنتی شده میگه ... از مردم غزه حتی با اشک حرف میزنه ... بغض قشنگش رو نگه میداره ، فرو میخوره ... بچه هامون امسال مدرسه نتونستن برن ... 

وَ اِلی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...

۲۹ نظر ۰۲ مرداد ۹۳ ، ۰۳:۱۰

" بسم الله نور "

فردا کمر غم هایم میشکند! 

ای کاش بودی و میگفتی دعاگوت هستم! همین!

ای کاش بودی و با زمزمه صلواتت آرومم میکردی! همین!

 

تخم غم به بذر علف هرزی میماند. برای رشدش به دل قرص و محکمی نیاز ندارد برای ریشه دواندن توی وجودت به زمان زیادی  محتاج نیست. با همان اشک های شور تو جان میگیرد جوانه میزند ، بزرگ میشود، ساقه میدهد برگهایش به ظهور میرسند. تا بیایی بفهمی چند ماهه باردارش هستی به بیرون از تنت سرک میکشد و ثمر میدهد! بعضی بارداری ها هستند که خطر دارند ، آسیب دارند ، در تن مادر ظهور بیمارگونه دارند. وقتی مادر غم شدی ، برق چشمانت محو میشوند. حزن توی چهره ات زبانه میکشد. مرواریدهای سرخ از چشمهایت ، ریز ریز میچکند.

پ.ن :

1. أن تُریَنی وجهَ سیِّدی و أبی و مولای الحسین أتَزَوَّد منه و أنظر إلیه و أُودِّعه 2. ... 3. ... ----->

1. أما وجه أبیک فلن تراه أبداً                                 اینجا ( لینک )

پ.ن : سخن مولا  سوگ مادر  (لینک ) (لینک)

و الی الله ترجع الامور ...

۲۱ نظر ۲۸ تیر ۹۳ ، ۲۳:۵۷

« بسم الله الرحمن الرحیم »

 قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاء وَالأَرْضِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿٤﴾ **

 

کنون به آب می لعل خرقه می شویم

نصیبه ی ازل از خود نمی توان انداخت

** خوب است پافشاری داشته باشید. (تفال از کلام او)

* ابوحمزه ثمالی 

وَاِلی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...

۱۵ نظر ۲۶ تیر ۹۳ ، ۰۰:۵۳

" بسم الله الرحمن الرحیم "

۲۴ نظر ۱۵ تیر ۹۳ ، ۱۹:۱۳