" بسم الله الرحمن الرحیم "
سلام
السلام علیک یاامّی یافاطمة الزهرا اغیثینی
داشتم به این فکر میکردم که یه وقت یه کسی هست خیلی دستش تنگه اون قدر که توان مالی اجازه نمیده نون شبش رو تامین کنه! بهتر بگم اصلا توان مالی نداره! حالا طرف داره از گشنگی میمیره،خُب چی کار کنه بشینه تا بمیره؟! این در اون درم زده کارش به جایی نرسیده ودستش جایی بند نشده تا یه پولی دستش رو بگیره! یعنی بگم یه جورایی تلاشش رو کرده ولی این قدر به در بسته خورده که همه وجودش و روحش خُرد و خمیر شده یه جورایی!! نه اینکه توکل نداشته باشه نه! فرض کنید طرف حسابی هم یاد خدا و کرمش بوده ولی خُب قبول کنیم ماکه ایمان مون به اون حد نیست که بر مقدّرات خدا صبر بی اندازه و بی چون و چرا به خرج بدیم! یه جایی وقتی آدم زیاد به در بسته میخوره دیگه دل زده میشه از همه چیز! منظورم از خدا و رحمتش نیست ولی دیگه عقلش به جایی قد نمیده!
ذهن تون برگرده به همون که داشت از گشنگی میمرد خُب طرف چیکار کنه فرض کنید یه روز دو روز نهایتا یه هفته صبر کرد خُب اگه این طوری بگذره جون میده میمیره دیگه انگیزه ای هم براش نمی مونه که بخواد راه به جایی ببره! بااینکه چشمش به لطف خداست ولی ...
حالا طرف چه قدر باید خود دار باشه که نره دزدی نمی گم گدایی که اونم ... میگم دزدی که روشن باشه کارد به استخون رسیده! حالا تکلیف چیه ؟! باید چی کرد؟!
این حس ناچاری روی آوردن به گناه که شیطان کثافت القاء میکنه رو چه جوری باید مهار کرد؟! ناظر به اینکه طرف خسته و درمونده شده؟! حالش از وضعش که شاید هزاران عامل و افراد دیگر مقصرش هستن به هم میخوره شاید!
چه جوری میشه طرف درموندگی شو درمان کنه وخودش رو قانع کنه حتی در صورتی که همین طور از گشنگی مرد نره سراغ حرام! نره سراغ دزدی!
این رو میشه در مورد مسائل دیگه هم به همین صورت نگاه کرد! در فضای کلی حرف زدم شخصی نبود!
وَاِلی اللهِ تُرجعُ الاُمور ...