بریدن ، دِل کَندَن
"یا الله "
دارم با خودم فکر میکنم کی هستم ... دقیقا الان کجا هستم ... ساکن شدم ... سرگردونم ... کجام توی این همه در هم برهم بودن ها ... حواسم هست من زیر پرچم انقلاب چشم گشودم ... چشم بستن ام هم باید زیر لوای همین پرچم باشه ... پازل انقلابم کجاست ... من کدوم قطعه این پازلم ... اصلا من تو این پازل قطعه ای دارم ... برای کامل کردن اش چه قدر زحمت کشیدم ... چه قدر درد کشیدم ... چه قدر شب و روزم آمیخته شده با این حس ... چه قدر حس کردم وظیفه این روزها سنگین تره ... شدم شکل علامت سوالی که خودمم ازش فراریم ... اما اینبار راه کار فرار نیست ... با خودم میگم در گوشت رو نگیر فکر کن به این حرفا خوب فکر کن ... مگه تو چن سال عمر میکنی که به این مخ آک بندت فرصت فکر کردن نمیدی ... بذار این قدر خودش رو توی این مسئله ببینه که بترکه که error بده ... چیه انگار سیر توی عالم بیخیالی به تن تنبلت چسبیده بچه ... چیه وقت اش نشده یاعلی بگی ... تاکی خودت رو توی این غفلت به خاک میکشی ... فکر کردی ببینه باید چه جوری نقشت رو توی این پازل بازی کنی ... آره یه نقش جدید ... یه وظیفه که باید دیگه روی شونت کم کم سنگینیش رو حس کنی ... پای این انقلاب کم قهرمان پَ ر پَ ر نشدن ... میفهمی ... درکش که برات سخت نیست ... میخوام از این به بعد توی گوشت هی بخونم ... تو در قبال همه ی لاله های سرزمین مسئولی حواست هست ... بگو ببینم حواست هست ... این بار بیا و به صفحه روشن انقلابت نگاه کن مثل عاشورا و واقعه عاشورا ... اگه بفهمی قهرمان یعنی چی ... اون وقت حس حماست غُل غُل میکنه ... به جوشش در میای ... رگ غیرت انقلابی اسلامیت برجسته میشه ... میگری چی میگم ... حالا برو ... برو بگرد ببین پازلت کجاست ... اول دنبال جات نگرد باید بفهمی تو قطعه کدوم پازلی ... بپا بازی نخوری به اسم انقلاب توی پازل دشمنت بازی کنی آخر سر به جرم این نفهمیت له بشی دیگه نفسی نمونه برات ...

میگفت یه صهیونیست لعنتی صبح ها که چشماش رو باز میکنه هدفش زدن ریشه اسلامه ... بگو ببینم ... چه قدر توی ... هدفت چیه وقتی صبح چش وا میکنی به این صحنه ... چه قدر قلبت به تپش میوفته برای محقق شدن تمدن اسلامی و نابودی این لعنتی ها بگو ببینم چه قدر ... بین این همه حرف رنگ و وارنگ چن تاش مشکل اسلام و مسلمین رو حل میکنه ... چن تاش دل امام زمانت رو خوش میکنه ... بگو ... چرا لال مونی گرفتی ... خوب حرف میزنی موقع جواب پس دادن که میشه چرا وامیدی ... هان ... چیه ... حرفی داری برای گفتن ... بگو ... منتظرم ... تو باید ادب بشی ... این جوری نمیشه ...
چیه انگار دنیای گُل و بُلبُلت رو در هم شکستم ... به حال خودت متاسف باش ... بیخیالی سیر کردن دیگه تموم شد ... یه خواب راحت رو بهت حروم میکنم تا حالیت بشه ... هرچه گفتم بات راه بیام حالیت نشد ... خودت خواستی ... باید هر جوری هست جات رو پیدا کنی و باهاش مَچ بشی ... افتاد
بُهت زده ام در برابر آنچه با آن مواجه شده ام ... دنیا از خیال کوچک من خیلی بزرگتره ...
چی فکر میکردم چی شد ... هرچی غصه خوردم بس باشد ... این قلب این قدر کم ظرفیته که تپش هاش تند تر شده از همیشه ... فکرمان هم این قدر تویش رخت میشورند که فقط خدا میدونه ، بیخوابی ها هم که اضافه شود ... چه معرکه ای شده ام افتضاح که خودمم هم نمیدانستم
یاعلی مددی دستگیرم باش پدر مهربانی ها
پدر مهربانی ها دل آشوبه هایم فقط با شما آرام خواهد شد
آخر دِل دُختر برای محکم شدن به محبت چون شمایی محتاج است مولای مَن
شهدا نگاهتان را از ما نگیرید که طوفانی میشود اوضاع
خوب که فکر میکنم این دِل آشوبه ها مربوط به بعد از سفر جنوب امسال است
انگار هنوز دِلَم بر نگشته
با بغض نوشت
دارَم با خود قبلیم برای همیشه خدا حافظی میکنم
میخواهم خودم را خَط بِزنمَ
التماس دعای شدید
بابت اراجیف ذهن پریشان عذر تقصیر
ولی باید گفته میشد
در صحنه هستیم
بعدا نوشت : سبک زندگی یعنی مجموعه رفتارهای کوچک که پازل زندگی را می سازند ...