دوشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۱۳ ق.ظ
" بسم رب الشهدا و صدیقین "
سلام پیش از این ، این مطلب رو درج کرده بودم ولی به علت سوالی که دوست گرامی پرسیدن رفتیم و یه بار دیگه دقیق شدیم خدمت حاج خانوم!
شرمنده بعضی قسمت هاش کاملا تغییر کرده !
حاج آقا مثل هرسال قرار بود برن برای تعزیه ... اصولا عباس رو میخوندن ... آماده دهه محرم بودند! با حاج خانوم طی کرد که توی این دهه شب ها تاصب دم دمای اذان میریم چن تا گذر میخونیم ... ! خونشون وسط صحرا بود همش 4 تا خونه بودن دور و بر هم! بعضی شبا یکی میومد چن بار زنگ و میزد و میرفت! دشمنای خانوادگی شون زیاد بود! حاج خانوم با 4تا بچه قد و نیم قد تنها میترسید تو خونه ! دهه محرم اومد بالاخره ، چند شبی گذشت طبق عهد! یه شب حاج آقا از خستگی خوابشون میبره سر شب بعد میان دَرِ خونه دنبالشون تا راهی بِشَن ... حاج خانوم که موقعیت رو میبینند میگن خوب امشب نرن که مشکلی نداره من تا صبح زهره ترک میشم و به اون بنده خدا میگن شما برید ایشون خوابن! بعد از اون میان و در پریشانی نشسته خوابشون میبره، توی خواب به شدت گریه می کردند میبینند توی یه قبرستان هستند سر یک قبر ... فقط گریه می کردند ... یه دفعه یه خانوم سبز پوش بلند قدی سمت شون میاد بهشون میگه چی شده چرا نگرانی من حضرت فاطمه هستم تو نباید نگران هیچی باشی چرا نذاشتی امشب بره ... بعد میگن دستت رو بده ... یه دعایی کف دستشون مینویسن و میگن هرموقع ترسیدی این و بخون ما تاصبح مواظب خودت و بچه هات هستیم راحت بخواب ... آسیب هیچ کسی به شما نخواهد رسید!
حاج خانوم میگن بعدا که رفتم مکه دیدم اون قبرستان اون شبی ... بَ ق ی ع بود ...
پاسخ:
وای خدا مرگم بده این چه حرفیه !
من نظرات رو بستم که کسی به زحمت نیافته! آقا خدا قوت آبجی میدونم حسابی سرت شلوغه ببخش امروز نرسیدم پیامکی جانب تان بفرستم !
کاملا متوجه هستم این جناب آقا مهدی ما هم همیشه در کمینه سیستمه ! خوب درک میکنم! خداقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوَت
آقا دیگه حسابی چوب کاری کردید شوما
لطف بی نهایت شما رو عشقه
کادو جلو جلو ... اونم چه محشری ... تبریک با این همه مشغله ...
همه دوستان حقیقی و مجازی حقیقتا ذوق زده کردند من رو ...
قربون شما
انشاالله اش رو بلندتر بگو ( انشاالله با ... درگوشی)
علی مددت
پاسخ:
سلام گرامی من
با این حال دیگه حرفی نمیمونه ...
شما ... گل کاشتی ... خیلی زیبا بود ...
اِی کاش قدر دان لحظه لحظه عمرارزشمند مان باشیم ...
خداوندا چگونه زیستن را با کلام تو می آموزم و تو عنایتی کن تا کلام شیوایت برای فهم کوچکم قابل فهم تر شود ...
خدایا کاسه وجودم کوچک است از آنچه از بی نهایت ها در اختیار توست قطره ای بچکان در کاسه ام
گفته اند مثل گداها نیایم در خانه کرم و محبتت ... پس جسارتا مهمان میشم خانه ات را همان گونه که تمام رمضانت مهمانت بودم
خدای مَن ... چه قدر نادانم اگر دانستن را فعلی برای مغزم بشمارم ... محبت کردن را امری از سوی قلبم بدانم ... چرا که مَن هیچ از خود ندارم ... همه از سوی توست و به اذن تو
خدایا مدد دِل گنجیشکی بنده هات باش
گرامی من خیلی زیبا بود
کلی کیفور شد روحمان
روحتان شاد
پاسخ:
چشم انشاالله میخونم
متشکرم از لطفتون
همین طوره ایشون عالی هستن
ما که دیروز صب تا عصر اینجا جلوی سیستم میخکوب شده بودیم فقط 10 واحدمون ثبت شد
احتمالا برای ترمیم یه 5 ، 6 تا فرم استثناء نیاز میشه ...
اِه خوب با اینکه خیلی سخته ولی انشاالله خداوند توی زندگی تون جبران می کنه ... انشاالله که همیشه پُر تلاش باشید و سلامت بحق حضرت مادر ... دعاگویتان هستیم
به لطف خدا روزای سخت زود تموم میشن ... انشاالله اوقات خوشی داشته باشید توی موقعیت و دانشگاه جدید
امروز رفتم شهدای گمنام همش یاد شما بودم ... شما و عهدتون ...
علی یارتون
پاسخ:
سلام علیکم
همین طوره
:))))))))))))))))
اِه همه پسرا دوس دارن
ته تقاری دوسالی هست نذر میکنه میره میخونه
انشاالله حتما میذارم
کلن حالش همین جوره
اگه یه موقع دیدی این کار رو نکرد اصلا تعجب باید بکنید
مردشورش رو ببرن ... ازش متنفرم :)
راستی اجرتون با خدا باعث شدید کتا حماسه حسینی استاد مطهری رو بخونم خیلی زیباست ... دیدم رو عوض کرد
اللهم الرزقنا..
در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت...
آمین.