چراغ سوم
" بسم الله الرحمن الرحیم "
سلام ;(
12 چراغ اینجا میخواهیم روشن کنیم ، بسم الله ...چراغ 3 ، سالار شهیدان ، امام حسین علیه السلام
هرکس چند سطری توضیح در وصف ایشان بنویسد ...به لینک ها هم ارجاع داده نشود ، تا بحث از حوصله خارج نشود ...چند سطر پیرامون حضرتشان ، سخن تکان دهنده ای هم از ایشان در نظرتان گذشت بنگارید ، البت که ایشان شرحشان مفصل است!اگر منظور بحث را گرفتید بسم الله ...کتاب خوبی هم مد نظرتان هست معرفی کنید در حوزه شناخت حضرتشان ...
و اکنون روشن شد چراغ سوم !! چن روزی است توی این فکر هستم که برای این پست چه بنویسم منتها دستم خالی، ذهنم خالی تر!! و امّا ما و غمی که شاید هم شوقی که دیده بصری مان را آرزوست! آن هم دیدن روی ماه حرم شان است! آن هم کربلاست! و چه قدر از منتظر بودن بیزارم ... و تحملم کوچک است! و آیا دعوت نامه میفرستی ارباب؟! معصوم زمانه ات را ... خوب پس این دل امانش را از که بگیرد! دیگر تحمل دلگیر شدن ندارد! دیگر خیلی چیزهاست که این روزها از صبر من یکی خارج شده! بعضی وقت ها آرزوی ندیدن میکنم، آرزوی کَر بودن گاهی و یا اینکه لااقل خرفت بودم و خیلی چیزها را نمی فهمیدم منتها همه این ها یکسری اِی کاش اند ، یکسری کفران نعمت شاید ولی اقا جان دلم خون شده! آخه ظرفیت هرکسی سقفی داره خُب! لااقل دعوتم کن نازم رو بکش بلکه هم این بی قراری های دلم با حضور در حریم حرمت آرام گرفت!
پیاده حرم حضرت معصومه تا مسجد جمکران غروب جمعه ... بعدتر دم مسجد برای مان آرزو میکنم باهم بین الحرمین را پیاده برویم و همه با قطره های اشک شان آمین اجابت گویند! روزهایی بود که آن قدرها هم چیزی از این دوست داشتن هایت بویی نبرده بودم اما حالا دلمان گیر همان عکس بین الحرمین تان است ارباب آخر بصری که باشی دلتنگی هایت هم توفیر دارد با اشک است با دیده است و با همان ها آرام می شود!
و بودن زیر خیمه تو چه صفایی دارد همان ده شبی که گذر به گذر تعذیه توی رینگ محل میچرخید و دوباره میرسید گذر دم خونه!! زیر همان خیمه آقا یادت هست قولت دادم و بعد هم تو بودی ضامنم ، حائلم ، حائل میان من و گناهم که ترک شد! و امّا حالا دل شکسته قول پارسالم هنوز من بیشرف هنوز هم عهد معهودم را ... و فکر کنم باید دوباره تجدید کنم آن را ... آبرو داریت رو عشقه آقای ارباب ...!
ترسم همه از این است که کربلا ندیده برم! یعنی شعار نیست حرف الکی نیست! ترسناکِ!
فرشته من تو رو دید و رفت با اینکه حجی نشده بود! غبطه میخورم بهش! و ازت میخوام واسطه بخششم پیشش بشی! گفته بودم نویسنده به قد انگشت های دستش هم به زور رفته قبرستان! ;( رفتنش همانا نرفتن من همانا! و حتی ندانستن قطعه و ردیفش ...
و چه قدر امسال فرق ها دارد این محرم! از شب قدر منتظرآمدنش بودم! انگار روز شمار قلبم آرام گرفتِ! روضه های شب قدر برایم بدجور وصل اند به این ایّام !!
محرم ها آرزوی پسر بودن بهم دست میداد، دوست داشتم زنجیر زدن و سینه زدن و بودن توی صف پسر کوچولوهایی که اون قده قشنگ بودن توی اون لباس مشکی ها!از همه بیشتر حسرت اینکه تو نمیتونی تعذیه خون باشی و خوش به حالی داشت برای اون کوچولوهایی شون که میخوندن! ته تقاری هم دوسالیه نذر میکنه و میره میخونه! با اینکه دست و پا شکسته ولی خُب همونم خوشبحالی داره!
هرکه دارد هوس کرب بلا بسم الله ...
قرار هر روز یک زیارت عاشورا
برای شفای تمام بیماران نیز دعا بفرمایید![قرائت حمد شفا!]
ب
ص
ر
ی
و الی الله ترجع الامور ...
لطفا هدف پست های چراغ فراموش نشود! برای گذاشتن نظرات دقت کنید! نظرات بی ربط در این قسمت به هیچ عنوان نگذارید!
وقت ِ اطاعت از امام ، از همه گوش به فرمانتر بود ، برای برادرش حسن(ع).
وقت سکوت از همه ساکتتر ، چنانکه سکوتش وحشتآور بود.
وقت قیام و خروج هم از همه مصممتر.
حسین(ع) همیشه پیش روی ِ بقیه بود نه پشت سرشان،
همیشه پناهگاه دیگران بود نه در پناهشان؛
همانطور که شایسته یک امام است.
در ماجرای کربلا هر کدام از یارانش که میافتادند و هنوز صدایشان درمیآمد،
حسین(ع) را صدا میزدند و دوست داشتند سرشان را بگذارند روی پای کسی که
همیشه در همه چیز ازشان جلو بوده.
خودش اما چه کسی را باید صدا میزد وقتی روی زمین افتاده بود:
خدایا راضیام به رضایت و تسلیمم به قضایت ، معبودی جز تو نیست....
فصل عاشقی . نوشته ی مهدی قزلی