نون والقلم نبی ست و مایَسطُرون حُسین
چه شام هایی که غریبانهـ طی شدند
دیشب شام غریبانــ تمامــ شد امـــادلمــ
دلمــ گواهیــ می دهد غریبی زینبــ و بچه ها
غریبی اهل بیتـــ امام حسین تمامــ نخواهد شد
زینبـــ جان حضور مدافعان حرمتــــ خودش گواه شام غریبانه دیگری است ...
اشک هایم هم دیروز با من لجـــ بودند هرچه قدر مشکــ چشمانم را فشردم قطره ای آبـــ نداشتـــ ، انگار توفیقــ های نداشته امــ اشک را برچشمانم حرامـــ کرده بود ...
شام غریبان هایی بود که شمع روشن کردم و بعد یوسفـــ های گمگشته امـ پیدا شدند ...
اما نمیدانم چرا با اینکه شمع های خرابه عالم را روشن کرده ایم یوسف زهرا پیدا نمی شود ...
خسته گی ها امانمــ بریده اند جناب خدا ،
صبرهام ز جنس صبرایّوب گر بود یاکه نبود،
حالا همه شان تمام شده اند جناب خدا
میان میدان نماز ظهر ... باطمئنینه نماز اقامه می کنند ارباب
میان میدان نماز عصر ... اما صبر است که اقامه می کنند ارباب
گاهی نماز غسلی میخواهد ... با خون جراحت هاشان غسل می کنند ارباب*
نماز وضویی می خواهد ... آقا می آیند نفس تازه کنند ظالمی سنگی برپیشانی مبارکشان میزند ...
خون جاری می شود ... ابی عبدالله خون ها را به سر رو صورتشون میزنند ...
فرمودند میخواهم خدا را اینجور ملاقات کنم ...
ذکر نماز شان ... از میدان برمی گشتند ... میفرمودند : لاحَولَ و لا قُوةَ اِلّاباالله
رکوع نمازشان ... آن وقتی که از بالای اسب افتادند ...
فرمودند : بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملّت رسولِ الله
سجده نمازشان ... سرمبارکشان را روی خاک های گرم کربلا گذاشتند ...
فرمودند : الهی رضا بقضاعک صبرا علی بلائک لامعبودَ سواک
پ.ن : خدایا نکند امروز سِلمُ لمن حارَبَکُم ... نمودار کارهایم شود ... یاالله
تا روز ابد هست دلم با زینب
یا ذکر حسین بر لبم یا زینب...
مثل همیشه عالی بود.
اجرکم عندالله