گرتیغ بارد در کوی آن ماه / گردن نهادیم الحکم لله*
" بسم رب الشهداء و صدیقین "
تکرار همیشه هم بد نیست ... دلم بدجور هوایی محرم سال بعد شده ... لیاقت های نداشته دلت را بجور میفشارد تا حد عصاره گیری حتّی! احساس ضعف شدیدم شاید برای همین است!!
+ وقتی دوستانت برات پیام حلالم کن کربلا میرم ، بفرستن تو فقط میتونی بگی خاک ب سر من بی لیاقت ... و دیگر هیچ!!
+ وقتی توی اتوبوس برات فال حافظ میگیره و تو حتی نمیگیری یعنی چی ...
بعداً میزنی نتیجه و تفسیر تفال میمونی واعجبا حافظ هم فهمید من گردش توی اینترنت و شنیدن از طریق امواج رو دوست دارم ... چ دم و دستگاهی به هم زده جناب خواجه ! این بساط ایول دارد!
+ وقتی حاجی باخرد ، آرام آرام بیاید و زمزمه کند ، زینب های شهدا ی چیزی میخوام بگم براتون ب شرط حفظ متانت جلوی جمعیت ... بلند گریه نکنید ... نامحرم اینجا هست ... نزدیک غروب فکّه شده ... از کسانی میگوید ک حواسشان ب ماست که مبادا نگاه چپی بهمان بخورد ... از عصر عاشورا میگوید ... از زینب و رقیه و سکینه و رباب میگوید ... از آن حرامیان دریده میگوید ... از رفتن عباس و علی اکبر و امام حسین علیه السلام و نامحرمان وحشی آن روز میگوید ... یره چه کردی با جمعیت ... همه دارند لطمه میزنند ... غروب نزدیکتر میشود ... آهسته میگوید فقط تو را بخدا آهسته گریه کنید زینب های شهدا نباید صدایشان ب گوش نامحرم برسد ... زینب های شهدا بهشان قول بدهید ... الان شما مهمان چشمهای ناز شهدا هستید ... الان روی پوست و گوشت و خون شهدا نشستین ... زینب های شهدا رفتین شهر یادتون نره ... فراموش نکنید ...
بهمن 92 غروب فکّه * عکاس اگه اومدی این طرفا بگم دست مریزاد
هوای آلوده این روزهای وادی نفسانیت حاکم بر فضای دانشگاه
بهمن 92 رمل های فکّه
دستتون رو ببرید زیر رمل ، ی چاله کوچیک بکنید ، حالا ترکش هایی که این دنیای مدرن گذاشته توی روحت را همین جا دفن کن ، از دختری سخن بگوید که ترکش خورده عالم مجازی است! ک فلش مموری کثیفش را دفن کرده ک شکسته ... داره میگه که خیلی دارن توی این مجاز آباد بی صدا توی هجمه تهاجم فرهنگی خفه میشن ... میگه شهیدای دنیای مجازی رو کهـ کسی نمیشناسهـ کسی از حالشون خبر نداره ... زینبای شهدا تورو خدا قول بدید رفتید شهر زینب بمونید ... حالا چالهـ رو پر کنید ...
پ .ن :
+ یکسری واژه ها هستن ک بین یک قشر خاص مظلوم و مهجورند! نظیر نظافت و تمییزی بین آقایون!
البته در مورد هر مسئله ای استثناء هم بالاخره وجود دارد!
اگر هم ک بهشون بگی ک من روی تمییزی و نظافت حساسم
با چشمای گرد و حس اینکه با ی فرد و کلید واژه عجیب مواجه شدن
میگن :« عه پس وسواس دارید،نه؟!»O_0
+ هیچ چیز دل انگیزتر از این نخواهد بود ک طعم خستگی های بعد از کلاسهای عملی رو بچشی
مخصوصاً وقتی ک مستقیماً داخل خود مزرعهـ کشت داشته باشی
و در تماس پوستی با زمین خدا باشی! بعد بشینی روی مرز پلات خودت
و با دستانت شروع به کاشتن بذرها بکنی دانه دانه سانت به سانت بذر بزاری
و بعد هم آیة الکرسی بخوانی فوت کنی بهشان ک زحمتت ب بار بنشیند!
ک بعدن بزرگ شدنشان را ک دیدی یاد عظمت خدا هم بیافتی!
اصلاً اینها همش حس خاصی دارد
انگار تمام انرژی منفی یک هفته ات یکجا تخلیه می شود!
البته به شرطی ک همه دختران گروه چادرشون رو حتی با وجود خاک و ابزار و ... کنار نگذارند ...
این بیش از همه چسبید :)
خدایا شکرت
س م ع ی
* استاد پناهیان (کوتاه)
* نوا
* نوا
هنرمندانه * کاربردی
* شهید همّت (سمعی)
* مجنون بامن زنده بمان (شهید همّت pdf)
وَ اِلی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...
* عنوان شعری از خواجه حافظ
فکه و شلمچه معرکس...حتی اگه به قول شما وسط روضه یه مارمولک بزرگ از زیر رمل ها بیاد بیرون و...