خیال کن ک غزالم ...
" بسم الله الرحمن الرحیم "
سلام :)
الان که این متن رو رویت میکنید ما اتوبوسمون ان شاءالله راه افتاده! البتهـ اگر واقعنــ دعوتـــ شده باشم! روسیاه جامانده یک بار دیگه دست نوازش امام رئوف رو در لحظات لرزون عمرش حس کرد ... دیشب اینجا نوشتم و اشک و بُهت ... وقتی قرارِ ی اتفاق مهمی بیافتهـ ک من طاقتش رو ندارم دست میکشن رو سرم کهـ یادم بره ... کهـ سرگرم بشم ... که بدونم ی بزرگتری دارم که ته دلم به محبت و کرمش قرص باشه ... کهـ بدونم ... پرستش برای طلب ... زیارت برای حاجت ... البته همین کِ آدم بدونه حاجتش رو فقط بایست از آقا بگیره ، خودش ...
تیم زحمت کش اردو ... بروبچ خلاق ... دستمال اشک ... برای جمع کردن اشکای ریخته شده برای ائمه اطهار ... از همونا ک بزرگا قبلاً میداشتن ...
نفس کشیدن و بصر چاق کردن توی صحن و سراتون برام تداعی کننده زندگی کردن در بطن تمدن اسلامی است! کاشی کاری ها ،نما آینه ها، فیروزه ای های چشم نواز ، گنبد طلا ، کبوتر و پر زدن و عشق و صفا ... نباید برق گنبد و نور آینه کاری و خنکی سنگ های مرمر لیز لیز چشمت رو بزنه ولی من میگم باید چشم رو بزنه ... زیبایی و هنر در اسلام همه جا باید جلوه گری بکنه! مخصوصاً از نوع ناب و خاصش ... آرامش بودن در این چنین فضاهایی رو هیچ جای دیگه نمیشه لمس کرد ... البته که آرامش وجود مبارک شماست که به همه این ظواهر آرامش تزریق میکنه ولی میخوام بگم خیلی دلچسب که کنار شما این حس های خوب و قشنگ هم هستن
+ ل.ن : تکیه بر گلدسته ی مسجد گوهرشاد/
گویی در این عالم،برای هرکسی گوشه ای قرار داده اند. گوشه ای برای قرار داده اند. گویی زمانی را نیز قرار داده اند که در آن گوشه، گوشه قرار گیرد.
+ اگر رفتنی شدم و رفتم،ان شاءالله به یاد تک به تک تون هستم!
+ التماس دعای فراوون لطفاً ! خیلی فراوون !
وَ اِلی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...
یادت که هست کنج حـــرم، رو به روی عشـق،
گفتـم تمام حرف دلـــــم را برای تـو . . .
با خطِ غــم، میان گهرشــاد سینهام،
شـعری نوشتهام به امیـد رضـای تو :(
چه سفر خاصی بود برای من و تو ...! باب الرضا، کفشداری، روضه ی منوره، صف نماز جماعت و ... :((
دست و دلم نمیره برای نوشتن! خیلی دعام کن!