برگشت ناپذیری زمان بنابر اصل پلکوتایمودینامیک
«بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم»
هر بازه زمانی از زندگی خداوند باران نعمت های فراوانی را به قول استادی گیلی گیلی بر سرمان فرو میریزد، امّا چه کسی است که آنطور که شایسته است قدردان باشد.حالا شما را نگویم، سوی انگشت اتهام به روی خودم.یکی از نعمت های دوران جوانی تجربه روزهای پر فراز و نشیب دانشگاه است. دانشگاه خودش و سیستم بیمارش با وجود همه نکبت هایی که بر زندگی آدمی آوار و آرامش هایی که سلب میکند-البته اگر لطف خدا از دانشجو برنگردد و او را محفوظ بدارد هیچ نمیشود و پیشرفت حاصل میگردد- امّا به هیچ وجه نمی توانی از خیلی از نعمت های بزرگی که خداوند سر راهت قرار میدهد چشم پوشی کنی.از نعمت های بزرگ و گران مایه ای که خداوند در آسمانش را باز میکند و تالاپ می اندازد توی دامان آدم دوستان صالح و به تعبیری سربه راه است.آنهایی که واسطه ای هستند جهت تغییر در مسیر زندگی تو.اگر بخواهم در مدح این دوستان قلم فرسایی کنم از حوصله این وبلاگ و این متن و شما خارج می شود. فقط همین را برجسته کنم در این باب که خداوند این نعمت ها را بر دامان زندگی همه بیاندازد ان شاءالله!
از نعمت های بزرگ دیگر در این دوران فاخر اردوهای تشکیلاتی است که بعضاً - در موارد کثیر هم همیشه - در خلال ترم دامن گیر یک انسان دانشجوی مسلمان ایرانی میشود.(حالا از شوخی گذشته) این اردوها که فازشان با اردوهای خاک برسری، خاک برسر عواملش بکنند بسیار توفیر میکنند، اصلن یک طور خاصی آدم روحش تعالی میابد مخصوصاً اگر با اشانتیون زیارت همراه باشد.البته که اشتباه بیانی بوده است لابد و گرنه درستش این است که زیارت با اشانتیون اردوی تشکیلاتی یک طور خاصی روح آدم را تعالی میدهد. به نظرم آنهایی که تجربه اش نکرده اند نصف عمرشان بر فناست.
آن وقتی که با خانواده معظم مشرف بشوید زیارت خانه ی یکی از صاحب نعمتان همه حواسشان هست که یک وقت درجه رفاهت از حد خاصی نزول نکند.در پَر غو میپیچندتان ، وقت غذا بعضاً به چلو و پلو میبندندتان و مادرتان یا پدرتان با دُز بیشتر همه حواسشان به این است که شما مبادا اشتهایتان از 300 دانه برنج دانه بلند محسن به 150 عدد نزول نیابد و اینکه شب سر بر یک بالشت نرم و راحت در یک تخت آنچنانی یا این چنینی بگذارید.وارد حرمین شریف که شدید یک وقت از آنها جدا نشوید و خیال زیارت فردی به سرتان نزند.(حالا اینها برای همه هم حکم فرما نیست.)در کل اینکه شکم تان سیر، خوابتان سر وقت و روزمره های خانوادگی تان سرجایش هست.(منظور همان مشغولیاتی که سبب حواس پرتی است.)
اردوهای دانشجویی تشکیلاتی با وجود همه سختی هایی که دارند شیرینی مضاعف شان در جای خود باقی است.شب و روزت را در حسینیه سر میکنی.زمان خواب که میرسد همه میشوید مداد رنگی های داخل جعبه و به اندازه ی دو سجاده کمی چرب تر جا آماده میکنی جهت گذاشته کپه مبارک.غذا محدود است و باید طبق آنچه تدارک دیده شده خودت را وفق دهی. از غذاهای هزار رنگ سفارشی خبری نیست.از میزهای غذای پر تکلف و آن رستوران مشقت بار و رفتارهای عصا قورت داده اثری نیست.میتوانید با همان تنبان راحتی با همان لباس راحتی بشینید ور دل دوستتان وبعد هم کلی سر و کله هم بزنید و کل کل کنید و بخندید و دعای سفره بخوانید و غذا را نوش جان کنید.از همه شیرین تر گاهی هم این خندق بلایتان نمک گیر غذای حضرتی شود و همه با هم ذوق مرگ شوید.
همه حسرتی که از تمام شدن این دوران به اصطلاح مهندسی میخورم تمام شدن این فضاها و این نعمات برگشت ناپذیر است.جمع هایی که گمان نمیکنم این چنین حاصل شود.
[البته اردوهای تفریحی هم بهشتی بودند برای خود.دیگر اینکه شاید بگویید که وای چه خبر است، الکی قیل و قال راه انداخته اید و بسته به شرایط بازهم این فضاها هست. ولی باید بگویم که در مورد این خودی که میشناسم دیگر چنین فرصت هایی دست نمیدهد.]
این همه صحبت برای این بود که بگویم. درد را دادند درمان را نیز هم. در این زمانی که وقت مبارک و شریف را صرف خواندن این متن کردید ما را بردند یا شاید طفیلی رفتیم خدمت عمه عزیزتر از جان ان شاءالله.
به یاد همه دوستان و بزرگواران خواهیم بود ان شاءالله.
طلب حلالیت
تسلیت میگم پر کشیدن آن عالم مجاهد و پارسا را به همه ملّت ایران ***
وَ اِلی اللهِ ترجعُ الامور ...
دلمم گرفت تازه