این عشق کجا بود که ناگه به میان جست؟*
شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۵۰ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
از شدت فکر کردن و مرور خوانده ها و شنیده ها، مغزم مچاله شده بود، طوری که قدرت تصمیم گیری نداشتم. چون هرچه دست و پا می زدم ورودی های مغزم با پیش فرض های پستوی ذهنم جفت و جور نمی شد، از نظر فهم محدود من یک جای کار می لنگید! چه طور ممکن بود؟ به این سرعت! شاید اغراق می کنند. مگر می شود با یک جمله، با یک عبارت همه چیز زیر و رو شود؟
لابه لای رفت و آمد سیاه لشکرهایی که در زندگی هر دختری می آیند و می روند، هر بار که از یکی شان - دوستانم- می پرسیدم چه کار کنم؟ چه طور انتخاب کردند؟ چه شد که به این جا رسیدند؟ جواب های مختلفی می شنیدم که هر کدام تکمیل کننده هم بودند، امّا نکته ی جالبی میان انبوهی از تجربیات و راهنمایی ها همه شان بود که میشد نقطه اشتراک، میشد ناحیه هم پوشانی حرف های همه شان. نکته ای که وقتی به آن فکر می کردم با هیچ جای وجودم قابل درک نبود! چه طور می شود؟ چه سیری اتفاق می افتد؟ یعنی فقط لحظه ای طول می کشد و بعد تو ...
با همه این ها قلباً به این مسئله رسیده بودم که دوست داشتن پیش از ازدواج، آن هم به معنایی که تا به حال از این طرف و آن طرف به خوردمان داده شده، مطلقاً بی خود است و مایه بدبختی، چرایش هم برای همه مان واضح، امّا باز هم درک درستی نداشتم از این که می گویند با عقل جلو برو و بعداً احساست را درگیر کن، تا همان ابتدا کَر و کور نشوی و بتوانی با چشم باز ببینی و انتخاب کنی. حتّی آن مواقعی که به دوستانم مشورت می دادم و این ها را برایشان تکرار می کردم، خودم عمیقاً درکشان نکرده بودم . همیشه در تعجب بودم که یعنی چه با یک جمله دختر و پسر مهرشان به دل هم می افتد؟ به قدرت خدا شک نداشتم امّا این جمله برایم غریب بود: «محبّت و دوست داشتن هدیه ایست که خداوند متعال بعد از جاری شدن خطبه محرمیّت به دل زوج می اندازد.» همه این ها گذشت و ماجرا رسید به زمانی که قرار شد همه چیز را عینی تجربه کنم و با گوشت و پوست و خونم لمس کنم. لحظاتی که تا آخر عمر فراموش نخواهند شد.
زمینه آشنایی ها فراهم می شود و دو طرف حالا مقابل هم هستند تا بگویند و بشنوند و دیده شوند، حالا شماها، دو مجموعه هستید از ویژگی های مختلف یک انسان، یک بنده که باید هر مجموعه مورد پسند دیگری واقع شود. تفکرات، ارزش ها، اعتقادات، فرهنگ، اخلاق، صدا، قیافه و ... بعضی ها می گویند زمان مواجهه با مجموعه مقابل شان دست و دلشان لرزیده و از همان اوّل کلیاتش را پسندیده اند :) و البته گروهی هم هستند که به مرور حس کمرنگی درون شان ایجاد شده تا این که نرم نرم به این نتیجه رسیده اند که پسند اتفاق افتاده :) این پسندیدن به معنای عاشق شدن و دوست داشتن نیست، به معنای همان پسندیدن است نه بیش تر، تفاوت این دو را کسانی که از این مرحله گذشته اند خوب می فهمند. :) آن کسی که مورد پسند واقع شده با این فرض است که شما زوایای پنهان او را ندیده اید و از آن ها بی اطلاعید پس همه آن پنهانی ها را به خدا سپرده اید و توکل تان را سفت و سخت کرده اید، دل به دریای بی کرانه لطف الهی زده اید و بر مبنای معیارهای خداپسندانه تان باقی ماجرا را به خودش سپرده اید، در واقع شما با یک معامله ی با خدا طرف مقابل تان را پذیرفته اید.
قرارهای اولیّه گذاشته می شود و نهایتاً اتفاق شیرین جاری شدن خبطه محرمیّت. :) از چند نفری شنیده ام که بعد از خوانده شدن خطبه حس آشنایی دیرینه ای با همسرشان داشته اند و آن غریبه چند دقیقه قبل، برایشان به یک آشنای ازلی تبدیل شده، امّا حقیقتاً برای من چنین اتفاقی رخ نداد و از شدّت خجالت تا پایان مراسم نفس عمیقی هم نتوانستم بکشم.
درست است که بعد از خواندن خطبه شما دیگر به اذن الهی محرم می شوید امّا مهر و محبّت ثانیه ای به دل انسان نزول نمی کند، بلکه باید زمان بگذرد تا به لطف الهی و تلاش زوجین محبّت میان شان برقرار شود. اینجاست که بعد از گذر زمان آن عشقی که از آن صحبت می شود، نرم نرم خودش را نشان می دهد و حالا محبّت و دوست داشتنی (مودّت و رحمتی) بر دل ها حاکم می شود که تا به حال نظیر آن را نچشیده ای و با هیچ تجربه ای که شاید پیش از این داشته ای قابل قیاس نیست. عشقی که با وجود دیدن نقاط ضعف و قوت طرف مقابل درون تو شکل گرفته و اگر از آن مراقبت کنید به فضل الهی روز به روز بیشتر خواهد شد.
پ.ن1: ان شاءالله که بهترین همسران نصیب شما مجردان گرامی بشود.
پ.ن2: عمری بود در مورد ازدواج و حرف هایی که نزده مانده باز هم می نویسم. اینکه چه قدر غول شده برای همه، یا بگویم غولش کردند.
وَ اِلی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...
#محبّت/ #دوست داشتن/ #ازدواج/ #جاری شدن چند کلمه/ #باور/ #اعتماد/ #تلاش/ #زمان بَر/#نه همان اوّل بدو خواندن.../#عشق/#غیر قابل قیاس/# نچشیده ای/ ....
* وحشب بافقی (من بودم و دل بود و کناری و فراغی/ این عشق کجا بود که ناگه به میان جست؟)
۹۴/۱۱/۱۰