متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

بدون عنوان

سه شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۷، ۰۷:۲۳ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
در آشپزخانه مشغول آماده کردن مخلفات ناهار هستم و به این فکر میکنم که چه قدر یک سالاد شیرازی با آبلیمو و آبغوره و کمی نمک و فلفل کنار غذا چه قدر می چسبد. تخته سبزی خردکنی را روی سرویس جابه جا می کنم، گوجه دیگری از توی ظرف بر می دارم و نصف میکنم. همین طور که رویش شیار میزنم تا ریزش کنم، دارم حدس میزنم که تا چند ثانیه ی دیگر همسر وارد خانه می شوند؟ گوجه های خرد شده را توی کاسه میریزم. صدای چرخاندن کلید توی در می آید. بلند سلام می کنم، یک هو فضای خانه از این صدا پر می شود "سلااااام دختر گلم." با صدای سلام همسر به خودم می آیم. من بغض می شوم و می بارم. بغضی که دلش برای سلام های پر جان بابا تنگ شده. بغض پرتقالی می شود و تا گلو بالا می آید.
آخر این بغض روزی مرا خواهد کشت ...
چرا وقتی کنارشون بودم قدرشونو ندونستم.
و الی الله ترجع الامور ...
۹۷/۰۵/۰۹

شما بگو  (۱۳)

۱۴ مرداد ۹۷ ، ۱۷:۴۷ مردی بنام شقایق ...
سلام

اون لحظه مطمئنا یه پدری هم بغضش گرفته که وقتی در خونه رو باز میکنه دیگه صدای سلام باباجون دخترش نمیاد!


+
این روزا در رو که میزنم صدای پای حنانه میاد که بدو بدو میدوه سمت در و داد میزنه آخ جون بابا اومد! بابا اومد!
درو باز میکنه و بدون اینکه چیزی بگه فرار میکنه میدوه میره تو اتاقش قایم میشه که برم پیداش کنم!

تا میام کفشامو در بیارم و کیفمو بذارم برم دنبالش زهرا چار دست و پایی میاد و ذوق میکنه و دستاشو میاره بالا که بقلش کنم!

میمونم تو دوراهی که اول نوبت کدومشونه!

بعضی وقتا که میام و بچه ها خوابن زنگ رو میزنم و منتظر میمونم ولی صدای پاهاشون نمیاد اصن دلم نمیخواد برم تو!
دلم میخواد همونجا پشت در وایسم تا بیدار شن بیان درو باز کنن


اصن در خونه رو فقط دخترا باید باز کنن برا باباها...
پاسخ:
گریه ی شدیدی داشت این کامنت. حیف که وسط یه جمع هستم.
 پدرم خیلییی زیاد ابراز دلتنگی می کنند. خیلی. 


خداحفظشون کنه واستون.
همین صحنه ها رو ما داشتیم. اون وقتا که بابا بازنشسته نشده بودن.
تازه من از بین بچه ها از همه بابایی ترم.

التماس دعا. به بانو هم سلام ما رو برسونید
:(
پاسخ:
:) بیا خوشحال باشیم.
نه نشنیدم :)
خداوند مقایسه کنندگان را دوست ندارد :))
پاسخ:
منظور شما مقایسه ی همسرو پدر بود?
شنیدین میگن هر گلی بوی خودشو داره!

عزیزم :)
خدا حفظشون کنه
پاسخ:
:) :* خیلی ممنونم حوای جان
۱۰ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۴۶ صحبتِ جانانه
مگه توی یه شهر زندگی نمی کنید؟
چرا دلتنگ؟
زودبزود بهشون سر بزنید؛)
پاسخ:
بعضی دلتنگی ها حتی با سر زدن هم رفع نمیشن.
اووووه
چه جالب!
پاسخ:
همیشه فکر میکردم بعد ازدواج اضطرار های درونیم تموم میشن، ولی اشتباه می کردم. پناه این بی قراری ها جای دیگری بوده.

ان شاءالله در کنار همسر محترم شاداب و مهربان و با ایمان باشید و دعای خیرتان را هم بدرقۀ راه خوبان سفر کرده کنید.
پاسخ:
سپاس گزاریم از بابت دعای خیرتان
بسیار محتاج دعاییم
عاقبت بخیری و سلامتی نصیب و روزی شما و بانو و فرزندان تان.
ای وای، من عذرخواهی می کنم. چقدر بد برداشت کردم. واقعا شرمنده ام.
خدا حفظشون کنه. سایه شون مستدام.
پاسخ:
خواهش می کنم. ممنون از دعای خیرتون
خداوند عزدزانتون رو براتون حفظ کنه
۰۹ مرداد ۹۷ ، ۱۹:۵۶ خانم الفــــ
اما به این مسائل خیلی فکر نکن. خاصیت انسان همینه. بعضی نعمت ها رو چه آدم نهایت استفاده و قدر رو داشته باشه، باز هم حسرت داره، استفاده و قدر هم ندونه، باز هم حسرت داره...

بهش نپرداز زیاد. دیدت رو اینطوری بگیر که همسرت از وجودت و بودنت شاد هستن و این شادی رو هر دو مدیون پدر و مادر و خانه ی پدریت هستی. اینطوری شادتر می شی و می دونی به اندازه الحمدلله کنارشون بودی و توشه ای شده برای زندگی الان و آینده ت ان شاءالله.
پاسخ:
ممنون از دلگرمی تون بانوجان.
چشم
۰۹ مرداد ۹۷ ، ۱۹:۳۶ خانم الفــــ
چقدر این پست تلنگر بود برام... این مشکلات اخیر کمی از هم دورمون کرده و میدونم بعداً حسرت می خورم و ....
پاسخ:
گاهی اون قدر پر رنگ میشه این حس که زندگی و متعلقاتش پوچ میشن پبشم چشمم از شدت دلتنگی.
+ جالبه که الان در اوج مچالگی قلبم، بابا زنگ زدن :'(( 

شما که فرزند خلف هستید. :*
ان شاءالله خیر از همدیگه ببینید و خدا واسه ی هم حفظتون کنه جمیعا :)
کنار نه پلک جان ، اصلا سالاد شیرازی باید به عنوان غذا اعلام رسمیت کنه خودش !!!





چه قدرم کامنتم میاد به حال و هوای این پست :D
پاسخ:
عه شما این طوری :) ما دوتا اگر بریم مهمانی و یه کاسه سالاد شیرازی بدن بهمون که دونفری باید بخوریمش، باهم دعوامون میشه :| هر سری. من بغ یا بق میکنم که چرا تمومش کردن.

خیلی.گریه مو برد.
خدا رحمت شون کنه.
پاسخ:
خداوند رحمتش رو شامل حال همه مون بکنه
الحمدلله رب العالمین، هنوز این نعمت گرانبها رو دارم.

شکرپاره

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">