متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات
بسم الله الرحمن الرحیم

پست قبلی را خاطرات تان هست? :/ دیگر اگر یاد ندارید هم مهم نیست، ولی چیزی که الان مهم شده و ذهنم را به خودش مشغول کرده این است که حدس میزنم طی یکی دو جلسه بعد، استاد از من بخواهد به کلاس نروم و یک چیزی هم دستی بهم بدهد تا بنشینم تنها در خانه و به همان درس و مشق و اموراتم بگذرم. :| اما شاید بپرسید چرا?! اگر چه که چرایش ربط به خودم دارد ولی احیانا برای این که هر بار یک بلایی سرم می آید و جابه جا استخوان ها و مفصل هایم درد میگیرند. یک روز سیاتیک، یک روز مهره پنجم کمر و دمبل های دیروز :| درد را در مچ چپ به ارمغان آورده ...
دارم کارهایم را در ذهنم ردیف می کنم تا ببینم برای عمل به دستورات خدا کجاها اشتباه فن زده ام و زندگی و بندگی ام را به بیماری و مرض کشانده ام. کارهای غلطی که ریز ریز جمع شده اند و حالا می توانند مرا از پای در بیاورند. اما یادم به مهربانی و لطفش می افتد. به این که چه قدر حواسش به ماست. به عذرخواهی کوچکی دست نوازش بر سرت میکشد و حال دلت را خوب خوب می کند.
اما ای کاش آن قدر درب و داغان نشده بودم، گاهی ... یاد القائات شیطان می افتم. برای خدا ای کاش و اما و اگر نچینم. او برایش فرقی نمی کند چه قدر خودت را مچاله کرده ای، دستت را می گیرد ...

آن شب بدجور حس می کردم از دنیا سیلی خورده ام. در خودم حسابی فروریختم و فهمیدم که چه قدر به همه چیز جز خودش دلبسته ام. همه که از خانه رفتند، گریه ها پایین می ریختند و دل آشوب تر میشد. یکهو وسط جز زدن ها تلفنم زنگ خورد. رقیه بود از مقابل گنبد طلا ...

پ.ن: عاشقی بر گزیده ام که مپرس. السلام علیک ای امام جان
والی الله ترجع الامور ...
۹۷/۰۵/۱۵

شما بگو  (۴)

مگه تحت دستورات مربی ورزش نمی کنید؟!!
پاسخ:
بله. 
منتهی به علت ضعف ماهیچه هام و مشکلاتی که دارم بعد از هر جلسه یهو تا میرم خونه متوجه میشم درد دارم. 
مثلا این سری که وزنه میزدیم خیلی دقت کردم که درست بزنم، :| اما واقعا نمیدونم چی شد. مربی دیگه این سری عصبانی هم بودن دعوام کردن که چرا وقتی دیدی سنگینه واست نگذاشتی زمین. 
داستانی دارم.
آخی.. زیارتت قبول ^_^
پاسخ:
ممنون. :) اما ما خیلی وقت پیشه. یکی دو سال پیش
۱۶ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۳۸ صحبتِ جانانه
من نمیگم
شاعر میفرماید که
سعدیا گر بکند سیل فنا خانه ی عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست
پاسخ:
:)
ممنونم
پست قبلی ورزش بود دیگه ؟
این درد ها مال اینه که بدن هامون به فعالیت فیزیکی جدی عادت ندارن. مرتب بری، درست میشه.




وسط شلوغی بودم. استرس کارمو داشتم خیلی ... یکی از دوستام زنگ زد. یادم افتاد ک باهاش یه قراری داشتم. استرس گرفتم که دیگه واقعا وقت رسیدگی به این یکی کارو ندارم. جواب دادم گفت جلو گنبد امام رضام، سلام بده ...
اون روز همه چی خراب شد ها ... ولی بار اضطراب انگار از رو دوشم برداشته شده بود ..‌و من به همین نیازمند بودم ...
پاسخ:
دردهای ماهیچه ای بله، ولی این ها آسیب حساب میشن.
بنده خدا مربی آخر هر جلسه میان میگن، الان خوبی?
البته شاید به قول شما ان شاءالله به مرور خوب میشه.



چه حس محشری داره اون لحظه آدم. انگار همه چی تو وجودت ته نشین میشه

شکرپاره

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">