متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

رنج های زنجیره ای

جمعه, ۲۹ مهر ۱۴۰۱، ۱۱:۵۸ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

این آخر هفته مهدی بعد از ١٤ روز به اصفهان برگشت. دیروز را با هم چند ساعتی دوتایی بیرون بودیم. دلم نمیخواست زمان بگذرد. دلم برایش تنگ شده بود. دوری و دلواپسی اوضاع قاراشمیش این روزها هم، پیاز داغ ماجرا را برایم بیشتر میکند. 

آن قدر پیاده روی کردیم که آخر با حال خراب به خانه رسیدم. اما خب به کیفی که حاصل شد می ارزید. 

 

اوضاع خانواده حسابی بهم ریخته است. پدر بزرگ و مادربزرگ حال وخیمی دارند. چند صباحی نگران حال افتضاح آقاجون بودیم، اما الحمدلله الان کمی وضعیت شان بهتر شده و مدتی را بدون دستگاه اکسیژن می توانند خودشان نفس بکشند. ولی امان از وخامت حال مامان جون. انگار از غصه آقاجون حالشان بدتر شده. این دو سه هفته دوبار سکته مغزی داشتند. حمله پریروزشان دیگر افتضاح تر از چندبار قبلیست. بیمارستان جوابشان کرده و مرخص شدند. واقعا این چه وضع دلخراشیست. چرا باید از خودشان حکم صادر کنند و به خاطر دولتی بودن، بیماری را که به عقل ناقص شان کاری نمی شود برایش کرد، مرخص کنند. 

بابا میگوید که دکتر آقاجون گفته معجزه است که هنوز زنده اند. الحمدلله ...

این چند ماه همه عمه ها و عموها پشت هم شیفت عوض میکنند. از امروز دیگر حضور دو سه نفر کافی نیست. همزمان باید چند نفر پیش شان باشند. خانه شان ولوله است. آخر بزرگ تر همه مان هستند. تاج سرمان هستند. قدیمی های اینجا، آقاجون مامان جون را میشناسند.

دلم گریه میخواهد. دنیای عجیبیست. رنج ها دارند هعی بیشتر میشوند.

به خاطر پیاده روی دیروز امروز باز بدنم بهم ریخت. واقعا امتحان کش داریست. آخرش یک روز من سر این مشکل جسمی از دنیا خواهم رفت.

 

ملتمس دعای خیرتان هستم.

خواستم مرتب تر داخل وبلاگ دیگری بنویسم، اما مشاورم از نوشتن نهی ام کردند. فلذا شاید گاه گاهی اینجا یا جایی دیگرم نوشتم.

۰۱/۰۷/۲۹

شما بگو  (۱۱)

الهی
چه بده
ببین اگه جسارت نیست بی ادبی نیست چون ممکنه از نظر عاطفی سخت باشه شنیدنش، ولی خوب واقعا خانه ی سالمندان برای همچی وقتاییه
پاسخ:
کلی نوشتم
دستم خورد همش پاک شد
:'( خدا یاری شون کنه
ان شاءالله شرایطش فراهم بشه پرستار بگیرن که همزمان با سرکشی خودشون، پرستار رسیدگی کنه
همه عمرشون و به زحمت و تلاش بودن این دو عزیز

بچه هاشون این قدر به لحاظ جسمی داغونند که بندگان خدا خودشون مستخدم نؤاز دارن برای امورات روزمره شون. والا که همین الانشم مثل فرشته ها دور این دوتا فرشته مهربون میچرخن
۰۱ آبان ۰۱ ، ۱۸:۲۶ واقعیت سوسک زده
کاش می شد پدربزرگها و مادربزرگها را همیشه داشت
پاسخ:
کااااااش 
عزیزای دل
ان شاالله همگی عمر با عزت داشته باشید :)

بعد هم مشاوری که نوشتن رو قدغن میکنه باید ببوسیش بزاری کنار
تامام
پاسخ:
ممنون از دعای خیرت :* سلامت و تندرست باشید
:)))

قدغن که نکرد. گفت نتیجه ای که ازش توقع داری رو برات نداره. هدفی که میخوای بهش برسی از اون طریق حاصل نمیشه.
هدف من از نوشتن، نوشتن بماهو نوشتن که نبود. :)) قصدم یه چیز دیگه ای بود. نوشتن وسیله بود صرفاً
ان شاء الله سلامتی
پاسخ:
ان شاءالله از دعای خیرتون
سپاس گزارم
ان شاءالله شما و عزیزان تان سلامت باشید
مادربزرگتون داروی تزریقی می گیرن؟ چون اگه داروی تزریقی نخواسته باشه لزوما نباید بیمارستان بمونه و موندنش در اونجا مثل خانه ی سالمندان میشه که خوب، بیمارستان نمتونه خانه ی سالمندان باشه
پاسخ:
ای خدا
فشارشون خیلی بالا بود
حرکات زیاد و غیر ارادی دست دارن که میخواستن دستاشون و ببندن
بی اختیاری دارند ...
با آرام بخش هم خوابشون نمیبرد
اون که میگی رو نمیدونم. ولی نگه داری ازشون توی خونه سخته

آهان که اینطور ...

میدونی مثل جنگ بود یه جورایی ، تو بحران ، مجبور میشی وقتی تعداد زیاده دسته بندی کنی ، مثلا میگن یه عده رو تو این شرایط بهشون میگی سیاه ، ادمهایی که نمیشه عملا با امکانات و نیرویی که هست نجات داد و پس وقت تلفش نمیکنی میری سراغ اون دسته که میشه نجاتشون داد
مثلا فرض کن یه ادم ۶۰،۷۰، ۸۰ اینها کد میخورد ، ۱۰۰ درصد ریه درگیر بود و هیچ راه برگشت از نظر علمی نبود ، از اونور مثلا ی جوون تو اورژانس اینتوبه (وقتی ریه ها اون اولیل درگیری بالای ۶۰٫۷۰ داشت و اکسیژنا اونقدر پایین که اگر لوله تنفسی نمیذاشتی مریض در عرض دقیقه و ساعت مرگش حتمی بود) بود باید منتقل میشد icu …
مورد داشتیم دو روز تو اورژانس اینتوبه میموندن ، از اون طرف دستگاه ونتیلاتور کافی نبود ، اورژانس هم دچار داستان میشد … ‌خیلی ها بع icu نرسیده از بین میرفتن …
ما شاید تو دوره کرونا ، یک سال اول ، قبل از واکسن ، ۹۰ درصد بیمارها رو به خاطر کمبود امکانات و نیرو از دست دادیم …
حتی درصد خیلی زیادی رو قبل از گرفتن pcr وقتی فوت میکردن با اینکه مثلا سی تی به وضوح مشخص بود کوویده اما چون pcr نداشت اجازه نداشتیم تو پرونده بنویسیم فوت در اثر کووید که بره تو امار ، من با حرص مینوشتم تو پرونده ولی. :)) که متوجه شدم بعدا باز اون رو هم وارد نمیکنن تو سیستم :)) …
اماری که اعلام میکردن حتی گاهی یک سوم و یک چهارم تعداد فوت شده ها و مبتلاهای واقعی بود …
من همیشه به همکارهام میگم ماهایی که تو اون تایم وسط این ماجرا بودیم و زنده موندیم خیلی شانس اوردیم :)) اون موقع اصلا نمیفهمیدم ، الان که از بیرون نگاه میکنم میفهمم تازه چقدر از کنار جناب ملک الموت رد شدیم :)
واقعا امیدوارم تو زندگیم همچین چیزی رو دیگه نبینم ، کرونا واقعا مصیبت دردناکی بود …
تو فکر کن ماسک پیدا نمیشد ، چه برسه دستگاه و دارو بخوان به تعداد کافی تهیه کنن …
پاسخ:
😭😭😭😢
ای خدا
ان شاءالله هیچ وقت اون روزا بر نگردن ...
چه شرایط سختی ...
راست میگی 
تصمیم گیری سختیه ...
چی کشیدین
۳۰ مهر ۰۱ ، ۲۲:۳۱ اقای ‌ میم
مگه شرایطشون به چه صورته که همزمان باید چند نفر بالای سرشون باشند؟
پاسخ:
پدر بزرگم که فقط امور حیاتی دارند و تکلم و هوش حواس
قدرت حرکت و بلع و ... ندارند.
مثل یک نوزاد



مادربزرگ هم اعصابشان بابت سکته بهم ریخته. حرکات غیر ارادی دارند. و ایشون هم برای امور ابتدایی شان کاملا نیازمند مراقبت هستند... حواس شان هم سر جا نیست. ...
۳۰ مهر ۰۱ ، ۲۲:۰۰ مهدی ­­­­
براتون آرزوی سلامتی میکنم
پاسخ:
سپاس گزارم. ان شاءالله از دعای خیر دوستان
سلامتی و عافیت روزی تون
سلام علیکم
ان شاء الله تندرستی و شادابی پایدار و خیر فراوان نصیب خانواده شود!
پاسخ:
سلام علیکم
ان شاءالله از دعای خیر دوستان
ان شاءالله سلامتی رخت تن خودتان و عزیزان تان
ایشالا عمر با عزت
+شاید غیر انسانی به نظر بیاد اما بیمارستان های دولتی به خاطر حجم بالای مراجع مجبورن بیمارهایی که دیگه کاری نمیشه کرد رو مرخص کنن تا تخت برای بیمارهایی که میشه براشون کاری انجام داد خالی بشه...
تو اوج کرونا و اون زمان که مرگ و میر بالایی داشت اخری ها دیگه اون بدحال هایی که میدونستن برنمیگردن رو دیگه احیا نمیکردن عملا که تخت خالی شه مریض های نیازمند دستگاه بتونن بستری شن :((
خدا ایشالا عمر با عزت بده بهشون
+چرا مشاورت گفته ننویس ؟؟
پاسخ:

ممنون از دعای خیرت دکتر
ای خدا ای خدا. آخه کی همچین اجازه ای داره!  :( عمر آدمی دست خداست.
آقاجون رو هم جواب کردن آوردن خونه. الحمدلله بعد اومدن خونه معجزه شد. دکتر در شگفتی بود.

این قدر حالم گرفته شد از این داستان. :`(
ممنووون ممنون

+ گفتن روی خود شفقتی که تمرین جاریم هست متمرکز بشم. این کار واسم کارآمد نیست. :) من و بهتر خودم شناخته :)) میدونه سریع بهم میریزم
۳۰ مهر ۰۱ ، ۰۰:۳۶ شاگرد بنّا
با آرزوی صبر و شِفا
پاسخ:
سپاس گزارم
ان شاءالله از دعای خیر دوستان

شکرپاره

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">