متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات
  • ۳ آذر ۰۳، ۲۳:۰۶ - ن. ..
    هوم

..........

شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۲۸ ق.ظ

" بسم الله الرحمن الرحیم "


(سه تا برادر گمنامم)

دلم خون بود از دست شون حسابی دلم شکسته بود از دست شون ... گفتن حرف هایی که لایقش مَن نبودم ...

یعنی نامردی(نشونه جنسیت نیست ها) رو در حق خواهرشون تمام کردند ... شاید خودشون متوجه نبودند اما ... این قدر روحم تحت فشار بود که سر کلاس آز هیچ نفهمیدم خانم مهندس چی میگفت فقط الکی سر تکون میدادم و بعد هم با بی تفاوتی به عالم و آدم ملخ طفلکی رو گذاشتم زیر بینوکولر شروع کردم زیر و زبرش رو بررسی کنم ... موقعی که خانم مهندس داشت درس میداد برای اینکه بغضم وسط کلاس نشکنه دفترچه آبی کوچیک فنریم رو در آوردم شروع کردم نوشتن ... خدایا رسمش اینجوری بود،خیلی نامردن(نشونه چن تا آدم که قضاوت زود زود داشتن) ...!آقا تا دستم میرفت نوشتم! کلاس تموم شد یه خنده الکی برای اینکه حقیقت حسم مشخص نشه با یه خداقوت تحویل خانوم دکتر دادم وزدم از دانشکده بیرون! یک راست رفتم سر مزار سه تا داداش گمنامم ... من و دفترچه آبیم و اون کنج دنج همیشگیم ... خودکار فشاریم رو در آوردم و شروع کردم به نوشتن آقا شما سه تا برادر رو به همراه احمد جان قسمت تون میدم باید بهشون بگید بیان عذر خواهی وگرنه گناه حق الناسی که گردنشونه میمونه باهاشون ... هرچی بود رو خلاصه کردم توی دو صفحه نامه کوچیک ... آخر سر هر 4 تاشون رو قسم دادم و بهشون گفتم تا فردا مهلت دارید منتظر جواب نامه ام هستم...

گذشت نیمه های شب بود نمازم تموم شد از خستگی سر گذاشتم سجده خوابم برد بین خواب وبیداری یه خوابی دیدم ... جلسه بزرگی بود همه جمع بودن چهره هیچ کس قابل تشخیص نبود فقط یه دختری با لبخند از کنارم گذشت دستش رو گرفتم گفتم چه خبره گفت : اینجا جشن معذرت خواهیه ... جشن معذرت خواهی ... بیدار شدم خیلی ترسیدم ... 

خدایا کی میگه صدامونو نمیشنوند ... برادرام زنده اند خوب هم میشنوند خوب هم جواب میدهند ...

حالا 4 تا برادر دارم سه تا گمنام یکی هم احمد


پ.ن : خیلی شک داشتم برای گذاشتن این پست
شاید عنوان : دوستان شهیدم 

شما بگو  (۱۵)

سلام

از این همه زمین دانشگاه

انگار

فقط همین چند متر

جای من است...

 اینجا

راحت نفس میکشم...

راحت...
پاسخ:
سلام علیکم

قطعه ای متفاوته توی دانشگاه!
حس اش هیچ جای دیگه نیست مخصوصا بعد از تاریکی هوا!

به شدت موافقم
ما هم با این گلای سرسبد دانشگاه عالمی داشتیم و داریم...
سرجاهای حساس دستمونو گرفتن.خدا دستمون رو از دامنشون کوتاه نکنه!
یه بار سر اینکه بعد از فارغ التحصیلی از این دانشگاه دیگه نمیشه بهشون سر بزنم کلی گریه کردم...
پاسخ:
خوشتون ... شمام که خودتون گُل سرسبدید بانوی مَن
انشاالله حامی همیشگیت باشن 
اوهووم میشه بهش فکر کرد احتمالا سر این موضوع یه دریای حسابی را بیافته ... ما هم هستیم 


۱۵ مهر ۹۲ ، ۲۰:۳۷ فرزند آدم
بله صدارو میشنون ...
چقدر دلچسبه این رفاقتا...
خوابتونم ان شاالله خیره..
پاسخ:
:)
انشاالله
تصمیم گرفتم ببخشمشون
۱۴ مهر ۹۲ ، ۱۱:۳۲ سجاد عبدی

نفرین بر آن محرم نامحرم

که زهر جفا را نه در جام تو

که در کام ما ریخت

شهادت جواد الائمه بر شما تسلیت باد...

▌║█║YA HOO 110©sajjadabdi ▌║█║

پاسخ:
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
برشما نیز
:(
شعر زیبا بود
۱۴ مهر ۹۲ ، ۱۱:۲۷ سید محمد میرلوحی
راستش نه چنین کسی رو نمیشناسم ..!
ولی در عوض پروفسور هارو دوست دارم !!
پاسخ:
اِه ...
خوب خوبه ...
ماهم شاید ...
۱۴ مهر ۹۲ ، ۱۱:۲۳ سید محمد میرلوحی
سلام. .

شکتون برا گذاشتن این پست اشتباه بود ..
باید میذاشتید ..

پاسخ:
سلام علیکم

نمیدونم شاید ...ده بار گذاشتمش برداشتمش
یا الله
السلام علیک یا اباعبدالله
۱۴ مهر ۹۲ ، ۰۹:۱۱ غریبه غریب
دارم میرم حرم.......

بروزم بدو بیا
پاسخ:
اومدم
خوش به سعادتت

التماس دعای شدید
باب المراد است....



ومایه تباهی....
پاسخ:
آمدم
صفایی که داشت برای دیده بصری ام در وصف نگنجد
اجرکم عندالله
سلام خب یکی از انواع خواب ها همون مسائلی هست که در طول روز دغدغه اش رو داشتیم
باید ببینم واقعن اونا اومدن عذر خواهی کردن یا نه ؟
اونوقت میشه روش نظر داد
شما هم زیادی حساسی
اینقد آدم ها هستن باید بیان از من عذرخواهی کنن من هیچی بهشون نمی گم
البته خودم رو با فحش دادن بهشون آروم می کنم
البته بعدش زود پشیمون میشم نه از این جهت که چرا فحش دادم از اینکه کلی ثواب که جمع کرده بودم رفته تو کاسه ی اونا
ثواب هایی که یه ذره هم لیاقتش رو ندارن

پاسخ:
سلام علیکم
کاملا حرف تون متینه 
همین طوره ... 
اینی که گفتم به ثانیه نکشید 
(و اینکه من هیچ موقع خوابم یادم نمیمونه)


من که اصلا یه وضعی ... از حساسم یه درجه بدترم 
تازه ما مراسم گریه و این صوبتاش رو حذف کردیم که طولانی نشه!
اینا باید میومدن عذرخواهی میکردن ، من هنوز امیدوارم خود خودشون تشریف بیارن عذرخواهی کنند البته فک نکنم تو این باغ ها باشن!
اِی بابا بنده که نمیتونم اینجوری تحمل کنم ... البت این یه خرده فرق داشت ... جنس حرفِ و جنس دِل خوریه متفاوت از همیشه بود
من اصولا خوشم نمیاد به کسی توهین کنم اینجوری فقط خودم اذیت میشم
خخخخخخخخ چه پشیمونی باحالی 
انشاالله که دیگه براتون اینجوری پیش نیاد حیف ثواب های آدم 


۱۳ مهر ۹۲ ، ۲۳:۲۷ محتـ ـسبـ
وقتی خوندم دلم لرزید
فهمیدم به شهدای گمناممون بی ارادتم
با اونایی که باید رفیق میشدم نشدم
.......
بعضی شبا میریم گلزار شهدا واسه شهدا روضه میخونیم
انقده صفا داره
.......
چقد این عکس قشنگه
معلومه به شهداتون زیاد میرسید

پاسخ:
در نهایت ارادت هم که باشیم باز مَردتر از اونا پیدا نمیشه
رفاقت هایی که حواسمون بهش نبود 

..........
خوش به حالتون هیچی مثل حس و حال شب گلزار شهدا نیست ... حیف که نمیذارن تجربش کنم
خوش به حالتون ... روضه خونی ... 
.........
این سه تا عزیز دُردُنه دانشگاه هستند 
این عکس مربوط به زمان غبار روبی مزارشون هست
با گلاب شسته بودنش
انشاالله یه عکس از زاویه باز خودم میگیرم میزارم بیشتر معلوم باشه
ماشاء الله خواهان کم ندارن
۱۳ مهر ۹۲ ، ۲۳:۰۴ محمد کیوان
سلام بزرگوار

بسیار زیبا نگاشتید

خوشا به سعادتتون ...

هوالشهید

شب آتشای سنگین /  بدنای پاره پاره

تیکه های مهربونت/   عاقبت شدن ستاره

مثل مجنون پی لیلا/لحظه رسیدنت بود

بالاتو    واکردی  اون شب/  موقع   پریدنت بود

توی آسمون چی دیدی/   که زمین و خط کشیدی

رفتی اون  بالا   بالا ها /  به خود خدا  رسیدی

کوله بارت و می بستی  /که بری به سمت  خورشید

کوله پشتی روی  دوشت  /جاده ی زیر    پات می لرزید

شب  خون شب  نبرد / تو    به  دور  از شک و تردید

چشم  تو    ترانه هاشو/ به دل   ستاره   بخشید

آخ که از چیا گذشتی/ دستاتو    کجا    گذاشتی

گفتی  که  راهتو   رفتی / اگه پاتو   جا    گذاشتی

تشنه بودی و نگفتی/از کدوم جزیره بود

تو  کدوم  شب  نهانی / تو   خدا   را  دیده بودی

وقتی  یا  علی (ع) می گفتی/ دنیا  انگاری  پا    می شد

انگاری  میون قلبت/صد   تا   یا  علی  (ع)  جا   می شد

نگو  تو کویر  می جنگی/بوی  بارون میده  دستات

پر  ابر    آسمونت/ نور  می باره  از  دو چشمات

خواستی  که بری  از  اینجا/گفتی  که  دلت  شکسته

گفتی  اینجا  جای  من  نیست  /  غم  توی   دلت  نشسته

گفتی  که  زمین  کوچیکه / واسه   بال  و پر  کشیدن

دلتو   آسمونی   می خواست/ واسه پرنده   بودن       

حالا   که  تو   آسمونی/گوشه   چشمی     به  ما  کن

کوچیکو    کم  ارتفاعیم/یکمی     به   ما  نگاه   کن

پاسخ:
سلام علیکم

سپاس از لطف جنابتان
اونان که خیلی لطف دارن وگرنه ... ولی حس ترسناکی بود ... 

شعر بسیار زیبایی بود
توصیف صحنه پریدن 
به دِل نشست
برای خودتون بود شعر ؟؟؟ دست مریزاد قلم ذهنتون طلا
 سلام
نظر خواهی دارم، خوشحال میشم نظرتون بدونم
پس زیاد منتظرم نذارید خواهشا
ممنون از حضورتون
یا علی
پاسخ:
سلام علیکم
اومدم 
چشم
متشکرم از ممنونتون
علی مدد
سلام
شهدا که همیشه هوای ما رو دارند این ما هستیم که با کارهامون خودمون رو ازشون دور می کنیم.
دو تا شهید دانشگاه ما هم خیلی دوست داشتنی اند.

شادی روح شهدا صلوات
پاسخ:
سلام
همین طوره ...
همشون دوست داشتنی هستند

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۱:۲۲ کــربــ بلایی محـــــبــــــــ
سلامــــــ خدا قوتــــــــــــ

پدرش در رکـــوع بـــود

که سائل آمـد

و انگشــتریش را بخشیـــد

به پــدرش رفته بـود

خــودش، انگشـــتریش را مـی‌ بخشیــد

اگــر امانش می‌دادند. . .

بروزمـــــــ

یازهراکربــــ بلاانشاالله

پاسخ:
سلام علیکم 
خداقوت شما نیز آمدم
۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۱:۰۵ جابر گرمابی
بسم رب الشهدا..............

سلام بزرگوار.............

الهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک...........


ممنون از حضور سبزتون.......

بروزم..............
پاسخ:
سلام علیکم
انشاالله

سپاس از ممنونتون
الان سرمیزنم انشاالله