"وقتی توفان تمام شد یادت نمی آید چگونه از آن گذشتی٬ چطور جان به در برد. حتی در حقیقت مطمئن نیستی توفان واقعا تمام شده باشد. اما یک چیز مسلم است. وقتی از توفان بیرون آمدی دیگر آنی نیستی که قدم به درون توفان گذاشت."موراکامی، کافکا در ساحل
"وقتی توفان تمام شد یادت نمی آید چگونه از آن گذشتی٬ چطور جان به در برد. حتی در حقیقت مطمئن نیستی توفان واقعا تمام شده باشد. اما یک چیز مسلم است. وقتی از توفان بیرون آمدی دیگر آنی نیستی که قدم به درون توفان گذاشت."موراکامی، کافکا در ساحل
بسم الله الرحمن الرحیم
ای کاش میشد این ها را بدهم به تمام مرد های دنیا تا بخوانند، تا کمی از اندوه قلب مچاله ام کاسته شود. هنوز رعشه های درونی بدنم فروکش نکرده اند.
1) آن روز خسته از روزمرگی ها داشتم به خانه بر میگشتم که چشم به مرد و زنی افتاد که از گوشه های پیاده رو با غرولند به هم دیگر پیش می رفتند. همین که زن آمد با حرفی از خودش دفاع کند، مرد با غلط کردی حرف را توی دهان زن کوبید و میانه انگشت شصت و سبابه اش را گذاشت روی گلوی زن جوان و او را به شیشه ی لابی هتل چسابند. صدای گوش خراش آن نا مرد بالا و پایین میشد و دختر چادری را جلوی کاسب و توریست و عابرهای پیاده سکه یک پول کرد. نه میشد دخالتی بکنم، نه دلم رضایت می داد بی تفاوت بگذرم. فقط تمام انرژی ام را توی گردنم جمع کردم و چند لحظه نگاهشان کردم.صورتم را بر گردانم و با پاهای سنگینم، لاشه ی بی جانم را تا خانه کشیدم. تمام مسیر بد دهنی های مرد توی ذهنم وول می خورد. آخر به چه حقی دست روی خانمش بلند می کرد و حرف های کثیف از دهانش بیرون می آمد.
2) تازه چشمم گرم شده که صدای التماس های زن همسایه که آپارتمانشان دیوار به دیوار اتاق ما بچه هاست، بالا می رود. هر چند لحظه به جز صدای دل ریش کن خانم بی پناه، صدای ضرب و زوری که مرد روی تن همسر بی دفاعش می زند بالا می رود. من روی تختم مچاله شده ام و بی اختیار مثل باران اشک می ریزم. بدنم می لرزد، پتو را به خودم می چسبانم و خودم را توی بغل می گیرم. دندان هایم به هم می خورند. هنوز صدای التماس زن برای کمک خواستن از همسایه ها می آید. صدای چند همسایه مبهم می آید. اما ... ساعت شش صبح است، من آن قدر خوابم سنگین است که بمب بترکد تازه دنده عوض خواهم کرد، اما الان بمبی نترکیده،صدای شیون زن همسایه بیدارم کرده. قلبم از جایش کنده شده و تکان هایش به جان کندن ماهی می ماند، نفسم بند آمده و اشک هایم می ریزند. می لرزم.پتو را محکم دور خودم می پیچم. تسبیحم را می گیرم توی دستم و صلوات می فرستم تا شاید دل مرد به رحم بیاید. صدایشان را نمی شنوم. ترس و لرزهای نصف شب سراغم می آید، نکند صدای زن برای همیشه ساکت شده باشد، چشم هایم شده اند ابرهای باران زای موسمی. تند و رگباری خیسم می کنند...
3) صدای مرد که بالا رفت تمام سلول های عصبی ام روانی شدند و مرا می لرزاندند، عصبانیت و ترس آگاهی ام را به وضعیت پر تنشم زدوده بود، نمی دانستم تا بن دندان توی استرس خودم را فرو کروه ام. همه چیز که تمام شد، درست وقتی که آمدم روی صندلیم آرام بگیرم، فهمیدم که چه بلایی سرم آمده، بی اختیار من عصبی چند دقیقه پیش گریه می کردم، نفسم بند آمده بود، پاهایم از بی قراری روی تنم سنگینی می کرد، رعشه ی مرگباری به تنم افتاده بود.
لطفا به همه ی مردها بگویید داد نزنند، فریاد شما جز برای دادخواهی بابت برقراری عدالت و امثال این ها،.نباید بالا برود. دور و بر تان هستند کسانی که تاب این صداها را ندارند، تحمل این بی رحمی ها را ندارند، روحشان نازک است، حتی اگر به روی خودشان نیاورند. شما را به خدا داد نزنید. من از صدای بلند مردانه وحشت دارم. شما را به خدا مهربان باشید. همسر مهربان، بابای مهربان و حتی مرد همسایه ی مهربانی باشید که همه از خوبی و خوش خلقی شما با خانواده تان عمیقا لذت ببرند.
و الی الله ترجع الامور ...
379
سلام خدمت دوستان.
خانواده ی مستحق و آبرومندی هستند که چهار فرزند دارند و پدر در حال حاضر زندانی هستند.گذران زندگی شان تنها هزینه اندکی ست که یک خیریه در اختیارشان قرار می دهد.
میخواستیم از شما یاری بطلبیم در این شب های عزیز، تا بلکه بشود هزینه ای برای کمک به این خانواده تهیه کرد.
ان شاءالله اگر کسی مایل به کمک بود به بنده اطلاع بدهد.
سلام مجدد :)
عرضم به خدمت شما که اگر کسی مایل به کمک بود، و کمکی جز بحث مالی و نقدی از دستش بر می آمد، کمکش را به روی چشم می گذاریم.
از تهیه ارزاق گرفته تا معرفی فرزند پسر خانواده برای اشتغال در یک جای ثابت و معرفی خیر برای تهیه مسکن و ...!
"در حال حاضر برای تهیه مایحتاج ضروری و اولیه شان هم مشکل دارند."
بنده از طریق خیریه ای با این خانواده آشنا شدم، لذا اطلاعات را صرفاً از خود ایشان نگرفتم. وضعیت زندگی شان بسیار دردناک است امّا خب گفتنش هم لزومی ندارد.
اجرتان با امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف
این هم شماره کارت بنده
6037694026642367
379
نسبت به دیروز جمعیت عالی بود. ایول الله ...
خدا کنه عاقبت نتیجه ختم به خیر بشه.
379
چرا یادمان میرود انتقادها را خرده خرده در طول چهار سال به بدنه عادی جامعه منتقل کنیم، تا این جسم وقت باور به اشتباهات و غلط های اضافی مسئولین جامعه را داشته باشد؟ که یک هو بیاییم یکی دو هفته مانده به انتخابات بگوییم این جسم تعدادی غدّه ی سرطانی دارد. این بدنه و این بدن در این مدّت کوتاه جز شکه شدن و انکار کردن وجود مَرَض چه واکنش دیگری خواهد داشت؟ یا چه واکنشی می تواند داشته باشد؟
حرف های دیشب آقای جلیلی در مسجد سیّد اصفهان، یک دیوار می خواست جهت کوبیدن سر به آن. بسی قلب هایمان مچاله شد. ای کاش من خوبم، تو بدی های متعصبانه را دور می ریختیم و کمی به اوضاع آشغال پیش آمده فکر می کردیم. اگر کسی این حقیقت ها را بشنود و باز برود به طرف جبهه باطل، چه می شود گفت؟! چرا کمی فکر نمی کنیم؟ توی آدم ها گیر نکنیم، به عملکردها دقت کنیم. به تبلیغ کردن ها. به ستادهای انتخاباتی معلوم حال بعضی کاندیدا که این شب ها محل رقص و پایکوبی و لولیدن عدّه ای جوان ساده لوح و خوشگذران شده.
وای بخدا اعصاب واسه آدم نمی ذارن. امروزم هوچی بازی در آورده بودن بعد دیدار آقای روحانی ریخته بودن خیابون و بسته بودن.
پ.ن: امروز تعدادی از بچه های ناحیه بسیج دانشجویی رفته بودن میدان امام اصفهان تا در مورد سند2030 چهره به چهره برای مردم روشنگری کنند، که تعدادی شون دستگیر شدن. :|
آخه جناب آقای روحانی شما که از پارچه سبز و نبات صحبت می کنید، پس چه جوریه که امروز کرور کرور شال بنفش و ربان بنفش و سبز، بذل و بخشش کرده بودید؟
همسایه ها چی گفتن: 1 2 3 4 5 6 7 8
و الی الله ترجع الامور ...
379
آخه یه آدم چه قدر می تونه ضعیف باشه که طرفدارانش به منظور مظلوم نمایی برای اوشون، بیان بنرهای خودشون رو با تیغ بزنند. بعدم ...
یعنی کرور کرور طرفدار ...هر چی آدم ... بالاشهری ... ا و ن ج و ر ی ...
جناب آقای ر واو ح الف نون ی
خب جای دوری نمیره که آدم اخلاق رو محور قرار بده.
و الی الله ترجع الامور ...
379
به نظرتون بهترین روشها برای تقویت اراده چی می تونن باشن؟؟؟!
نیاز مبرم دارم به پاسخ این سوال!!
ب.ن: خیلی خیلی لطف کردید همگی. اجرتون با امام زمان عج الله تعالی فرجه شریف. به فراخور گره های کوری که داشتم دارم انتخاب می کنم از بین صحبت های دلنشین و کاربردی تون.
وَ الی الله ترجع الامور ...
379
اگر دوست دارید از حنا برای شست و شوی موهایتان استفاده کنید، امّا از قرمز شدن شان می ترسید، این راه کار می تواند مفید و موثر باشد:
حنا را -قبل از این که بخیسانید- داخل تابه کمی تفت بدهید.
*این نکته را یک پزشک طب سنتی فرمودند. :)
* برای ما این روش موثر واقع شد.
وَ الی الله تُرجَعُ الاُمور ...