پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد... ------------------------------------------------- سلام حضورتون رو خوش آمد میگم لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید! برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید! ----------------------------------------------- نوشتههای اینجا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست! -------------------------------------------------- هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!
در مورد این که دو جمله بس بود در ظاهر حق با جناب پسر انسان هست اما نه بنده و نه ایشون زیاد به شرایطی که این پست رو نوشتید آگاهی نداریم و به نظرم دلایلی برای نوشتن این پست طولانی داشتید که خودتون باید بگید. این رو از این نظر میگم که فکر می کنم قبل از نوشتن این پست اون دو جمله در کنار وبلاگ بودش ولی با این حال باز این پست رو نوشتید بنابراین فکر می کنم برای خودتون دلیل داشتید..
در مورد "کاملا ناخواسته صمیمی" هم نظرم این هست که به نظر میاد در حین نوشتن این پست بیشتر مثل کسی بودید که می ترسیده مخاطبش از صحبت حقی که داره می کنه ناراحت بشه! مثل کسی که می خواد به دوستی نصیحت یا انتقادی بکنه اما می ترسه که اون شخص از صحبتش ناراحت بشه!...
اما در مورد اینکه نیازی به نوشتنش بود یا نه. اگر از این نظر نگاه کنیم که قانون وبلاگ هست که خب مسئله جداست و گفتنش حتما، حداقل در قالب همون دو جمله لازم بود. عمل به قانون نانوشته باعث ناراحتی میشه... (منظورم حذف کامنت کسانی هست که به این قانون عمل نمی کنند) اما اگر کلی نگاه کنیم و در قالب اصول اعتقادات مون، خب باز هم گفتنش لازم بود چون خیلی ها رعایت نمی کنند و اون طور که تو پست "خواهرانه برای برادران" گفته شده این رعایت نکردن بی تاثیر نیست و باعث ناراحتی هایی برای نویسنده وبلاگ میشه.. حتی اگر از اون ناراحتی ها هم صرف نظر کنیم میشه این دو جمله و اون پست رو به عنوان تذکر بهشون نگاه کرد. چون غفلت همیشه در وجود ما هست.. اما اصلش مسلما همون هست که با رفتار این پیام منتقل بشه..
دو جمله در شرایط نوشته شده بود ک عمده مخاطبین اینجا بانو بودند و چند نفری هم ک از آقایون سرمیزدن کاملا رعایت میکردند و اینکه میدونستند ک من هم بانو هستم!
اما بعدا مکرر اتفاق افتاد ک افراد جدیدی سرمیزدند و از خانم بودن بنده هم حتی اطلاعی نداشتند (تعداد زیاد بود!) و اون جمله رو ک میدیدند تازه گمان میکردن حمل بر خودستایی و غرور بوده و تا من میومدم بهشون توضیح بدم کلی صحبت این وسط رد و بدل میشد ک من اصلاً موافقش نبودم و حتّی اون بندگان خدا!
از اینا ک گذشت اینجا ب یک سری مخاطب تقریباً ثابتی رسیده بود! اون زمان تقریباً اون مسئله اوّل حل شده بود(ن کامل) ولی با وجود اینکه من توی پاسخ دادن ها و رفتارهای نوشتاریم بروز میدادم (البته یقیناً کاستی هایی هم از طرف بنده بود ک شاید بعداً متوجه شدم) بازهم با عدّه زیادی از آقایون مشکل داشتم ، درحالی ک حتّی خودشون هم متوجه نمیشدند یعنی از روی قصد نبود و از دید خودشون تلاش شون رو کرده بودن در این جهت! ب ذهنم رسید هم خودم رو راحت بکنم هم بقیه مطلع تر بشن ک باید رویه شون رو تغییر بدن! چنین فضاهایی یکسری قانون های نانوشته داره ک بعد از مدتی ب علت گسترده شدن روابط من میگم سالم سالم یکسری چیزها عادی میشن و ناچیز انگار میشن و بدون اینک حتی متوجه باشیم مسائلی رو ک حتّی خودمون بارها تکرار کردیم توی صحبت هامون برای مخاطب رو نادیده میگیریم (در حیطه همین صحبت کردن ها و روابط)
اینکه نسبت به حدود مقید هستید جای تقدیر دارد. یعنی دغدغه هست فکر هست. یعنی درد امام زمان اینجا درد هست نه شعار. ممولا اهل دخالت نیستیم مخصوصا در خصوص این دست مطالب اما به جهت مواردی که ذکر کردیم حیف دیدیم نظرمان را ابراز نکنیم ! نقدی داریم به خواهرانه برای برادران ! شاید دو جمله هم کافی می بود به نظر شما بیان حساسیت این موضوع به شکل "کاملا ناخواسته صمیمی" اثر این تفکر و تصمیم دین مدارانه را کم رنگ نمی کند ؟! من معتقدم حتا نیازی هم به نوشتن نبودکه رفتار سرشار از حیا و وقار هم می تواند پیام را منتقل نماید.
پاسخ:
سلام علیکم
تشکر بابت انتقاد تون
ب نظر بنده بهتر هست مخاطبین این وب ب این سوال پاسخ دهند!
شنیدن پاسخ برای بنده هم ارزشمند و جالب خواهد بود!
سپاس
ان شاءالله ک دغدغه هاتون پابرجا
یاعلی
بعدم اینجا قضیه زیاد پیش اومد
ب همین دلیل دیگه حوصله اش نبود یکی یکی برای هرکسی توضیح بدم
کسی که خاک درت دوستتر ز جان دارد چگونه جای دگر باشدش قرار و سکون؟
چو دل ز دایرهٔ عقل بی تو شد بیرون مپرس از دلم آخر که: چون شد آن مجنون؟ دلم، که از سر سودا به هر دری میشد چو حلقه بین که بمانده است بر در تو کنون کسی که خاک درت دوستتر ز جان دارد چگونه جای دگر باشدش قرار و سکون؟ دلم، که حلقه به گوش در تو شد مفروش که هیچ قدر ندارد بهای قطرهٔ خون چو رایگان است آب حیات در جویت چرا بود دل مسکین چو ریگ در جیحون؟ دل عراقی اگر چه هزار گونه بگشت ولی ز مهر تو هرگز نگشت دیگر گون
«آرمانخواهی انسان مستلزم صبر بر رنجهاست... پس برای جانبازی در راه آرمانها یاد بگیر که در این سیاره رنج، صبورترین انسانها باشی. شهید سید مرتضی آوینی»
حس میکنم وقتی به سمت آرمانهایم میدوم شیطان هم میدود تا به من برسد... گاهی به من میرسد چون می بینم که از ناملایمات خسته شده ام و نگاه امیدم کمرنگ شده... بودن ها و نبودن ها را برایم یکسان کرده...
و مرا به سمت سکوت با خدا میکشاند...
پاسخ:
صبر ، حلم ، ...
زیبا بود آنچه فرمودید ...
یکسان شدن سبب مرگ انگیزش ها خواهد شد ... نیروی محرکه ...
خدا دست گیرمون باش ...
جناب خدا خیلی بیشتر ازدیگر لحظات همیشه بهت نیاز دارم
شکرپاره
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.