متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

من و امام رئوف ... :)

شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۲۴ ب.ظ

* بسم الله الرحمن الرحیم *

اگر آقا طلبیده باشن فردا عازم مشهد الرضا هستیم! بعد از این همه وقت بالاخره اجازه دادند به حضورشان برویم! آن قدر برایم باور نکردنی بود لطف کردند با این همه روسیاهی رفتنی مان کردند که تا به خود خود ورودی باب الجواد نرسم ، تا اذن دخول نخوانم ، تا بلورهای گرم شیشه ای ام توی این سرما روی صورتم بُروز نکند اصلا برایم قابل تصور نیست مشهدی شده باشم!

چه قدر آدم دِلش کباب میشه وقتی همه یک به یک زائر میشوند و توجا می مونی! هی بگویی سلام مارا برسانید، خاص ویژه! ثانیه شماری کنی وقتی رفقیت ساک بدست از مقابلت کم رنگ می شود برگردد به تو بگوید توی کاروانمون جای یک نفر باز شد و آن وقت آن یک نفر تو باشی! بعد خودت را دلداری بدهی که مرا هم به زودی میطلبند! حالا سری بعدی هم درکار خواهد بود! کاروان دیگری هم راهی خواهد شد! اصل اینها را با خودِ خودم بودم که هی دلم کباب شد! سوخت جزغاله شد! گاهی جلوی همین سیستم زار زدم که هعی روزگار چه قدر روسیاهم که ی گوشه نظری هم نشد بهمون! همه مشهد رفتن! اربعین اومد کربلا رفتن! امّا من پای دلم قد خوب شدن و روسپید شدن و قدم گذاشتن در راه خدا آبله نگرفت! تاول نزد! آخه یکی نیس بگه بچه تو چی کردی که انتظار داری پای ذهنت تاول بزنه! هان!!؟؟

+ عمه :

دلتنگی های انبوه رو کوله کردم بردم پیش عمه سادات دادمش صندوق امانات! گفتم بماند تا شیفت عوض بشه! شیفت چی کشک چی! خواستم شیفت دلم عوض بشه! گوشه اون کوله یه عالم گله و شکایت بقچه پیچ بود! اون بقچه رو خاص بسته بودم! قصد کرده بودم بشینم روی به روی ضریح عمه و چشم تو چشمشون بازش کنم همون وسط! کولی بازی در بیارم! بگم : عمه جان شکایت برادرتان را آوردم اینجا! دلتنگی هایم عمیق شده! ترک برداشته! زخم شده! آدم هر چه هم بی لیاقت خُب یک سال دوری بس نیست!

+ خاطره نوشت قدیمی :

یاد آن وقت هایی بخیر که 9 نفری با یه پیکان رفته بودیم مشهد چه حالی داشت! خونه ای از ی آدم ریشوی مشهدی کرایه کردیم! ]جوان خوش سیمای دکمه تا گلو بسته و شال سبز به گردن![

جلوی ساختمان ی حیاط کوچیک پُراز خِرت و پِرت با ی عالمه برگ زرد ونارنجی بود! اون گوشه روبه روی در ی سرویس بهداشتی داشت مثلا خیر سرش ، اصلا هیچ بشری رقبت نمیکرد سمتش بره حتی ... در این حدّ!! سمت چپ ساختمان ی حیاط خیلی بزرگ پر از برگای قهوه ای درخت توت بود حدودا ی لایه کف رو پوشونده بودن! دیوارا تار عنکبوت بسته بود! ساختمان ب همون داغونی ساختمان فیلم "خوابگاه دختران" بود به همون خوف ناکی شاید! گوشه اون حیاط سمت چپیه اون آخرا ی تابوت گذاشته بودن صحنه های ی فیلم ترسناک انگار مدام توی ذهنت تداعی میشدن! وارد ساختمون شدیم ی اتاق زپرتی اون دم بود همه اونجا تِلِپ شدیم! ی چندتایی پنجره به حیاط داشت ... شام مون رو دور همی نوش معدمون کردیم و بعد هم سرو ته کردیم و خوابیدیم 5 تا بچه دبستانی قد و نیم قد! پدر و عمه و همسرشون رفتن حرم! ما موندیم و خونه و مامان ! مامان بنده خدا تا خروس خون ذکر به لب بود و هی از ترس میلرزید! صدای خرت خرت پای کسی که انگار روی پله ها ساییده میشد نمیذاشت آروم بگیره! هوا که روشن شد و جمعمون جمع شد جُل و بساط مون رو برداشتیم به سمت پارکینگ حرم رضوی! پشت چراغ خطر توی ترافیک اون ریشو رو دیدیم! تریپ جدیدی داشت! ریشاش خشکیده بودن! شلوار مشکیش جین آبی شده بود! دکمه بالایی یقه اش هم! راستی دیگه یقه اش ! یقه تیشرت اسپورتش دکمه نداشت! ما رو که دید توی افق محو شد! مستقیم رفتیم سمت حرم! اون چند شب رو توی پارکینگ 9 نفری توی پیکان سفید مدل 79 سپری کردیم! سه وعده غذایی مون دوغ و خیار + نعنا بود که ی نون خونگی خشک هم میزدیم دستش! بعدم همش به قطار بودیم ... عالمی داشت برای خودش اون سفر ... توی حرم از بس شیطنت میکردیم هی گم و گور میشدیم ! بعدم من که زرنگ تر بودم پیدا میشدم  و دیگری گم میشد اون وقت هی دنبالش میگشتن و من و سرزنش میکردن :)   خوب تقصیر خود بَ بوش بود به مَ چه!؟


عکسش بدجوری دل آدم و زخمی میکنه ;(

 

+ دید و بازدیدهای تنهایی [قمـ]:

 

اینجا ادامه اینجا

کیفم رو بردم دادم دفتر امانات،گفت خانوم ی ساعت و نیم دیگه باید بیایید تحویل بگیرید شیفت عوض میشه! همون جا عزا ماتم گرفتم که چه کنم این بساط سنگین رو! 

یه ساعت و نیم دیگه برگردم و با این وسایل چه خاکی به سرم کنم؟! گفتم آقا نمیشه بیشتر بمونه آخه من مسافرم جایی رو هم ندارم ببرم! گفت : همون یه ساعت و نیم دیگه بیایید و بسپاریدشون به مسئول بعدی! یه نفس عمیق کشیدم و گفتم چشم! زدم بیرون از اونجا و رفتم به سمت ورودی حرم دوباره! بارون به شدت میومد! داشتم موش آب کشیده میشدم تند تند قدم برمیداشتم! رسیدم ورودی حرم یه بار دیگه توی همون زاویه ایستادم! باز سلام دادم! باز عکس گرفتم! باز ذوق زده شده بودم! بعد از سلام و علیک با عمه وارد حرم شدم! ساعت یک بود فک میکنم! از سرما داشتم میلرزیدم هوا بسی ناجوانمردانه سرد بود زیر بارون! تا اومدم خودم و جمع و جور کنم و به خودم بیام حدودای یک و رب بود! زنگ زدم "بسم هو " اونم با "ز" اونجا بودن توی حرم! آخر دس رفتم پیششون بعد حال و احوال وسایلم رو گذاشتم و رفتم وضوخونه وضو گرفتم و برگشتم! اصلا نایی نمونده بود برام از گرسنگی داشت جونم به لبم میرسید! به زور ایستادم نماز! نماز اوّل که تموم شد مامان جان زحمت کشیدن تماس گرفتن! کجایی؟! الان حرمم! خُب یه نیم ساعت دیگه راه بیافت بیا! میگم :بله؟! من همین دو دقیقه پیش رسیدم خُب زیارت بکنم سریع برمیگردم دیگه! مامان : نه نمیخواد فقط زود بیا! من : مامان نگفتم نماز جفرطیّار میخوام بخونم یا دو دور زیارت کنم که اینجوری میگین میام دیگه زود زود! چشم! پدر : بچه پاشو زود برگرد! اصلا همین الان برو ترمینال اتوبوس بگیر برگرد! من : باشه چشم! بذارید من اصلا نماز ظهر و عصرم رو بخونم! زود برمیگردم! 4 خودم رو میرسونم ترمینال! پدر : 4؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!! نه نمیخواد تا اون موقع دیر میشه تاریک میشه! من :چشم زودتر میام :) .. ... ...
نمازم تموم شد ... "بسم هو " و "ز" مشغول صحبت بودن! " بسم هو " کتابچه ای از کیفش درآورد و شروع کرد راجع بهش توضیح بده! کتاب در مورد مردونگی های معین رئیسی بود ... از دستش گرفتمش! بی اختیار اشک آدم جاری میشد با خوندنش ... یاد صبح روز فوتش افتادم ...ی دفعه زیر و رو شدم باز مثل همون موقع ... به طور جدّی حالم گرفته شد ... پس سری های اوستا کریم رو عشقه ... آدم مُدعی نتیجه اش همینه ...
آبجی های گرامی گفتن ما داریم میریم بیرون و برگردیم میخواهیم بریم نهار بگیریم! چی میخوری؟!
من که دنیا جلوی چشمام تار بود و ازخدام بود ی کسی چنین پیشنهادی بهم بده گفتم : نمیدونم چی میخرید برای خودتون؟! ی غذای سالم لطفا! معدم حساسه! با فست فود و این حرفا اصلا جور نیست! ... بندگان خدا رفتن تا غذا بگیرن و برگردن! داشتم به چند دقیقه قبلش فکر میکردم! حسابی گرسنه ام بود ولی با خودم عهد کرده بودم وقتی پا از حرم بیرون بگذارم که مقصدم ترمینال باشه! از اینکه تنهایی برم دم مغازه و خوراکی بخرم وحشت داشتم! حس اینکه شهر دوست داره تو رو ببلعه! خیلی بد بود! از حس اومدم بیرون و گفتم خدایا شکرت این دوستان خوب رو رسوندی!
پاشدم رفتم رواق رو به روی ضریح! یه خرده بعدش بچه ها اومدن! لطف کرده بودن آش خریده بودن! جای همتون تک تک خالی خیلی توی اون سوز و سرما چسبید! ی فلافل هم گرفته بودم که سه قسمتش کردیم و خوردیم! به ساعتم یه نگاه انداختم! اوه سه ربع کم بود! کیف و وسایلم! از آبجی ها خداحافظی موقتی کردم و رفتم سمت امانت داری بیرون حرم! اوه اوه چه بارونی شده بود! اون موقع که اومدم خیلی سبک تر بود! سرما هم اذیت میکرد! به هر دربه دری بود مثل موش آبکشیده رفتم و برگشتم! اَه بخشکی شانس زمان زیارت قبر آیت الله بهجت هم سراومده بود! دلم خیلی سوخت! توفیق نداشتم!
رفتم نزدیک ضریح و یه عرض ادب و سلام نزدیک دستی زدم و برگشتم! نشستم پشت همون دیوار روبه روی ضریح گوشه پله های مرمر! یه مدتی گذشت و زیارت ما هم با زنگ "بسمـ هو" تمومـ شد! پاشدم رفتم حیاط حرم! بچه ها توی شبستون ایستاده بودن البته قبلش حسابی خیس خورده بودن زیر بارون! گفتم : چی شده!؟ گفتن همون کاروانی که گفتیم الان میاد ... یه کمی ایستادیم و صحبت کردیم! اوه ساعت 4 ربع کم بود! با اشک و زاری از بچه های خداحافظی کردم و رفتم که برگردم خونه! عرض ارادتی هم به عمه گرام کردیم و پیش به سوی امانت داری ...! وسایلم رو تحویل گرفتم و زدم بیرون ایستادم لب خیابون! بارون بدجوری میومد! سری چرخوندم یه چن تایی تاکسی بودن! رو به مرد مسنی که کنار ماشینش ایستاده بود گفتم : آقا ترمینال بخوام برم با چه وسیله ای باید برم! به سمت تاکسی آردی سبز رنگ اشاره کرد! رفتم نزدیک ماشین! راننده کیفم رو گرفت و گذاشت داخل صندوق! زوج جوونی دم ماشین مشغول صحبت بودن! جاشون رو به من دادن تا سوار شم! یه مرد دیگه ای هم رسید راننده پرید توی ماشین برای حرکت سمت میدون هفتاد و دوتن! با خانومه مشغول صحبت شدم! همسرش سرباز بود قم و حالا برای استراحت و پر کردن مرخصیش میخواستن برن اصفهان! پرسید چه جوری میرین!؟ منم با اعتماد بنفس انگار صد بار این راه و رفتم و برگشتم گفتم : باید رفت میدون هفتاد و دو تن ...
رسیدیم میدون اونا هم اومدن ... باهم پیاده شدیم ... همه جا گِل و شل بود هوا هم تاریک شده بود! خدا خدا میکردم که اتوبوس باشه من جَلدی سوار شم برگردم! به محض اینکه رسیدم داخل پارکینگ اتوبوس ها! شوفر VIP قرمز داد زد اصفهان یه نفر! منم از خدا خواسته پریدم بالا! اون دوتا بنده خدا هم زیر بارون موندن تا اتوبوس بعدی بیاد! از بچه ای که اون وسطا راه میرفت پرسیدم کرایه چه قدره؟! گفت : 13 تومن! یه دفعه برق گرفتم! گفتم وای نکنه پولم کافی نباشه! گفتم امید به خدا دیگه هرچی شد شد! رفتم نشستم صندلی خالی کنار یه خانوم جوون حدودا 24- 25 ساله بود!

ادامه دارد ولی فعلن حال و مجالش نیست ...

 

+ دعاگوی همه خواهم بود ان شاءالله! از همین زاویه ها!


+ خدا کنه بتونم جواز اینجا رو بگیرم! بگیریم!
+ جمعه دیگه برمیگردیم ان شاءالله!!! یه هفته غرق شدن توی حقیقت معنای خوشمزه ای داره بگمونم!

 

 

 

**** (دیر و دور)
****(حلال ها)
****(دل آباد)
****(سماک)
****(سماک)
+
التماس دعا
 
وَاِلی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...

 

شما بگو  (۳۵)

سلام
زیارتتان قبول
دردوره ای به علت مشغله زیاد و تعداد بچه ها و سبک زندگی ها، بچه ها و مخصوصا دختران در سن پایین کمک مادر بودند و از کودکی بسیاری از مهارت های زندگی از جمله بچه داری را یاد می گرفتند و اکثریتشان یا تحصیل نمی کردند یا در حد ابتدایی، و همین کار و مسوولیت ها باعث می شد تا حدی ساخته بشوند.
کارهای منزل مثل جارو کردن گرچه مشکل بود اما چون از کودکی عادت داشتند اینطور هم نبود که «دستاشون ورم کنه و تاول بزنه!تا یک هفته مدل آدم آهنی با کمر کج راه برن!»قبول دارم دردراز مدت آسیب زا بودند، اما قطعا آسیب کمتری از بی تحرکی نسل امروز دارند.
متاسفانه زندگی مون سبک ماشینی شده اما الزاماتش مثل ورزشگاه برای جبران کم تحرکی نداریم مخصوصا برای خانم ها، البته ورزش گاه ها هم اگر سر بزنید متاسفانه خیلی هاشون محیط سالمی ندارند و حداقلش اینه که موسیقی های مضر را با صدای بلند پخش می کنند که روح و روان آدم ساییده میشه، حتی در مدارس، دخترم میگفت با موسیقی حرکاتی را تمرین دادند که من انجام ندادم چون به رقص می مانست نه ورزش و نمره ام کم شد، خانم احکام گفته اینها همون رقص بندریه....
حرف بسیاره، ان شاء الله در مطالب بعدی بهش میرسم
ممنون از حضور و نظر خوبتون
یا علی
پاسخ:
سلام علیکم
قبول حق
سپاسگذارم
درسته ، که البته کنار اون چه در گذشته بوده اگه تحصیل علم(البته نه به معنای امروزیش که توی دانشگاه رفتن از دید مردم خلاصه شده)هم باشه بسیار عالی میشه!
البته باید فکر بهتری به حال این بی تحرکی داشت! کلامتون متین!
هعیییی! زدید به خال! دقیقاً این ورزشگاه های مفتی و اون ورزشهای اون مدلی همیشه برام اعصاب خرد کن بوده! اینکه واقعا تهش چی در میاد! ی مدت سر همین با ی نفر بحث داشتم که اصلا به حرف گوش نمیداد ولی خداروشکر مشکلی پیش اومد دیگه دنبال نکرد ... همین طوره دخترتون هم درست میگن ... بیچاره بچه ها اگرم بخوان خوب باشن باید به سختی خودشون رو حفظ کنند!
ان شاءالله
سپاس گذارم
خواهش میکنم
بابت این که پاسخ را اینجا گذاشتید سپاس!

یاعلی مدد
۲۹ دی ۹۲ ، ۱۲:۵۱ بهارخانمی
خیلی خیلی خوشحالم که صحیح و سلامتی
عیدت مبارک
منم امروز تنهام خونه
دلم خیی گرفت
ان شالله که خدا صبرشو بهم میده
احتمالا وبلاگمو انتقال بدم بلاگ
فقط خیلی سختمه نمیدونم از کجا وارد بشم همه چی رو درست کردم فقط نمیدونم کجا باید بنویسم
پاسخ:
lممنونم آبجی

ان شاءالله به دل خوش بگذره روزهاتون!
من هم به خواست خودم تنها موندم بقیه رفتن بیرون شهر جهت برف بازی :)
ان شاءالله
خندون باش مثل قبل
من که دارم خودم رو با کتاب و ... سرگرم میکنم
چه خوب
باید اول بری بیان دات آی آر عضو بشی
بعد درخواست ساخت وبلاگ بدی
بعدم به خودم بگو تا برات دعوت نامه بفرستم
توی خود بیان ی نرم افزار داره برای مهاجرت
خودش همه مطالبت رو انتقال میده
توی بخش امکانات و ابزار ها هست! اسمش نرم افزار مهاجرت هست
سلام
قبول باشه..
+ عیدتون مبارک
پاسخ:
سلام علیکم 
متشکرم
قبول حق

سپاس 
عید شما هم مبارک!
سلام علیکم
زیـــــــــارت قبول
عیدتان مبارک
پاسخ:
سلام علیکم

متشکرم
قبول حق
عیدشما نیز
سپاس
۲۸ دی ۹۲ ، ۱۶:۱۷ آقا معین
سلام
خب مثل همه باید گفت عیدتون مبارک و از این حرفا
آما ...

یا محمدا! ای رحمة للعالمین
ای مایه ی فخر زمین، محبوب دین
ای عترتت پاک و کتابت راهبر
برتر از خلق و خلایق، ماه تر

+ اراجیف یک عدد سوسک توله!
پاسخ:
سلام علیکم
عید شما هم مبارک 

+ چی فرمودید! عنوان مطلب جدیدتونه؟!
۲۸ دی ۹۲ ، ۱۵:۰۵ قبله عشق
سلام
زیارت قبول.
پاسخ:
سلام علیکم

متشکرم
قبول حق
به زودی نصیب همه ان شاءالله
صدای بال و پر جبرئیل می آید / شب است و ماه به آغوش ایل می آید

لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد / که ساقی از طرف سلسبیل می آید

لباس خاطره را از حریر عشق بدوز / حلیمه! نزد تو فردی اصیل می آید

نگاه آمنه از این به بعد می خندد / چرا که معجزه ای بی بدیل می آید

میلاد پیامبر رحمت، تاج آفرینش بر شما خجسته باد
پاسخ:
سلام علیکم
بسیار عالی بود!
عیدتون مبارک
سپاس 
۲۸ دی ۹۲ ، ۱۳:۵۴ محتـ ـسبـ
سلام
زیارت قبول
پاسخ:
سلام علیکم

سپاس
قبول حق ان شاءالله
۲۸ دی ۹۲ ، ۱۲:۳۶ عباس الاسوند
سلام علیکم ولادت نور برشما مبارک...
ولادت نور
پاسخ:
سلام علیکم

سپاس
برشما هم مبارک

سلام.
عیدتان مبارک و خجسته....
****
گل سرخ...
http://zareh.blog.ir/post/297
پاسخ:
سلام علیکم

آمدم
سپاس بابت دعوت تان!
زیبا بود!
ممنون
عید شما نیز مبارک
۲۷ دی ۹۲ ، ۱۸:۲۲ محمد باقر کمالی
سلام
خسته نباشید
ما بروزیم خواستید یه نیم نگاهی
یاعلی
پاسخ:
سلام علیکم

خداقوت شما نیز! متشکرم!
چشم سرمیزنم ان شاءالله!

یاعلی مدد
۲۷ دی ۹۲ ، ۱۷:۵۱ فرزند آدم
بر گنبد و بارگاهت از دور سلام...
بیچاره من که حتی برا التماس دعا گفتن هم دیر میرسم ...:(
دلم بدجور هوس مشهد کرده ...خوش به سعادتتون
++
پاسخ:
سلام تون رسید به آقا

من ی جوری با آقا طی میکنم که حتّی اگه بعداً هم کسی التماس دعا گفت شامل بشه!
حاجت روای به خیر ان شاءالله
به زودی نصیبتون ...
متشکرم 
کرم آقا رو عشقه 
سلام
زیارت قبول
پاسخ:
سلام

ممنون
قبول حق
به زودی نصیبتون
۲۵ دی ۹۲ ، ۲۳:۲۹ پلڪــــ شیشـہ اے
سلام
جای همه خالی حسابی ...
دعاگوی همه هستم ...
دعابفرمایید بامعرفت باشه ...
از بعثت او جهان جوان شد
گیتی چو بهشت جاودان شد
این عید به اهل دین مبارک
بر جمله ی مسلمین مبارک
پاسخ:

متشکرم
برشما هم مبارک
ضد حالش به این بود که بعضی اوقات کامنتتون آزاد و من منتظر بودم اینم همون طور باشه ولی نبود
پاسخ:
درسته متوجه شدم بعدا ولی به نت دسترسی نبود.
با سلام...
خیلی سلام به آقا برسانید....خیلی
پاسخ:
سلام علیکم

سلامتون رسید بهشون ...
حاجت روا به خیر ان شاءالله ...
به روزم با شعری درباره ی خاطرات کودکی مان قدمتان به روی چشم .......[گل] دلم خیلی تنگ مشهده خداکنه بطلبه بیام پابوس اقا السلام علیک یا ابا عبدالله
پاسخ:
سلام

خوش اومدی! اونجا پیامت رو دیدم!
دعاگوبودم! ان شاءالله به زودی نصیبتون آبجی!
سرمیزنم ان شاءالله!
سلام

هیچی دیگه همین!


گنبدت مال همه باب الجوادت مال من
جای من پشت در میخانه باشد بهتر است...
پاسخ:
سلام علیکم

دعاگو بودیم اگر قبول کنند!
شعرهم به دل نشست!
روضه می خوند رسید به جواد امام رئوف یاد شما و نی نی و حاج اسمائیل و جواد باباش افتادم!!!
;(
خدایِ من!

با عرض سلام وتبریک به مناسبت آغاز هفته وحدت
درخدمتم با مطلب گناهان کبیره
پاسخ:
سلام علیکم

میام ان شاءالله!
سپاس بابت دعوت
سلام علیکم
دعوتید ...
کاریکاتور یادش بخیر اون وختا | قسمت دوم

http://aseman313.ir/1392/10/22/yades-bekheir-2

مهمان رحمت خداست؛ پس منتظر حضورتان هستیم.
پاسخ:
سلام علیکم

سپاس
میام ان شاءالله!
سپاس
ای معنی انتظار یک لحظه بایست
دیوانه شدن به خاطرت کافی نیست
یک لحظه بایست و یک جمله بگو
تکلبف دلی که عاشقش کردی چیست؟

یا صاحب الزمان ادرکنی ...
پاسخ:
زیبا بود!
اِی کاش بتوان اسم مان را عاشق گذاشت!
آخر عاشق دم به دمـ دلـ معشوقـ رو نمیشکنهـ! یاصاحبـ زمان


السلام علیک یاصاحب الزمان اغیثینی ...
سلام. التماس دعا خیلی آبجی خیلی
پاسخ:
سلام آبجی

دعاگوت بودم خواهر اگر قبول کنن
۲۳ دی ۹۲ ، ۱۰:۳۵ بنده خدا..
به قول بزرگی از امام رضا، امام رضا بخواهید..
سلام به حضورتان، زیارت با معرفت نوشتان، و محتاج دعای خیرتان..
پاسخ:
و چه خوبــ گفتند
سلام علیکم
 سپاس
دعاگوی همه بودیم گر قبول کنند
۲۳ دی ۹۲ ، ۰۸:۱۹ قلبم را ب حبّ ت خوش دار ..
سلام
گفتید دیگه-برا همه آبجی ها دعا می کنید-منم هستم تو لیست؟!!
خدا پشت و پناهتون
ان شاء الله خیلی سفر خوبی باشه-خیلی بهره ببرید
پاسخ:
سلام 
اون همه = آبجی ها+برادران بود! :)
بله دیگه شماهم بودید!
خدا حفظت کنه خواهرمـ
مچکـر و ممنون
جای شما خالی نظیر نداشت این سفر
20 ، 20 بود! همسفرهای 20 داشتیم! خدا همشون رو حفظ کنه!
حاجت روای به خیر ان شاءالله!
ضد حال شد!!!
پاسخ:
چرا؟!
چقد دیر اومدم
پریدی (آخ که چقد دوست دارم این کامنت آزاد باشه نتونی این ی مفردم رو حذف کنید، حداقل تا موقعی که ببینیدش)
می خواستم بگم چرا این همه طولانی
بعد اندیشیدم حتمن واسه غیبت کبری هست
اینا رو تاریخ دار می کردید هر شب یکی اش میومد خیلی خوب بود
.
فیروزه های حرم مزیّن نگاهتون
پاسخ:
بابت جمله آخرتون هرجا نگاهم به فیروزه ای های حرم افتاد ناخودآگاه یادتون کردم!

این متن هم اولش ی چیز کوتاهی بود
بعداً به دلم ننشست حذفش کردم 
دست به قلم واقعیات شدم گفتم بذارم همش ی جا پشت همـ باشهـ

۲۲ دی ۹۲ ، ۲۱:۵۷ محتـ ـسبـ
سلام
حتمادعاکنید مارو هم بطلبن
پاسخ:
سلام علیکم

دعاگوبودیم اگر قبولــ کنند
ان شاءالله به زودی ها منتظر باشید بطلبن تون!
حاجت روا به خیر ان شاءالله

حرف من حرف دلایِ بی کسه
یه امام رضا دارم برام بسه ...
پاسخ:
برام ، برامون بسه ...
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام ...
۲۲ دی ۹۲ ، ۱۳:۴۶ پلڪــــ شیشـہ اے
ما رفتیم!
حلال کنید!
۲۲ دی ۹۲ ، ۱۱:۲۸ محمدصادق برجیان
التماس دعا به صورت خاص!
پاسخ:
دعاگو هستیم!
چشم
۲۲ دی ۹۲ ، ۱۱:۲۱ محمدصادق برجیان
چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند
موج‌های پریشان تو را می‌شناسند


پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگ‌های بیابان تو را می‌شناسند


نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را می‌شناسند


از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند


اینک ای خوب، فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را می‌شناسند


کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچه‌های خراسان، تو را می‌شناسند
.
.
.
"قیصر امین پور"
پاسخ:
زیبا بود بسی 
سپاس
۲۲ دی ۹۲ ، ۰۰:۰۳ پلڪــــ شیشـہ اے
جا داره از جناب برجیان برادر کوچکتر هم سپاس گذاری کنم!
یادشون باشه
چندی پیش رفته بودن مشهد
گفتن دعاکردیم براتون امسال صد در صد میرین مشهد
این همون 100% هست ها!

سپاس
پاسخ:
نویسنده وب " کاروان" " اینم آدرس وبشون"

این همون پست مشهدشونه " ***** "
۲۱ دی ۹۲ ، ۲۳:۵۳ معین 20 ساله
انگار برای ما ایرانی ها هیچ کجا مشهد نمی شود ...
مشهد برای هیچ کدام از ما ایرانی ها انگار تکراری نمی شود ...
خوش به حالتان باد!
سفر بی خطر و اینکه نه نفر، چند شب درون پارکینگ رضوی!! به خدا باید سپردتان!
پاسخ:
واقعاً هم ... هیچ جا ...
سپاس ...
ان شاءالله نصیب همه به زودی

متشکرم
اون موقع برای خودش عالمی داشت ...
الان دیگه اون 9 نفر توی دوتا ماشینم جاشون نمیشه درس حسابی
سلام التماس دعا شدید بدجوری دلم گیره حرمه
پاسخ:
سلام علیکم

چشم قابل باشیم حتما
ان شا ءالله به زودی نصیب تان

شکرپاره

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">