متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات
  • ۳ آذر ۰۳، ۲۳:۰۶ - ن. ..
    هوم

379

چه قدر زیادند این حجت ها 

این جا

پ.ن: اگر کسی هست دور و برتان که اصفهانی ست و طالب خرید ایرانی. در دانشگاه اصفهان فروشگاه -فعلاً کوچکی- در طبقه بالای مصلی افتتاح شده توسط یکی از بسیجی های دغدغه مند که آماده فروش لباس و ملزومات حجاب و لوازم تحریر ایرانی ست. می توانید آدرس این کانال را با دوستان اصفهانی خودتان به اشتراک بگذارید. 

https://telegram.me/saza_iran

پ.ن 2: آیا خیّری می شناسید که بتواند در خرید یک خانه به یک خانواده بسیار محتاج -به نان شب حتّی- کمک کند؟

و الی الله ترجع الامور ...

۱ نظر ۰۱ دی ۹۵ ، ۱۰:۵۵

379

این جا :)

سفارش می گیرند.

۰ نظر ۲۷ آذر ۹۵ ، ۱۱:۵۴

379

سلام خداوند بر شما

دوستان کار خیر و واسطه های ازدواج و جوشکاری

این گروه جهت فعالیت در زمینه معرفی مستقیم جوانهای مشتاق به ازدواج  توسط حجت الاسلام حسین عالمی نویسنده کتاب جوشکاری و نویسنده وبلاگ و سایت و کانال جوشکاری راه اندازی شده است.

http://hosseinalemi.blogfa.com/
http://jushkari.ir/
jooshkari@

 

گروه  مخصوص واسطه های ازدواج است نه مخصوص مجردها. البته واسطه ازدواج دو جوان لزوما متاهل نیست.

لطفادوستان خودتان راکه درزمینه ازدواج فعال هستند به این گروه دعوت کنید.

 

قوانین و روش گروه جوشکارهای ازدواج:

1-برای رعایت نظم و آرامش گروه هرگونه چت وفوروارد مطلب و همچنین تبلیغ گروه و کانال های مربوط به  ازدواج و ایجاد مزاحمت برای اعضای محترم گروه ممنوع است ومتخلف ازتوفیق حضور در گروه محروم میشود. 

2-هر کس را به گروه دعوت میکنید.این اطلاعیه قوانین هم برایش قبل از عضویت ارسال بفرمایید. 

3-درج مشخصات دخترخانمها ممنوع بوده و دراین گروه فقط مشخصات پسرهادرج میشود.

4-روش معرفی در گروه به این شکل است که بعدازدرج مشخصات یک پسرمشتاق به ازدواج همه افراد پیشنهادات مناسب ان فردرابه معرف ان پسرگفته وباشخص معرف وارد مذاکره ومعارفه میشوند.

5-دراین روش هرازدواج دو واسطه دارد. یکی از طرف پسرویکی از طرف دخترواین دونفربایدتمام سوالات لازم را به خانواده مقابل جواب دهند.

6-شغل واسطه ازدواج دراین گروه 118 نیست وبه جابجاکردن فرمهای بی روح وساکت وشماره تلفن اکتفانمیکند.

7-واسطه ازدواج نه تاهنگام عقدکه تاهنگام تولدفرزند اول مسیول معرفی خودبوده وموظف به مراقبت از زندگی نوپای دوجوان است.

8-واسطه ازدواج بودن امروز جهاداست. پس شغل نیست! واگرکسی به فکرکسب درآمدازاین راه است اشتباه امده است.

9-میزان فعالیت قابل قبول برای یک واسطه ازدواج حداقل یک ازدواج درسال است. کیفیت دراین زمینه مهمتر است.

10-واسطه ازدواج بایدموانع فکری پیش روی جوان رابرطرف کندووظیفه مهم ماایجادشوق وامیددردل جوانهاورفع موانع فکری ازدواج در ذهن انهااست.

11-مطالعه دقیق ومکرر مجموعه سوالات جوشکاری وتسلط برمباحث ازدواج بانگاه الهی برای تمام اعضاضروری ولازم است تادراهداف وروشهادچار اختلاف نشویم.

12. معرف محترم فرم معرفی رابا  هشتک معرفی مشخص کند.

لینک گروه جوشکارهای ازدواج:

https://telegram.me/joinchat/CB35sT_5xSGpZeYSEj4DjQ

 

برای دوستانی که قادرند به انجام این امر خیر.

متن توسط مسئولین گروه نوشته شده و صرفاً کپی پیست شده این جا. لذا من نه سر پیازم نه ته پیاز.

#ازدواج_

و الی الله ترجع الامور ...

۰ نظر ۲۳ آذر ۹۵ ، ۲۳:۲۹

379

این جا :)

برای سلامتی همه بیماران دعا کنیم.

وَ الی الله ترجع الامور ...

۰ نظر ۱۷ آذر ۹۵ ، ۱۴:۵۷

379

دیشب که به شما رسیده بودم، خیلی محکم بغل تان کرده بودم و بعد از روبوسی، به جای احوال پرسی خودم را در آغوش تان جای داده بودم و هق هق می کردم.

می دانید،سخت است آدم شما را این طور ببیند. این قدر دور و این همه دیر. آدم تحمل این فراق ها را ندارد، قلب م مگر جنسش چیست؟ باور کنید انبساط و انقباض های مکرر سنگ را هم پر از ترک خواهد کرد. آن وقت انتظار زمانه از این جسم پر خونی که همه اش قد یک مشت دست است و هی می خواهد از درون سینه ام بیرون بپرد چیست؟ 

باور کنید، حتّی اگر من به روی مبارک یا نامبارکم هم نیاورم، امّا دلم تنگ می شود. اگر بگویی که دور و بر من پر است از کسانی که عاشقانه دوست شان دارم و دیگر چه می خواهم؟ باید بگویم که هر گلی بوی خودش را دارد. هر کششی سرچشمه خودش را دارد. 

حیف که نمی توانم این ها را برای تان در یک پیام تلگرامی یا حتّی پیامکی صمیمانه بفرستم. می دانم که این جا را نمی خوانید و اصلاً شاید تصورش را هم نکنید که من وبی بنویسم یا هر چه. امّا می نویسم، شاید خدا خواست، آمدید و خواندید.

دیشب که از خواب بیدار شدم، منتظر بودم بالشم خیس هق هق های روی شانه تان باشد. امّا حیف که نبود. 

برای دلبری که نیست. 

و الی الله ترجع الامور ...

*حافظ

+همسرانه نیست.

 

۱ نظر ۱۰ آذر ۹۵ ، ۰۱:۳۸

379

خداوند تسلی دهنده دل آل الله باشد از این ماه مصیبت. از این پر کشیدن ها. از این همه غم. 

السلام علیک ...

امامم جام دلتنگی تا خط هفتمش پر شده ها! 

و الی الله ترجع الامور ...

۲ نظر ۰۹ آذر ۹۵ ، ۲۱:۰۰

379

شده همه چیز حالتان را بهم بریزد؟ شده از در و دیوار حالتان بد بشود؟ شده خوشحالی هایی بیایند و بروند و ذرّه ای از غم سنگینی که روی قلبتان نشسته کم نکند؟ شده ندانید دقیقاً -رویم به دیوار- چه مرگتان شده؟ شده ندانید چرا حالتان بدتر وبدتر می شود و شما را این مرداب در خودش بکشد و ببلعد؟ شده غم های دیگران بیایند بنشینند توی دلتان و ندانی چه کمکی می توانی بکنی جز این که غصه بخوری؟ شده دلتان بخواهد حرف بزنید با کسی، امّا ندانید در چه مورد دلتان پر است؟ شده؟ نمی دانم این حال لعنتی فقط این قدر در من ساکن شده ؟ یا کسی هست این جا که این طور شده باشد و راه چاره ای بداند؟ چه طور می شود از غم های این دنیا رها شد؟ چه طور؟ چه طور می شود آرام شد؟ جوری که هیچ چیزی دلت را نتکاند؟ اعصاب و روانت را پودر نکند؟ چه طور می شود آرامش پیدا کرد؟ چرا هر چه بیشتر دست و پا می زنم بیشتر بدتر می شوم؟ 

 

امشب رفته بودیم که "یتیم خانه ایران" به کار گردانی آقای طالبی را ببینیم. حقیقتاً خوب فیلمی بود. البته که من سینما دان و فیلم شناس نیستم و هنر سینما سرم نمی شود، امّا به نظرم خیلی خوب می توانست من مخاطب را با خودش همراه کند، یک طوری که رگ دینی ملی ام برجسته شود و علی رغم نشستن در ردیف اوّل و تحمل درد گردن کجی ام برای تماشای فیلم انرژی بگذارم. فقط علاوه بر گریه آلود بودن حقیقت تلخ تاریخی فیلم یک چیز دیگری هم بود که کفرمان را در آورد، آن هم محل اکران فیلم بود. تماشاگر در ورودی را که باز می کرد، عملاً پرده نمایش توی حلقش بود امّا این تنها مسئله نبود. آن جایی که اسمش را گذاشته بودند سالن کوچک در واقع یک اتاقکی بود که سرجمع پنج ردیف صندلی داشت که هر ردیف شامل 8 تا صندلی ناقابل می شد. این ها در حالی ست که فیلم "فروشنده" حدود صدو خرده ای روز است که روی پرده است و آن سالن بزرگه در اختیار اکران آن فیلم ... گذاشته شده. آن قدر حرص خوردیم امّا چه سود. این از تاریخ هایی که مورخان امانت ندار به خوردمان داده اند، این هم ...

و الی الله ترجع الامور ...

۱۰ نظر ۰۴ آذر ۹۵ ، ۰۰:۲۵

379

قبل از ازدواج همه تلاش مان این است که همسر رویاهایمان را تصور کنیم،

امّا بعد از ازدواج باید قشنگ ترین رویاها را با همسرمان بسازیم. 

قدردان نعمت های خدادای باشیم

رزق و روزی همه شیعیان جهان ان شاءالله

وَ الی اللهِ تُرجَعُ الامور ...

*کاظم خوشخو

۴ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۹:۰۴

379

این جا :)

و الی الله ترجع الامور ...

۰ نظر ۲۶ آبان ۹۵ ، ۲۳:۰۱

بسم الله الرحمن الرحیم

اوّل

اواسط تابستان بود و گرمای استخوان سوز هوا، ماه مبارک را دشوار کرده بود. داشتم زندگی ام را می کردم که درست وقتی انتظارش را نداشتم سرو کلّه او داشت پیدا می شد. این را می توانستم از زور زدن هایش بفهمم. تلاشی بی وقفه می کرد تا چیزی را که سدّ راهش شده بود بشکافد و خودی نشانم بدهد. از اصرارهای مداومش تک تک سلول های شقیقه ام تیر می کشید و درد می رسید تا خود مغزم. ول کن ماجرا نبود. تا این که دیدم از یک جایی به بعد دیگر در سکوت فرو رفت. همان طور وسط تلاش های نصفه نیمه اش نشسته بود و بی هیچ تلاش و تقلایی نیمچه رخی به من نشان می داد. حرصم گرفته بود که چرا این لعنتی که آن قدر جان کند و انرژی ام را هورت کشید تا به این جا برسد، حالا این طور رفته روی مود خفه-سکوت و ماموریتش را ناتمام رها کرده و بی خیال مرا به تماشا نشسته. سه چهارسالی گذشت و من کلاً فراموشش کرده بودم. یک طور مسالمت آمیزی با هم کنار آمده بودیم تا این که همین چند وقت پیش وسط یک پیک نیک شبانه توی پارک، دوباره رخ نمایی کرد. ماجرا بعد از خوردن شام آن شب شروع شد. درد از روی لثه ام شروع می شد خودش را به شقیقه ام می رساند. برای چند لحظه تا مغز اسخوان شقیقه فرو می رفت و دست آخر یک مشت می کوبید توی مغزم و بی رمق، دوباره پرتاب می شد روی لثه ام. با وجود همه خود داری هایی که کردم، امّا زور او به تحمل لاغر من زبان درازی می کرد و دو هفته بود که روانم را پیاده کرده بود. آن قدر که اگر منعی نداشتم، سر کلاس فلسفه غرب می رفتم خرخره استاد را بابت حرف های بی سروته ی که وسط این درد زبان نفهم می زد می جویدم، امّا خدا رحمش کرد. خدا من را هم رحم کرد و بالاخره موعد کشیدن این طفلی بی زبان رسید و از وجود بد جایش راحت شدم. 

دوم

همین طور که سلول هایمان رشد می کنند و مسیر نمو را در پیش می گیریم، بذر اخلاقیات و رفتارهای مان هم روز به روز بزرگتر می شود تا این که از یک جایی به بعد می توانی شاهد یک درخت تناوری در وجودت باشی که حسابی در تو ریشه دوانده و ثمره اش تلخ یا شیرین به ظهور رسیده است. اگر یک روزی به خودت بیایی و ببینی این جفتی که درون رحم وجودت لانه گزینی کرده و تو رشد تک تک سلول هایش را با ضمیر باطنی ات شهود کرده ای، ناقص است و پر از اختلال. حالا باید به هر جان کندنی شده او را از خودت جدا کنی و بی رحمانه دور بیاندازی. جنین اخلاقیات و رفتارهای بدقواره ای که با مکیدن شیره وجودت، حالا برایت ملکه شده اند [البته نمی دانم اخلاقیات زشت هم ملکه می شوند؟ یا فقط برای خوبی ها از اصطلاح ملکه شدن استفاده می کنیم] و تو باید با عذاب و شکنجه ای دردناک، اتصال آن را با وجودت قطع کنی. باید این درخت را از بُن بکنی و بذر دیگری بکاری و برای رویشی مجدد تلاش کنی.

 

خیلی از چیزهایی که در مسیر زندگی برای رسیدن به آن ها تلاش می کنیم و می دویم همین اند. چیزهایی که لاینفع اند و فقط وقت و انرژی ارزشمندمان را برای شان خرج می کنیم. کارها و هدف های باطل و بیهوده. اعمال حبط شده ای که فقط سرمایه ی مان به ازای انجام دادن شان برباد فنا رفته. رذیله های اخلاقی که درون ما چاق و چلّه شده و حالا آن قدر بزرگ شده که نقاط حساس زندگی مان را تحت تاثیر خودش قرار داده.

پ.ن: یک جایی گیر بیافتی که راه پس و پیش نداشته باشی. روحت در مضیقه باشد و تو باشی که بال بال می زنی. خدایا خودت به فریادم برس.

و الی الله ترجع الامور ...

۲ نظر ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۵:۴۲