متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات
  • ۳ آذر ۰۳، ۲۳:۰۶ - ن. ..
    هوم

۷۹ مطلب با موضوع «تلنگر» ثبت شده است

" هوالعشق "

شبایی که امتحان ندارم به راحتی تا صبح بیدارم 

اما خدا نکنه یه جزوه دستم بگیرم!

این بچه رو دلم میخواد یه خِرمال حسابی بهش بدم خیلی نازِ!


پ.ن :هرچند روزی که از عمرتون باقیه حتما یه تاملی روی زندگی زنبور عسل داشته باشید! یعنی هرکسی یه دور نخونده باشدش نصف عمرش بر فناست! خیلی خیلی دلرباست! خدایا صفات مطلقت رو عشقِ!
۱۱ آبان ۹۲ ، ۲۳:۰۶

" یاالله "

(شخصی است،نخوانده برگردید مدیون نشم)


۰۳ آبان ۹۲ ، ۲۱:۵۸

" بسم الله الرحمن الرحیم "


دیدین پسرا میرن سربازی اصلن متحول میشن!
 با خودم قرار گذاشتم ، خودم رو بفرستم سربازی! توضیح بیشتر و عکس و این صوبتا باشه برای وقتی دفترچه خدمتم رو پُر کردم!

الانه نظرات باز هست ولی احتمالا بعدن که کامل شد میبندمش یا خصوصیش میکنم!
۸ نظر ۲۹ مهر ۹۲ ، ۱۵:۰۵

" هوالشافی "

سلام

مخاطب : برادرانی که قدم ، رنجه میکنید اینجا

۱۵ نظر ۲۷ مهر ۹۲ ، ۱۰:۳۱

" یا الله "



قشنگ تر از این نمیشد میگفت سوره اخلاص شناسنامه خداست!

4 تا صفت خدا رو گفته که توی بحث توحید باید بهش ایمان و اعتقاد داشته باشم!

احد بودن ، یکتا بودنِ

بعد توی 3تا آیه دیگه میگه این احد بودنِ چه جوری محقق میشه

صمد ، بی نیازی که دیگران بهش نیازمند اند

دیدین تو شناسنامه میگه پدر مادر شخص چه کسانی هستند

میگه نه از کسی زاده شده نه فرزندی برای اوست

چون خداوند تجزیه ناپذیر و ترکیب ناپذیر است

اگر از کسانی به وجود آمده بود باید از ترکیب دو سلول ...

اگر زاده ای داشت باید بخشی از وجودش را خرج ایجادش میکرد

حالا میگه اون کسی که یکی است 

همش یه دونه است 

مثل اش نیست

میگفت نامه 30 یا 31 نهج البلاغه رو بخونید میگه 

همین که شما نمیتونید نشانه متجلی در جهان هستی برای وجود 

شریکی برای خدا پیدا کنید یعنی مثل و مانند نداره!

کلی ذوق حرفاش رو کردم

البت اوستا کریم بی ادبی من و بابت 

ادبیات بی ادبانه ام ببخش 


ب.ن : خیلی دلبری کرد +
ب.ن : و کربلایی روبه رو هم شاید بیشتر 
۱۴ نظر ۲۵ مهر ۹۲ ، ۰۴:۰۵

" یاالله "


جوانمردی به این نیست که برای پیروز شدن رقیبت 

میدون خالی کنی تا بگن او بُرد

اگه جوون مردی وایسا

تا برای رسیدن به پیروزی تلاش کنه 

اینجوری اونم یاد میگیره رسم جوون مردی رو

تلاش

کمرهمّت

توی رول خودت پهلوون باش

ل . ن : شنیدی میگن پلوانان نمیمیرند 

نقل شهداست


(شاید براش یه عکس گذاشتم)


ب.ن : یعنی هیچی از این بیشتر حالم رو خراب نمیکنه که برم یه وبی ببینم صاحبش شهید شده ، فوت شده تازه اینکه از دنیا عقبم باشی ...
ب.ن : روزای قبل از اسباب کشی با مامان جونم داشتم لب ایوون تو حیاط صحبت میکردم یک هو دیدم زدن زیر گریه! گفتم خدای من چی شده؟! میگن : اگه شما ازم دور بشید من چی کار کنم بادیدنتون نفسم هر روز تازه میشد! شما روشنایی دِل مایید! آقا ماهم خشکمون زده بود دستمون رو حلقه زدیم دورشون و شونشون رو فشار دادیم ! آخه مگه ما میخواییم بریم کجا مامان! میاییم میبینیمتون! ماهم دلمون یه ذره میشه! ولی خلاصه خیلی حسِ غم شدیدی داشت!
امروز مامان جون زنگ زده بعد از کلی قربون صدقه میگه داشتم غفیله میخوندم یادتون افتادم! میگم تورو خدا دعامون کنید! بعد با یک عالمه دعای مخصوص محبت بارون میشیم! خدایا عزیزانمون رو برامون حفظ کن!
۲۴ مهر ۹۲ ، ۱۷:۵۳

" بسم الله الرحمن الرحیم "



 گاهی بعضی فکرها بی هوا می آیند و فکرت راخفه میکنند!

خدایا بی تو که باشم این خفه شدن ها بیشمار خواهند شد!


چشم و گوش بسته زندگی کردن همیشه هم خوب نیست

گاهی همین ها خفه ات میکنند!

بی هوا

:(

۱۴ نظر ۲۱ مهر ۹۲ ، ۰۱:۰۶

این متن کامنت دوستم هست

سلام. زیارت قبول. خوش بحالتون. خوش بحال دوستتون. برادر جدید مبارک. سفارش مارم به داداشتون بکنید. این روزا بیشتر از همیشه به دعا نیاز دارم ولی دلم نمیخاد به کسی التماس کنم دعام کنه. اصلا نمیخام کسی دعام کنه. اصلا دیگه نمیخام دعاهام مستجاب بشه. اصلا دیگه دعا نمیکنم...

گاهی حالم از زندگی نکبتی که برا خودم درست کردم بهم میخوره شاید هم زندگی که برام درست کردن...
نمیتونم وجود خدا رو انکار کنم چون با همه وجودم حس میکنم که هست ولی دیگه دلم نمیخاد دوستش داشته باشم اصلا دلم نمیخاد دوستم داشته باشه!!!
پلک شیشه ای عزیزم...دوستی که با ندیدن عاشقت شدم. البته عاشق نوشته هات! توروخدایی که قبولش داری فقط برای آخرین بار دعام کن. این آخرین تلاش منه.
باهام حرف بزن وگرنه از درد تنهایی میمیرم. من تنهام... همیشه تنها بودم. میتونستم دل خوش به "مادر" باشم ولی از سایه مهربونش محرومم. خیلی ازش دورم. گاهی حس میکنم که اول مجازات شدم بعد آلوده به گناه.
این روزا با نوشتن حرفایی که توی دلم بوده فهمیدم چقدر داغونم. اصلا دیگه میخام بیخیال پاکی بشم. میخام اینقدر گناه کنم که دیگه هیچکس منو نشناسه. البته حالا هم کسی من واقعیم رو نمیشناسه ولی دیگه میخام صورتکم رو بردارم و ذات پلید و گنهکارم رو آشکار کنم. برای همه اونایی که دینشون رو از من گرفتن نگرانم که چه به سر دینشون میاد!
ببخشید پرحرفی کردم. فقط چون به دوستتون حسودیم شد ناراحتیمو اینطوری نشون دادم.آخه ناسلامتی یه عمره دنبال شهدا میدویم ولی حتی یه بارهم حتی راه رو نشونم ندادن چه برسه به اینکه خودشونو نشون بدن!!!
اینم بگم منم یه دوست شهید دارم ولی فعلا باهاش قهرم...شایدم اون باهام قهره...
تهش اینکه التماست نمیکنم ولی اگه خاستی دعام کنی مانعت نمیشم...
:(((
۶ نظر ۰۸ مهر ۹۲ ، ۱۱:۲۲

" بسم الله الرحمن الرحیم "




اردوی جنوب : برای پک فرهنگی یکسری کارای قشنگی انجام شده بود از جمله ... دادن یه A5 محتوی مختصری در مورد یکی از شهدای دانشگاه+ عکسش!

گفته بودن هرجا رفتید توی منطقه برای شهیدتون دعا کنید و سعی کنید تا پایان اردو باهاش رِفیق بشید!

اصلا حواسش نبود همه اینا رو اون آخرای اردو یادش اومد گفت خُب از حالا شروع میکنم باهاش رِفیق میشم!

بعد از سفر رفت و دنبال کرد داستان شهیدش رو پی یه نشونی بود از قبرش ... یه سرچی کرد توی اینترنت و چیزی در این باره پیدا نکرد نوشته بود شهید اهل ملایرِ این تنها نشونی بود گفت حتما باید قبرش هم همدان باشه!

یه شب خواب دید هرجا میره از هرکسی میپرسه قبرشهیدم رو بهم نشون بدید هیچ کس هیچ نشونی نداشته و چیزی پیدا نمیکنه بعد پدر شهید ...(یادم نمیاد)

هفته پیش از اردو دارم بهش میگم بیا یه دقیقه پای سیستم یه نیم نگاهی به سین اردو بیانداز! سرش شلوغه پشت گوش میاندازه، شاید نمیشنوه!دوباره میگم برو یه دور نگاه کن!

رفته پای سیستم یه دفعه دیدم هیجانی اومده چشاش بغض داره میگه این جا نوشته دیدار با خانواده شهید ... میگم آره چی شده؟ خوابش رو تعریف میکنه ... اصلن یه جوری شدم ... میپرسه از شهدای دانشگاهه؟؟؟ میگم : اطلاعی ندارم!بت میگم! بعد از پرس و جو میفهمیم همونه ...شهیدِ س ... س کلی ذوق میکنه و با چشمای پرِ اشک میگه بالاخره قبرش رو میرم پیدا میکنم!!!

بعد از زمانی ...

۱۵ نظر ۰۶ مهر ۹۲ ، ۲۲:۲۹

" بسم رب الشهدا و صدیقین "


سلام پیش از این ، این مطلب رو درج کرده بودم ولی به علت سوالی که دوست گرامی پرسیدن رفتیم و یه بار دیگه دقیق شدیم خدمت حاج خانوم!
شرمنده بعضی قسمت هاش کاملا تغییر کرده !

حاج آقا مثل هرسال قرار بود برن برای تعزیه ... اصولا عباس رو میخوندن ... آماده دهه محرم بودند! با حاج خانوم طی کرد که توی این دهه شب ها تاصب دم دمای اذان میریم چن تا گذر میخونیم ... ! خونشون وسط صحرا بود همش 4 تا خونه بودن دور و بر هم! بعضی شبا یکی میومد چن بار زنگ و میزد و میرفت! دشمنای خانوادگی شون زیاد بود! حاج خانوم با 4تا بچه قد و نیم قد تنها میترسید تو خونه ! دهه محرم اومد بالاخره ، چند شبی گذشت طبق عهد! یه شب حاج آقا از خستگی خوابشون میبره سر شب بعد میان دَرِ خونه دنبالشون تا راهی بِشَن ... حاج خانوم که موقعیت رو میبینند میگن خوب امشب نرن که مشکلی نداره من تا صبح زهره ترک میشم و به اون بنده خدا میگن شما برید ایشون خوابن! بعد از اون میان و در پریشانی نشسته خوابشون میبره، توی خواب به شدت گریه می کردند میبینند توی یه قبرستان هستند سر یک قبر ... فقط گریه می کردند ... یه دفعه یه خانوم سبز پوش بلند قدی سمت شون میاد بهشون میگه چی شده چرا نگرانی من حضرت فاطمه هستم تو نباید نگران هیچی باشی چرا نذاشتی امشب بره ... بعد میگن دستت رو بده ... یه دعایی کف دستشون مینویسن و میگن هرموقع ترسیدی این و بخون ما تاصبح مواظب خودت و بچه هات هستیم راحت بخواب ... آسیب هیچ کسی به شما نخواهد رسید!

حاج خانوم میگن بعدا که رفتم مکه دیدم اون قبرستان اون شبی ... بَ ق ی ع بود ...

۲۸ نظر ۰۱ مهر ۹۲ ، ۰۴:۱۳