"وقتی توفان تمام شد یادت نمی آید چگونه از آن گذشتی٬ چطور جان به در برد. حتی در حقیقت مطمئن نیستی توفان واقعا تمام شده باشد. اما یک چیز مسلم است. وقتی از توفان بیرون آمدی دیگر آنی نیستی که قدم به درون توفان گذاشت."موراکامی، کافکا در ساحل
"وقتی توفان تمام شد یادت نمی آید چگونه از آن گذشتی٬ چطور جان به در برد. حتی در حقیقت مطمئن نیستی توفان واقعا تمام شده باشد. اما یک چیز مسلم است. وقتی از توفان بیرون آمدی دیگر آنی نیستی که قدم به درون توفان گذاشت."موراکامی، کافکا در ساحل
379
اگر دوست دارید از حنا برای شست و شوی موهایتان استفاده کنید، امّا از قرمز شدن شان می ترسید، این راه کار می تواند مفید و موثر باشد:
حنا را -قبل از این که بخیسانید- داخل تابه کمی تفت بدهید.
*این نکته را یک پزشک طب سنتی فرمودند. :)
* برای ما این روش موثر واقع شد.
وَ الی الله تُرجَعُ الاُمور ...
379
سایت در دست تکمیل است ظاهراً :)
به امید روزی که خیلی راحت و در دسترس بتونیم کالای ملّی بخریم.
ایرانیجات, [۱۳.۰۴.۱۷ ۰۸:۴۱]
[Forwarded from فروشگاه خانه ایرانی مرکزی تولیدات داخلی]
⭕️⭕️لیست شعب خانه ایرانی⭕️⭕️
شعبه مرکزی تهران @khane_irani
شعبه پاسداران تهران @khane_irani_pasdaran
شعبه خاوران تهران @khane_irani_khavaran
سعادت اباد تهران @khane_irani_sadatabad
17شهریور تهران @khane_irani_17shahrivar
ستارخان تهران @khaneh_irani_satarkhan
رسالت تهران @khane_irani_resalat
بهارستان تهران @khane_irani_baharestan
امام حسین تهران @khane_irani_emamhossain
شهرک غرب تهران @khane_irani_shahrak_garb
شعبه پردیس @khane_irani_pardis
شعبه دهکده المپیک @khane_irani_olampic
شعبه پونک @khane_irani_punak
شعبه آریا شهر @khane_irani_ariashahr
شعبه خ ایران @khane_irani_khiran
شعبه پرند @khane_irani_parand
شعبه شهرری @Khane_irani_shahrerey
شعبه خ شکوفه @Khane_irani_khshokoufe
شعبه خ جی @khane_irani_jey
شعبه جزیره کیش @khaneiranikish
شعبه مشهد مقدس @khane_irani_mashhad
شعبه2 مشهدمقدس @khane_irani_mashad2
شعبه شیراز @khane_irani_shiraz
شعبه کرج @khane_irani_man
شعبه کرج۲ @khane_irani_karaj
شعبه قم @khane_irani_qoom
شعبه یزد @khane_irani_yazd
شعبه بندرعباس @khane_irani_bandarabas
شعبه رشت @khane_irani_rashtt
شعبه ساری @khane_irani_sari
شعبه کرمان @khane_irani_kerman
شعبه بوشهر @khane_irani_boushehr2
شعبه یزد۲ @khane_irani_yazd2
شعبه قزوین @khane_irani_qazvin
شعبه اصفهان @khaneirani_esfahan
شعبه یزد۳ @khane_irani_yazd3
شعبه شهرکرد @khane_irani_shahrekord
شعبه مشهد۳ @khane_irani_mashhad3
شعبه کرمان۲ @khane_irani_kerman2
شعبه بلورجات خانه ایرانی
@khane_irani_bloor
تمامی کالاهای شعب تولید داخلن🇮🇷🇮🇷
دقت 🔴دقت👇👇
همه کالاهای شعب مشترک نیستن🔮
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️
هر شعبه روز و زمان مشخصی برای فروش دارد
ارتباط با مدیر @fdidari
خرید به صورت حضوری و اینترنتی👛👛👛
379
بجورن، جوریدن، جُسَّن، پیدا کردن، می شود صرف این فعل ها را تا فردا به لهجه خوش اصفهانی ادامه بدهم، امّا صحبتم چیز دیگری ست و مربوط به همین جُستن و پیدا کردن. حضرت عباسی بیایید یک تجدید نظری بکنیم در بعضی چیزهایی که توی کله مان رفته و سخت است بیرون آمدنش. :)
برادربزرگواری که به دنبال یافتن همسر آینده تان هستید و خواهر عزیزی که منتظر همسر آینده تان نشسته اید، لطفاً بیایید یک خرده به قضیه نرم تر و مهربان تر نگاه کنیم. شمایی که می سپارید تا برایش مورد مناسبی بِجورَند، لطفاً این قدر محدود و بسته به قضیه فکر نکنید و سفارش کنید که دختر می خواهیم چنین و چنان باشد. رنگ پوستش فلان باشد. قدش بهمان باشد. مویش، رویش ...! خب یک نُک پا قدم رنجه کنید بروید همدیگر را ببینید، شاید کسی که از نظر ظاهری با معیارهای بسته ذهنی شما جور نباشد هم پیدا شود که به خاطر خیلی چیزهایش با هم، ظاهرش هم به دلتان بنشیند. شاید شما که پوست سفید و فلان و بهمان می پسندی، رفتی خواستگاری دختر پاک و عفیف و زیبایی -اصلاً دختر زشتم مگه داریم :| - که با معیارهای زیبایی قبلی شما جور نبود. اما در نظرتان زیبا آمد و او را بسیار پسندیدید و به دلتان نشست.
دخترها هم همین طور.(خب خیلی کمتر برایم اتفاق افتاده با دختر خانمی برخورد بکنم که در معرفی اولیه چنین معیارهایی را برای رد یا قبول کسی بیان بکند. نادر بوده)
بیایید به عکس و ذهن بسته خودمان اکتفا نکنیم. آن وقت اتفاق های قشنگ تری می افتد.
پ.ن: ببخشید بر من که سر شما را درد می آورم با پست های گاه و بی گاهم. چیزهایی که می نویسم صرفاً تجربیات بنده است. کمی و کاستی ها و مطابق نبودشان با دستورات زیبا و بدون خدشه اسلام را بر بنده ببخشید. سپاس فراوان از دوستان بزرگواری که به بنده اشتباهاتم را تذکر می دهند. خیر کثیر ببینند.
و الی الله ترجع الامور ...
379
زمانی که هنوز مجردی، به این فکر می کنی که وقتی ازدواج کنم، دیگه مثل الان تنها نیستم، عمق غم هام مثل حالا نیست دیگه و کسی رو کنارم دارم، آرامش همه وجودم و می گیره و از همیشه خوشحال تر خواهم بود.
امّا آدما وقتی ازدواج می کنن تنهاتر میشن، غمگین تر میشن، غم هاشون عمیق تر میشه، آرامششون یه جور خیلی بدی هی بهم میریزه، گاهی غم اون قدر از سرو کولشون بالا میره که نمی دونن چه طور میشه از دستش راحت شد.
می دونید، همه اینا برای چیه؟ البته حتما به ذهن شما می رسه این ها قبل از این که تجربه شون کنید، نه مثل من ...
ما دنبال آرامش هستیم در کنار همسرمون، دنبال این هستیم که تنهایی هامون رو با بودن شون پُر کنیم، لحظات مون رو با باهم بودن مون غرق شادی کنیم، یه جوری که از شدّت خوشبختی خفه بشیم مثلاً :) ولی در واقع بعد از ازدواج با گوشت و پوستت لمس می کنی که چیزایی که دنبالشون بودی از یه منبع خیلی خیلی بالاتر باید دریافت بشه. وگرنه بهت نمی چسبه، وگرنه دوام نداره و روحت رو اغناء نمی کنه. آرامش رو باید از خدا طلب کرد، اون وقته که بودن کنار همسر هم می تونه آرامش داشته باشه، پر شدن تنهایی ها باید با بندگی خدا پر بشه، اون وقته که دیگه حس نمی کنی کسی و نداری و تنهایی، اون وقته که وقتی غصه، کل وجودت رو گرفته، با اشک ریختن توی دامن خدا، حرف زدن و اعتراف کردن واسش، کل غم عالمم که توی دلت شعله بکشه، مثل نسیم بهاری حال دلت خنک و مطبوع می شه.
آدم وقتی ازدواج می کنه با هرکسی نمی تونه درد و دل کنه، هر درد و دلی هم نمی تونه بکنه، و کلاً اون قدر همه حرفای کوچیک و ریز و شاید چیزایی که قبلاً واست بی اهمیت و مهم نبودن میشن حریم شخصی که به خودت اجازه نمی دی در موردشون حرف بزنی. حتی چیزای خیلی خیلی جزئی و مسخره. برای همینه که دوستی و دوست هات هم برات باز تعریف میشن و مجبوری غربال کنی همه چیز رو. دوستاتو، حرفاتو ... این واسه خانوما خیلی سخته، از اونجایی که حرف زدن براشون تخلیه عاطفی حساب میشه و اگر با کسی هم صحبت نشن به جز همسرشون، حس غم باد بهشون دست میده. چون بالاخره آدم بخش های مختلفی که برای محبت دیدن توی وجودش هست و از اون طریق به آرامش عاطفی می رسه، همش که با همسر پر نمیشه. اون وقته که معنای محبت پدر و مادر و دوست و خواهر و بردار برات برجسته تر میشن، پر رنگ تر میشن، به بودن اون محبته از طرف همه اینا بیشتر احساس نیاز می کنی. اون وقته که می فهمی چه قدر به خانواده ات دلبستگی و علاقه داری. و همین طور به دوستات. برای همینه که احساس تنهایی بیشتری می کنی. انگار که روحت طلب بیشتری می کنه و تو نمی تونی قانعش کنی. برای همینه که طلب ش از وجود مطلق و بی نیاز خداست که فقط می تونه مرهم باشه واست.
379
چه قدر زیادند این حجت ها
پ.ن: اگر کسی هست دور و برتان که اصفهانی ست و طالب خرید ایرانی. در دانشگاه اصفهان فروشگاه -فعلاً کوچکی- در طبقه بالای مصلی افتتاح شده توسط یکی از بسیجی های دغدغه مند که آماده فروش لباس و ملزومات حجاب و لوازم تحریر ایرانی ست. می توانید آدرس این کانال را با دوستان اصفهانی خودتان به اشتراک بگذارید.
پ.ن 2: آیا خیّری می شناسید که بتواند در خرید یک خانه به یک خانواده بسیار محتاج -به نان شب حتّی- کمک کند؟
و الی الله ترجع الامور ...
379
شده همه چیز حالتان را بهم بریزد؟ شده از در و دیوار حالتان بد بشود؟ شده خوشحالی هایی بیایند و بروند و ذرّه ای از غم سنگینی که روی قلبتان نشسته کم نکند؟ شده ندانید دقیقاً -رویم به دیوار- چه مرگتان شده؟ شده ندانید چرا حالتان بدتر وبدتر می شود و شما را این مرداب در خودش بکشد و ببلعد؟ شده غم های دیگران بیایند بنشینند توی دلتان و ندانی چه کمکی می توانی بکنی جز این که غصه بخوری؟ شده دلتان بخواهد حرف بزنید با کسی، امّا ندانید در چه مورد دلتان پر است؟ شده؟ نمی دانم این حال لعنتی فقط این قدر در من ساکن شده ؟ یا کسی هست این جا که این طور شده باشد و راه چاره ای بداند؟ چه طور می شود از غم های این دنیا رها شد؟ چه طور؟ چه طور می شود آرام شد؟ جوری که هیچ چیزی دلت را نتکاند؟ اعصاب و روانت را پودر نکند؟ چه طور می شود آرامش پیدا کرد؟ چرا هر چه بیشتر دست و پا می زنم بیشتر بدتر می شوم؟
امشب رفته بودیم که "یتیم خانه ایران" به کار گردانی آقای طالبی را ببینیم. حقیقتاً خوب فیلمی بود. البته که من سینما دان و فیلم شناس نیستم و هنر سینما سرم نمی شود، امّا به نظرم خیلی خوب می توانست من مخاطب را با خودش همراه کند، یک طوری که رگ دینی ملی ام برجسته شود و علی رغم نشستن در ردیف اوّل و تحمل درد گردن کجی ام برای تماشای فیلم انرژی بگذارم. فقط علاوه بر گریه آلود بودن حقیقت تلخ تاریخی فیلم یک چیز دیگری هم بود که کفرمان را در آورد، آن هم محل اکران فیلم بود. تماشاگر در ورودی را که باز می کرد، عملاً پرده نمایش توی حلقش بود امّا این تنها مسئله نبود. آن جایی که اسمش را گذاشته بودند سالن کوچک در واقع یک اتاقکی بود که سرجمع پنج ردیف صندلی داشت که هر ردیف شامل 8 تا صندلی ناقابل می شد. این ها در حالی ست که فیلم "فروشنده" حدود صدو خرده ای روز است که روی پرده است و آن سالن بزرگه در اختیار اکران آن فیلم ... گذاشته شده. آن قدر حرص خوردیم امّا چه سود. این از تاریخ هایی که مورخان امانت ندار به خوردمان داده اند، این هم ...
و الی الله ترجع الامور ...