متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

۲ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

چه قدر خوشبختند آن هایی که درخت خانوادگی شان با وجود بلند بالاهایی مثل شما، قوت گرفته و تناور شده و چه قدر خوشبحال شان است از این ریشه داری، از این اصل ...! چه قدر می شود به آن ها حسرت خورد که عمه ای به مهربانی آفتاب دارند، اویی که دست مهرش نوازشگر هر درمانده و رنجورست. بی این که خوب و بد را سوا کند، روسیاه و بی لیاقت را پس بزند، گرمای محبتش را مثل خورشید بی منّت بر سرت پهن می کند و نازت خریده و دردت درمان می کند. چه قدر دلم شما را کشیده بانو! چه قدر سرم هوای آرامش صحن و سرای تان را دارد، چه قدر دلم تنگ شده برای التماس ها و خواهش هایم پیش پای مبارک تان. جان فدای شما، چشمم کف پایتان! قدم روی چشم مان گذاشتید، صفا آوردید! ببخشید که عدّه ای رسم مهمان نوازی نمی دانستند و البته که شما میزبان بودید و هستید، خستگی سفر از تن بیرون نکرده برای همیشه خوابتان کردند ...

 

چه قدر عمر این سفر کوتاه بود،

برادرتان چه قدر چشم به راه بود

سفر ناتمام تان،امروز ناتمام ماند

و

دلتنگی ولی تان بی جواب ماند

 

عمّه خوبی ها، عمه مهربانی ها، مهر سیادت بر پیشانی ام نخورده و رنگ و روی دلم پیش خودتان رسواتر است، امّا هیچ وقت دست رد به سینه دعاهایم نزدید و با دعای خیرتان، همیشه دست روی سرِ منِ بیچاره کشیدید. یادتان هست آن شب محرمیتمان :) یادتان هست آن لحظات :'( شما کنارمان بودید، شما بودید که آن همه خوبی را برای مان از خدا خواستید و رقم زدید! آدم عمه به این مهربانی داشته باشد دیگر چه غمی می تواند توی دلش لانه کند؟! هان؟! 

پ.ن: وفات عمه مهربانی ها بر همه مان تسلیت، خداوند تسلی دهنده دل آل الله باشد ان شاءالله. 

+ یا صاحب الزمان من بی وفا دلم لک زده برای صدا زدنتان، المستغاث بک یا صاحب الزمان 

وَ اِلی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...

۱۳ نظر ۳۰ دی ۹۴ ، ۲۳:۲۶

 379

ما زن ها موجوداتی هستیم دوست داشتنی و مشتاق دوست داشته شدن. از همان صبحی که برای بستن قامت نماز صبح به عشق اوستا کریم چشم باز می کنیم تا خود شب که در رخت خواب گرم و نرم مان آرام می گیریم، هر لحظه در حال دلتنگ شدن هستیم. دلتنگی همیشه هست، تنها چیزی که این وسط تغییر می کند، حجم دلتنگی ست و دیگری علّت دلتنگی ها. ما دائماً دلتنگ دوست داشتنی هایمان هستیم. مادر، پدر، خواهر، برادر، دوست ... و همسر [البته به ترتیب گفته شده دقت نکنید ;p] 

یک زن در حالی که نمک و ادویه غذایش را اضافه می کند، لباس جدیدش را می دوزد، کتاب می خواند، خانه را جارو می زند، با مادرش صحبت می کند و یا هر کاری که فکرش را بکنید، هم چنان مشغول دلتنگ شدن است، لابه لای همه این ها همیشه فرصت کافی دارد برای دلتنگ شدن و فکر کردن به آن هایی که دوست شان دارد. یعنی این دلتنگی و دوست داشتن قابل تفکیک از لحظاتش نیستند، در واقع تو دلتنگی و غذا می پزی، تو دلتنگی و لباست را می دوزی، تو دلتنگی و خانه را جارو می زنی... حتّی یک وقت هایی هست که طرفت کنار دستت نشسته امّا باز هم دلتنگش می شوی، و این خلق و خوی زنانه یک وقت هایی هست که اساسی کار دستت می دهد. :)

مردها امّا وقتی مشغول کار و بارشان هستند یا با هیجان غیرقابل وصفی نگاه شان به اخبار شبکه های سیما و یا فوتبال کوک زده شده و یا هر فعالیّت دیگری، نمی توانند درگیر این دلتنگ شدن ها باشند، مگر این که فراغت بالی برای شان فراهم شود و بتوانند آن قلب های کوچک و سلول های عزیز خاکستری مغزشان را درگیر دلتنگی ها و ... کنند. ;p و این وسط گاهی ابراز دلتنگی های پی درپی به ایشان، برای خودت می شود یک حس نا خوشایند، انگار که وسط امر مهمی مزاحم دیگری شده باشی و تمرکزش را به هم ریخته باشی. البته که برای بخش مردانه حرف های م و این حسی که دارم باید خود آقایان تایید یا تکذیب کنند.

پ.ن : حالم از گیر افتادن میان روزمرگی ها بهم می خورد، دعا بفرمایید.

و الی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...

۱۴ نظر ۱۹ دی ۹۴ ، ۰۱:۲۴