متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

۱۳ مطلب با موضوع «ارتباط با نامحرم» ثبت شده است

خانم های زیبا سه دسته اند: 1.مردکُش  2.آدم کُش [احسنت به خلقت خدا]، دسته سوم که خدا حفظشان کند مجهز اند و مسلَّح، ولی نه می کشند نه کشته می شوند.
و الی الله ترجع الامور ...

۲۵ نظر ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۰

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم 

همان زمان که یادم دادند انگشت سبابه ام را چه طور خاصی بپیچانم توی لبه ی چادرم تا رویم را بگیرم، لابه لای حرف هایشان به گوشم فرو کردند که حیایت سوای حجاب در آوای کلامت هم بایستی طنین انداز شود. حواست را جمع کن با ناز و ادا مقابل نامحرم سخن نرانی که خداوند را خوش نمی آید .. آمدم بگویم " تا همین امروز، این ماهی قرمز حافظه ام کم رنگ یا پر رنگ یادش نمی آید به گوش پسری خوانده باشند که حواست را جمع حرف زدن با ناموس مردم کن و با عشوه حرف نزن " که یادم آمد نه من پسرم که بخواهم قضاوتی بکنم از گفتن این نصیحت یا حتّی نگفتنش نه دور و برم چنین پسری بوده که بخواهم ببینم کسی به او می گوید یا نه ؟!!!!!! پس ادای آدم های مطلع را در نمی آورم فقط به گفتن حرف خودم و تجربه هایی که شنیدم بسنده می کنم.

لطفاً آقایان وقت سخن وری در حین جلسات خواستگاری ادای عاشق های دل خسته را در نیاورید و مردانه حرف بزنید. جای خرج احساسات را گم نکنید. البته هستند معدودی که از روی زرنگی که به گمان خودشان توی خون شان قُل می زند این طور نامحترمانه رفتار می کنند. که عاقبت آن هایی که فی قلوبهم مرضٌ با خود خداست ..

وَ الی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...


* با تصرف در شعر :  از یال و کوپالم خجالت می‌کشم اما/ بازیچه‌ی آهو شدن را دوست می‌دارم!/ مهدی فرجی

۳ نظر ۰۲ دی ۹۳ ، ۱۵:۴۸

[ بسم الله الرحمن الرحیم ]

ضرب المثلی است که می گوید:"مار از پونه بدش میاد، در خونه اش سبز میشه" حالا شده نقل من و اتفاقات اطرافم. 

۸ نظر ۱۸ آبان ۹۳ ، ۲۱:۴۵

«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»

۱۰ نظر ۲۷ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۵۸

«بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم»

این که این ROLY POLY به متن هیچ ارتباطی ندارد مهم نیست.

مهم این است که خیلی به تعبیری جیگر است.

امروز شبیه یک لبخند پهن بود توی کل تقویم تابستانه امسالم. روبه رو شدن با کسانی که میتوانستی چهارسال پیش از این خودت را دوستت را و شاید همکلاسیت را در او یا آنها ببینی. دیدن دختران معصوم و عزیزی که از آغوش مادری به نام دبیرستان به دنیایی غریب آمده بودند.چهره های ساده و دخترانه،حتّی گپ زدن هایشان جنسش فرق داشت.

پنج تاشان از شهرستان بودند.سه تایی شان از همه ساده تر بودند خیلی ساده تر.آنقدری که وقتی برایشان چیزی میگفتم ازشان چیزی میخواستم فقط یک چشم حواله ام می کردند.خبری از خیلی رفتارهای وقیحانه و یخ باز و شکسته از همان اوّل بین دخترهای من نبود.البته که شاید برای قضاوت هنوز زود باشد ... ولی من دوست دارم که آخرش هم به همین برسم ...

متاهل بود و ایضاً خوابگاهی.از بچه های فلان گرایش دانشکده.ترم های اوّلش را یادم هست گرچه محو و بخار گرفته ولی یادم هست.از اولش هم متاهل بود ولی از اولش مثل الانش نبود.از اولش متاهل بود ولی بعدی طلاق گرفت.طلاق گرفت ولی دختر ساده ای بود.چهره اش ساده بود ... لباسش ... خودش ... حرف زدنش ... باز متاهل شد. ولی مثل آن اوّلش نبود.یعنی پیشرفت کرد روز به روز سال به سال ... حالا نه که فقط او باشد نه،توی این چهار سال خیلی ها پیشرفت کردند روز به روز، ترم به ترم ، سال به سال ... آن هم چه پیشرفت هایی.

گاهی می شد که مشغول حرف زدن با یک نامحرمی ببینمش.یعنی من گاهی اش را می دیدم.یعنی خیلی ها دیگر هم با نامحرم خیلی حرف های با مورد و بی مورد می زدند و دیگران فقط گاهی اش را می دیدند. گاهی می دیدم که دارد با نامحرمی حرف می زند توی همان گاهی من همیشه می لرزیدم و دلم به حال همسرش ذوب میشد.توی همان گاهی من همیشه وقتی این صحنه برایم تکرار می شد مات میشدم، میخکوب میشدم و توی ترس خودم فرو میرفتم.این که آدم با نامحرم حرف بزند و کاری داشته باشد و ... خب نیتش با خودش ولی ،ولی این که نیشش تا کجا باز باشد و خوش و بش کند و توی چشمهایش زل زل نگاه کند یک حرف دیگر است

ترسیدم و لرزیدم از گاهی ها، همیشه.این ها را برای اثبات علیه السلام بودن خودم و بد بودن فلانی نگفتم فقط وقتی جدیدالورودها را می بینم یاد خیلی چیزها می افتم.از همه مهمتر یاد آدم هایی که از این کارخانه آدم سازی بیرون می روند ... چرا این طور شد؟! چرا این طور میشه؟! چرا؟!

+ و سپاس خدای را عز و جل ... و سپاس خدای را بابت نعمت هایش ... و از نعمت هایش دعای والدین پشت سر فرزند ... و از نعمت هایش اینکه لحظه ای ما رو به حال خودمان وا نگذاشتن و ... و از نعمت هایش دوست های خوب ...

+ الهی نگاهی ... 

+ مرتبط با عنوان **** (بصری)

+ مرتبط با عنوان از نزدیک در حد برخورد نفسهایت باهاش ***

وَ الی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...

* سعدی

۱۱ نظر ۲۴ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۲۶

" بسم الله الرحمن الرحیم "

سلام

وسطای کلاس بود! استاد لطف کردند یه زمان استراحت کوتاهی دادند! همه برای خودشون مشغول بودن.از اونجایی که ردیف اوّل بودم به دانشجوهایی که اطراف استاد ایستاده بودند احاطه داشتم. "ف ر" رفت پیش استاد و گفت :« برای کوئیز جلسه قبل من غائب بودم لطفاً برام مجازش کنید.آخه مراسم ازدواجم بود.» استاد بالبخند گفتند:« اوّل عکسای مهمونی تون رو بیار ببینم بعدش ببینم چی کار میکنم. همین طوری که نمیتونم ازت قبول کنم.» "ف ر" خندید و رفت گوشی تلفن همراهش رو آورد! گفت:«بفرمایید اینم سندهام.» به همراه استاد مشغول تماشای عکس ها شدند.[خانم دکتر بسیار مهربان و خوش رویی هستند. استاد درس حشره شناسی مون رو میگم.]

خلاصه اینکه عکسا رو دیدن و تموم شد. عصر که  با "ف ر" و "ب" داشتیم میرفتیم خونه گفتم بده ببینم عکساتُ! آوردشون و ماهمـ یه دور نگاه کردیم. حالا سر این که چرا و رو چه حسابی جرات کرده عکسای به این مهمی رو بریزه روی گوشیش کاری ندارمـ ولی همین طور که داشتیم می دیدیم،گفتم :« صبر کن ببینم ،این که اونجا نشسته باهاش عکس انداختید کیه؟! چه قدر شبیه همسرتِ!» میگه :« آره خُب بردار شوهرمهِ» 

 چشمام گرد شدن و از تعجب مونده بودم! زد برای عکسای بعد. میگم: «این یکی کیه؟!» میگه :«دایی شوهرمهـ.»

بهش گفتم :« یعنی چی؟! خُب اینا که به شما محرم نیستن! این چه وضعشهـ دختر خوب.»

دوتایی شون میزنن زیر خنده و میگن :« بابا سخت نگیر.»

 

"ب" میگه :« این پلکم زیادی سخت گیره! روی این مسائل خیلی حساسهِ.»

میگم :« یعنی چی حساسه؟! خوب گناهِ! الکی نخندین! مثل چی...! »

" ف ر " : « بابا اینا که دیگه محرم اند! بعد خطبه عقد همه آبجی های ما و اونا کلن حجاب هاشونو (همچین حجابی هم نبود البته اون طوری که من دیدم) برداشتن! دیگه بعد خطبه همه به هم محرم هستن.»

یعنی داشت دود از سرم بلند میشد! یه چندبار دیگه خنده ژکوند زدم توی چشماش و  بعد هم گفت :« بیخیال بابا.»

 

+ این جا رو هم حتماً ببینید الحاقیه ی پست 25[فایل صوتی(حجم 2.75 مگابایت)]و چی شد که این طوری شدیم؟

+ ان شاءالله خدا به مردان "غیرت" و به زنان "حیا و عفت" عنایت کنه!

+ پیرو صحبت خانم معلّم گرامی : خدایا ازت میخوام که لحظه ای نگاهت رو از زندگی هامون دریغ نکنی،چراکه هرچه الان داریم چه از عمل چه اعتقادات همه بالطف و عنایت تو بوده و هست وگرنه بنده ی شرمسار تو هستم که اگر به حال خود گذاشته شوم از همه رو سیاهان رو سیاه ترم! خدایا توفیق عمل به دستوراتت رو به هممون عنایت کن!

 

اون مرد یا زنی که

در برابر گناه همسرش

سکوت کنه

یا باهاش همراه بشه!

قرار بود اینا باعث

بنده تر شدن هم

باشند!

 

 

+

وَاِلی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...

۲۳ نظر ۰۸ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۴۶

بسم الله الرحمن الرحیم "

ژست حسین کوچیکه وقتی میره تو فکر :|

۰ نظر ۰۶ دی ۹۲ ، ۱۷:۰۰

♥بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ♥


 
وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ 
و زندگى دنیا چیزی جز بازیچه و سـرگـرمى نیست! 


و قطعا ♥سـراى آخــرت♥ براى کسانى که پـرهیزگـارى میکنند بـهتـر است آیا نمى ‏اندیشید؟ 
♥صدق الله العلی العظیم♥

(آیـه۳۲ سوره أنعام) 

۱۳ نظر ۱۰ آبان ۹۲ ، ۱۳:۱۵

" بسم الله النور "


سلام :)


۲۵ نظر ۰۵ آبان ۹۲ ، ۲۲:۴۹

" هوالشافی "

سلام

مخاطب : برادرانی که قدم ، رنجه میکنید اینجا

۱۵ نظر ۲۷ مهر ۹۲ ، ۱۰:۳۱