متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

دستشون پشت و پناهه

دوشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۱۳ ق.ظ

" بسم رب الشهدا و صدیقین "


سلام پیش از این ، این مطلب رو درج کرده بودم ولی به علت سوالی که دوست گرامی پرسیدن رفتیم و یه بار دیگه دقیق شدیم خدمت حاج خانوم!
شرمنده بعضی قسمت هاش کاملا تغییر کرده !

حاج آقا مثل هرسال قرار بود برن برای تعزیه ... اصولا عباس رو میخوندن ... آماده دهه محرم بودند! با حاج خانوم طی کرد که توی این دهه شب ها تاصب دم دمای اذان میریم چن تا گذر میخونیم ... ! خونشون وسط صحرا بود همش 4 تا خونه بودن دور و بر هم! بعضی شبا یکی میومد چن بار زنگ و میزد و میرفت! دشمنای خانوادگی شون زیاد بود! حاج خانوم با 4تا بچه قد و نیم قد تنها میترسید تو خونه ! دهه محرم اومد بالاخره ، چند شبی گذشت طبق عهد! یه شب حاج آقا از خستگی خوابشون میبره سر شب بعد میان دَرِ خونه دنبالشون تا راهی بِشَن ... حاج خانوم که موقعیت رو میبینند میگن خوب امشب نرن که مشکلی نداره من تا صبح زهره ترک میشم و به اون بنده خدا میگن شما برید ایشون خوابن! بعد از اون میان و در پریشانی نشسته خوابشون میبره، توی خواب به شدت گریه می کردند میبینند توی یه قبرستان هستند سر یک قبر ... فقط گریه می کردند ... یه دفعه یه خانوم سبز پوش بلند قدی سمت شون میاد بهشون میگه چی شده چرا نگرانی من حضرت فاطمه هستم تو نباید نگران هیچی باشی چرا نذاشتی امشب بره ... بعد میگن دستت رو بده ... یه دعایی کف دستشون مینویسن و میگن هرموقع ترسیدی این و بخون ما تاصبح مواظب خودت و بچه هات هستیم راحت بخواب ... آسیب هیچ کسی به شما نخواهد رسید!

حاج خانوم میگن بعدا که رفتم مکه دیدم اون قبرستان اون شبی ... بَ ق ی ع بود ...

۹۲/۰۷/۰۱

شما بگو  (۲۸)

۰۳ مهر ۹۲ ، ۰۰:۴۹ گرفتِ یار

اللهم الرزقنا..

در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت...

آمین.

پاسخ:
آمین ...
آمین ...
سپاس از حضورتان
۰۲ مهر ۹۲ ، ۲۲:۳۵ تـــ ـا را
سلام

خیلی قشنگ... خوش ب سعادتشان

دست شان همیشه پشت و پناهتان...
پاسخ:
سلام 
متشکرم ... بانوی سادات همیشه قشنگ اند ... خودشان ... ردِ شان ... نام شان ... نشانشان ...
و برای شما نیز 
سپرده ایم تان دست خودشان
۰۲ مهر ۹۲ ، ۱۷:۲۹ محمدصادق برجیان

فردا؛
شاید مرا به شهر بیاورند،
بر روی دست ها
اما؛
حتی تو را به شهر نیاوردند!
گفتند:
چیزی از او به جا نمانده است
جز راه ناتمام...
.

.

.
"قیصر امین پور"

پاسخ:
:(
دِلمان یه جوری شد ...

 

با پیش زمینه ای به نام این تیتر :

انتخاب نام برای نمادهای شهری چه تأثیری تو افکار عمومی جامعه داره؟
  بفرمایید تو دم در بده !

پاسخ:
چشم انشاالله حتما سرفرصت میرسم خدمتتون!
به قول خودتون تیتر کشنده ای بود!
سپاس از دعوتتان
عه حجی شومام اینجای؟
چشم ما روشن!
پاسخ:
بله حجی با اجازِدون هَسیم!
منور باشه چِشمِدون همیشه!

:)
خخخ
سلام و صد سلام بر پلک شیشه ای خودمون، احوالات؟ خوبی؟ خوشی؟ در سلامتی کامل به سر میبری؟ به قول عموجانمون دماغت چاقه؟... الحمدلله
(البته من هنوز جوابای تو رو نمیدونم ولی بازم الحمدلله... یه استادی داشتیم، یه بار میگفت:وقتی حالتونو میپرسن به کمترین بدحالیت نگاه نکن و شروع کن به ناله کردن!!! به سلامتیهایی که داری، میشنوی، درک میکنی، میتونی جواب بدی، و ... فک کن و بگو:الحمدلله)   خدا خیرش بده...

الحمدلله...

حجی شوما اول متنو میذاری که مخاطبو بسنجی بعد میری تعمیرش میکنی؟!!خب از اول یه متن تعمیر شده و شسته رفته بده دست مردم!

آخی چقد با این جمله (در دست تعمیر است)خاطرات خوش دارم. آدم یاد(کارگران مشغول کارند) میفته...

دلتنگیم
یاعلی
پاسخ:
سلام گرامی

الحمدلله ! ملالی نیست جز دوری شما! اوهوم ! خدا حفظشون کنه! الحمدلله ما واقعا خوبیم! :)
ببخشید دوستان سوال فرمودن از کجا مادرجان متوجه شدن ایشون چه کسی بودن ، بنده اصلا نگران شدم گفتم یک بار دقیق بپرسم و بنویسم ، بالاخره اینجور مطالب هم عالم خودشون رو دارن! حساس هستند! 
خخخخ ! واقعانم !

ماهم :) زیاد

علی مدد

بنظرم هدف زندگی از شهادت هم بالاتره.
مقام شهادت نیمه های راه حاصل میشه(یه لحظه حس راه طی کرده ها بهم دست داد!!!)
دعا میکنم شهید زنده باشی
آخه نه که دیده ما کار نمیکنه اگه تنهامون بذاری دلتنگت میشیم.
پاسخ:
همین طوره هدف شهادت نیست 
هدف لقاء خداست و ... 
بعله ... بعله ...
قربونت ... لطفا در حد مفقود الاثر دعا کنید شوما بیزحمت 

بعله ... من حالا این همه هندونه رو کجا بذارم ... دیگه جا نیست 
راستی ببخشید که اینقدر دیر شد.بخدا تمام امروز رو خودم تنهایی پای رایانه بودم و سخت مشغول کار کردن روی ترجمه پروژه و تدوین گزارش کارآموزی!!!
هر دفعه هم بینش سرکشی به سایتهای خبری برای استراحت(دقت کن که من حتی برای استراحت هم نمیتونستم از پای کامپیوتر پاشم،چون یه عده در کمین بودند که اونو تصاحب کنند!!!)یعنی اینقدر سخت مشغول بودم...
البته تمام روز همزمان با کارهام به این فکر میکردم که چی مناسب این روز برات بذارم که خوشبختانه این متن به ذهنم خطور کرد. این متنو پارسال توی سررسید دلنوشته هام خونده بودم. تقدیم وجود باوجودت.
البته دعا هم کردم برات که ایشالا با هم بریم نجف.
"یاعلی"
پاسخ:
وای خدا مرگم بده این چه حرفیه !
من نظرات رو بستم که کسی به زحمت نیافته! آقا خدا قوت آبجی میدونم حسابی سرت شلوغه ببخش امروز نرسیدم پیامکی جانب تان بفرستم !
کاملا متوجه هستم این جناب آقا مهدی ما هم همیشه در کمینه سیستمه ! خوب درک میکنم! خداقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوَت
آقا دیگه حسابی چوب کاری کردید شوما 
لطف بی نهایت شما رو عشقه 
کادو جلو جلو ... اونم چه محشری ... تبریک با این همه مشغله ...
همه دوستان حقیقی و مجازی حقیقتا ذوق زده کردند من رو ...

قربون شما 
انشاالله اش رو بلندتر بگو ( انشاالله با ... درگوشی)

علی مددت
سلام عزیزدلم...دوست خوبم...خواهر مهربانم
پیرترشدنت(بزرگ شدنت) رو از ته دلم بهت تبریک میگم.
تو یکی از بهترین هدیه هایی هستی که خدا به من داده.
خدا برای مامان و بابات که دسته گلهای روزگار هستند، حفظت کنه.
خدا محافظ قلبت و مراقب رفتارت و مواظب افکارت باشه.
امیدوارم که همه هدف زندگی رو تجربه کنی جوری که فرشته ها بنویسند:
او(پلک شیشه ای)هزار هزار سال زیسته است...
پاسخ:
سلام عزیزم ... میم من ...
قربون محبتت
شما نیز ... 
دیگه داری میری تو کار چوب کاری 
چه محافظت های خواستنی 
اوه ... 
دعا از این قشنگ تر 
تو رو خدا دعا کن لایق شهادت باشم 


دو روز مانده بود به پایان زندگیش. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده، باقی مانده بود. تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است.
پریشان و طلبکار نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری مهلت بگیرد.
ابتدا داد زد و بدوبیراه گفت. خدا سکوت کرد.به پروپای فرشتگان و آدمیان پیچید. خدا سکوت کرد.کفر گفت و سجاده به دور انداخت. خدا سکوت کرد...
سرانجام دلش گرفت و گریست و بر خاک به سجده افتاد.
خدا سکوتش را شکست و گفت، عزیزم یک روز دیگر هم رفت.
تمام روز را به جاروجنجال و بدوبیراه از دست دادی.تنها یک روز دیگر از عمرت باقی است.
بیا و این یک روز را زندگی کن!
لابلای هق هقش گفت: اما با یک روز...با یک روز چه میتوان کرد؟!
خدا گفت:آنکه لذت یک روز زیستن را تجربه کند،گویی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را درنیابد، هزار سال هم به کارش نیاید.
...و او مانده بود مات و مبهوت و خیره به درخشش یک روز زندگی در کف دستانش.
قدری ایستاد. با خود اندیشید:وقتی فردایی ندارم نگه داشتن یک مشت زندگی چه فایده ای دارد...
و آنگاه به ناگاه زندگی را به سرورویش پاشید.زندگی را نوشید،زندگی را بویید و چنان به وجد آمد که دید میتواند تا انتهای دنیا بدود
میتواند بال بزند...میتواند حتی از خورشید نیز بگذرد
او در آن یک روز خریدی نکرد
زمینی نفروخت... آسمان خراشی برنیفراخت...مقامی نجست...شهوتی نراند...و ثروتی نیندوخت.
...اما در همان یک روز با نسیم سحرگاه نفس کشید...به زیبایی ماه درخشان خیره شد...به استعداد بینهایت انسان غبطه خورد...رشته رفاقت با شیطان را گسست...از بند دجال وارهید...هیبت پوشالین طاغوت را درهم شکست...اشکی برگونه غلطاند...و از سرچشمه زیبایی جرعه ای نوشید
از آفریدگار خویش عطوفت و برکت طلبید...و روزش را با یاد او  و برای او آغاز کرد
در همان یک روز با همه آشتی کرد و با همه  مهربان شد
به مادر پیرش سرزد و دستانش را بوسید و دلجوییش کرد
چشمانش را گشود و مردم را دید
به همه آنهایی هم که نمیشناخت سلام کرد
به تمام مردم جهان از ته دل دعا کرد و از مرز تمام دلبستگیها و آلودگیها گذشت
خندید و سبک شد، لذت برد و سرشار شد
...عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.

او همان یک روز را زندگی کرد اما فرشتگان در تقویم خدا نوشتند:
امروز کسی درگذشت که هزار سال در دنیا زیسته بود!
پاسخ:
سلام گرامی من 

با این حال دیگه حرفی نمیمونه ... 
شما ... گل کاشتی ... خیلی زیبا بود ...
اِی کاش قدر دان لحظه لحظه عمرارزشمند مان باشیم ...
خداوندا چگونه زیستن را با کلام تو می آموزم و تو عنایتی کن تا کلام شیوایت برای فهم کوچکم قابل فهم تر شود ...
خدایا کاسه وجودم کوچک است از آنچه از بی نهایت ها در اختیار توست قطره ای بچکان در کاسه ام 
گفته اند مثل گداها نیایم در خانه کرم و محبتت ... پس جسارتا مهمان میشم خانه ات را همان گونه که تمام رمضانت مهمانت بودم 
خدای مَن ... چه قدر نادانم اگر دانستن را فعلی برای مغزم بشمارم ... محبت کردن را امری از سوی قلبم بدانم ... چرا که مَن هیچ از خود ندارم ... همه از سوی توست و به اذن تو
خدایا مدد دِل گنجیشکی بنده هات باش 

گرامی من خیلی زیبا بود 
کلی کیفور شد روحمان
روحتان شاد


تولد تولد تولدت مباررررک :*
انشالله خوشبخت،‌عاقبت به خیر، سالم و سعادتمند باشی عزیزم
پاسخ:
ممنونم عزیزم 

قربونتون با دعاهای زیباتون 
سلامت باشی سیده جانم
گذر اب                                                                                       ازصدای گذر اب چنان میفهمم. تندر از اب روان عمر گران میگذرد زندگی را نفسیست . انقدر سیر بخند که نفهمی غم چیست در همین گذر هستند انسان هایی که از هزاران حرف شما هیچ یک را نمیفهمنند و.. هستند کسانی که بی انکه کلمه ای بگویند درکتان خواهند کرد. شما شاد  باشید از وجود اینگونه ها. زندگی نفسیت ارزش غم خوردن نیست.                          پس شاد باشید و شاد زندگی کنید..............
پاسخ:
شاد باشی عزیزدلم
قربون این همه محبت خالصانه ات
دوس دارم شاد بودن را ... خدایا شادی هایی را نصیبم کن که مرا به یاد تو می اندازند
زندگیت با یاد خدا شاد شاد
با جریان آب نعمت های خدا توی جویبار زندگیت برو کیف کن
:)
التماس دعا عزیزدلم
تولدتونم مبارک باشه:*
ان شاءالله بعد از صدوبیست سال شیرینی شهادتتون:)
م.ن نمیدونم چرا دلم میخواد همه رو از دم شهید کنم بره:|
+
اقا خو ما هم رمز میخوایم دیگه، چرا مسیولین پاسخگو نیستند:)))
یا علی
پاسخ:
ممنون :)
قربون دستتون
دعااز این قشنگ تر نمیتونه باشه برام 
دعا کن 
خیلی دوس دارم

آمدیم گذاشتیم

علی مدد
۲۰ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۱۱ محمدصادق برجیان

تولدتون مبارک! :)) همیشه زنده باشید!

پاسخ:
ممنون و متشکرم برادر کوچک (البته ببخشید من این رو میگم)

لطف عالی مستدام 
:)
خواهر عزیزم پلکی جان...تبریک میگم به پدر و مادر عزیزت که دختر گل و دل پاکی مثل تو دارند...احسنتم...احسنتم...به اجداد پاک دلت هم که به ائمه اطهار سلام الله علیها با تمام وجودشون عشق ورزیدند...مثل ماجرای تعزیه آقا جونت رو که گفتی...در پناه این خاندان باشی گلم و برات آرزوی خوشبختی و سعادت دارم.
پاسخ:
کلن هیچی ندارم که بگم

فقط میگم ممنونم عزیزدِلم ... لطف داری به من همیشه 
زنده باشی در پناه خدا
از بابت آرزوی قشنگت هم ممنون 

بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد
دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد
به یاد کاروان اربعینی با گریه می گوید
همی بوسم خاکی را که بوی کربلا دارد

پاسخ:
خیلی زیبا بود
برام دعا کن بفهمم اینا یعنی چه 
سلام لینک شدید ما رو هم لینک کنید یا حق
پاسخ:
سلام علیکم
متشکرم 
با افتخار شما نیز
لینک شدید
۱۹ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۱۸ *** رک و راست ***
می شه بپرسم جریان این پست رمز دار چیه؟
مخصوص خواهرانه؟
فرمودید رمز قبلی، حالا اگه کسی تازه با وبلاگتون آشنا شده باشه و در جریان این رمز قبلی نباشه چی؟

یاعلی
پاسخ:
هیچی 
نه مخصوص همه مجازی هاست 
هیچی باز میام میگذارم براتون
پاسخ:
سلام عزیزدلم
چشم به روی دیده 
متشکرم از توجهتون گرامی

علی مددت
خب ازکجا میفهمن حضرت زینبه؟
پاسخ:
آی دونت نو 
پس شما خانوادگی بزرگوار هستید.
بزرگوار و بزرگوارزاده
یادمه قبلا هم از عنایت حضرت زینب سلام الله علیها به پدرتون نوشته بودید.
پدربزرگ...پدر...برادر
کم کم ما منتظریم تا از کرامات خودتون بنویسید...

چقد دلم خواست مادربزرگتون رو ببینم و دستشو ببوسم.شما از جانب ما چنین کن و ثوابشو بفرست به روح تشنه ما...
پاسخ:
بقیه بله همه گُل هستند و بلبل 


آقا دیگه نگید اینجوری لطفا که برمیخوره بهمون ... من یه لعنتی بیشتر نیستم... :(

فدات بشم عزیز دِلم بزرگواری تون رو خدمت شون میرسونم ما دست بوس شما و ایشون هستیم 
پس خانوادگی تعزیه خون هم هستید الحمدلله. ولی هیچ وقت کیفیت رو فدای کمیت نکنید، اشتباهی که من قبلاً مرتکب میشدم؛ در ضمن مثلاً همین پست اولتون در مورد امیرالمومنین علی علیه السلام خیلی چیز خوبیه، نمونه ی این کارهارو بتونید انجام بدید کیفیت کارتون میره بالا انشاالله.
پاسخ:
بله دیگه خدا توفیق داده به این مردان گرامی ... متشکر
چَشم به رویِ چِشم ...
انشاالله 


شکر خدا را که در پناه حسینیم، عالم از این خوب تر پناه ندارد...
پاسخ:
همین طوره 
خدا هدیه های بزرگی بهمون داده 
خیلی بزرگ ، ...
دقیقن منظورم اینه شهدا با حضورشون
تمام کم کاری های فرهنگی رو پر می کنن
وگرنه گمنام حقیقی خودم هستم
خیلی حرف بی نام باشی و خیلیا رو با حضورت به نام کنی .
این گمنامی یه حُسن هستش
کلام شما هم متینِ
پاسخ:
Yes 
ملتفت شدیم
بدجور اتصالی کرد مخم
.
.
.

شاه جهان

تشنه ی عشق شما پیر و جوان است حسین

کاسه لیس حرمت شاه جهان است حسین

باده با نام تو خوردن چه صفایی دارد

دائماً در حرمت باده خوران است حسین

اهل دردیم که ما درد تو را می فهمیم

گریه در میکده ات دُرد گران است حسین

فارغ از خویشتن و فرقه و حزبیم و گروه

نوع ما سینه زنان میکده سان است حسین

گرچه می خوردن و مستی همه شب شیرین است

مرگ در هیأت تو راحت جان است حسین

                                                                                                             تابستان 91

پاسخ:
یا حسین 
تازگی ها دِلم یه خورده یه چیزایی فهمیده ازشون ... فهمیدم چه قد دلم عقبه خدای من 

خیلی زیبا بود 
یاحسین(علیه السلام )
اجرتون با خودشون 

راستی گفتید تو کارشون خوب نیست گیر و اینا بیاریم ... این رو قبلا از آقا جانمون چند بار شنیده بودیم ...
dl.nahad.ir/hoze/rahimpour/book/tarhe%20farda-hosain%20a.s%20aghl%20sorkh.rar

اینم بخونید خیلی کوتاه مختصر مفید اثرگذار و دید عوض کن و کاربردی....

ینی عاشق دیدگاه استاد رحیم پور در حد دیوانگی

بعد از یه صبح تا عصر ور رفتن 12 واحد انتخاب کردم. اصفهان دنبال کارم نافرم. باید اینجا مرخصی بدون حقوق بگیرم چند ماه و بیام اصفهان هم درس بخونم هم کار. خلاصه اوضاعم قمر در عقربه خداروشکر
یاعلی
پاسخ:
چشم انشاالله میخونم 
متشکرم از لطفتون 
همین طوره ایشون عالی هستن 

ما که دیروز صب تا عصر اینجا جلوی سیستم میخکوب شده بودیم فقط 10 واحدمون ثبت شد 
احتمالا برای ترمیم یه 5 ، 6 تا فرم استثناء نیاز میشه ...
اِه خوب با اینکه خیلی سخته ولی انشاالله خداوند توی زندگی تون جبران می کنه ... انشاالله که همیشه پُر تلاش باشید و سلامت بحق حضرت مادر ... دعاگویتان هستیم 
به لطف خدا روزای سخت زود تموم میشن ... انشاالله اوقات خوشی داشته باشید توی موقعیت و دانشگاه جدید 
امروز رفتم شهدای گمنام همش یاد شما بودم ... شما و عهدتون ...

علی یارتون 
وای دلم برای محرم تنگ شده کاش زودتر بیاد..... بازم ممنون اجی
پاسخ:
منم 
ممنون از ممنونت
سلام...

واقعن خوش بحالشون.

منم که بچه بودم پدر بزرگم همیشه منو با خودش میبرد خصوصا جمعه ها.

آخر تعزیه که میزدیم زیر گریه برامون کشک و قارا و ازین جور چیزا میخریدن خدا بیامرز فک میکرد برا گشنگی گریه میکنم!!!

همیشه دلم میخواست منم تعزیه اجرا کنم. ینی از فانتزیای دوران بچگیم بود.

کاش یه عکس هم از تعزیه میذاشتید.

میگم این سیستم گلستان بابای مارو اورد جلوی چشمونا.....
پاسخ:
سلام علیکم

همین طوره
:))))))))))))))))

اِه همه پسرا دوس دارن 
ته تقاری دوسالی هست نذر میکنه میره میخونه

انشاالله حتما میذارم
کلن حالش همین جوره 
اگه یه موقع دیدی این کار رو نکرد اصلا تعجب باید بکنید 
مردشورش رو ببرن ... ازش متنفرم :)

راستی اجرتون با خدا باعث شدید کتا حماسه حسینی استاد مطهری رو بخونم خیلی زیباست ... دیدم رو عوض کرد 

شکرپاره

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">