متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

شهید وقتی شهید دعوت مان میکند

شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۲۹ ب.ظ

" بسم الله الرحمن الرحیم "




اردوی جنوب : برای پک فرهنگی یکسری کارای قشنگی انجام شده بود از جمله ... دادن یه A5 محتوی مختصری در مورد یکی از شهدای دانشگاه+ عکسش!

گفته بودن هرجا رفتید توی منطقه برای شهیدتون دعا کنید و سعی کنید تا پایان اردو باهاش رِفیق بشید!

اصلا حواسش نبود همه اینا رو اون آخرای اردو یادش اومد گفت خُب از حالا شروع میکنم باهاش رِفیق میشم!

بعد از سفر رفت و دنبال کرد داستان شهیدش رو پی یه نشونی بود از قبرش ... یه سرچی کرد توی اینترنت و چیزی در این باره پیدا نکرد نوشته بود شهید اهل ملایرِ این تنها نشونی بود گفت حتما باید قبرش هم همدان باشه!

یه شب خواب دید هرجا میره از هرکسی میپرسه قبرشهیدم رو بهم نشون بدید هیچ کس هیچ نشونی نداشته و چیزی پیدا نمیکنه بعد پدر شهید ...(یادم نمیاد)

هفته پیش از اردو دارم بهش میگم بیا یه دقیقه پای سیستم یه نیم نگاهی به سین اردو بیانداز! سرش شلوغه پشت گوش میاندازه، شاید نمیشنوه!دوباره میگم برو یه دور نگاه کن!

رفته پای سیستم یه دفعه دیدم هیجانی اومده چشاش بغض داره میگه این جا نوشته دیدار با خانواده شهید ... میگم آره چی شده؟ خوابش رو تعریف میکنه ... اصلن یه جوری شدم ... میپرسه از شهدای دانشگاهه؟؟؟ میگم : اطلاعی ندارم!بت میگم! بعد از پرس و جو میفهمیم همونه ...شهیدِ س ... س کلی ذوق میکنه و با چشمای پرِ اشک میگه بالاخره قبرش رو میرم پیدا میکنم!!!

بعد از زمانی ...

خونه شهید،قم : وقتی وارد میشیم س. میزنه زیر گریه و حس خوبش ... بعد هم گپ و گفتی میکنم با مامان بزرگوار شهید و خواهرشون ...

مادربزرگوار خیلی حافظشون یاری نمیکنه ... خاطره ای ندارند واضح توی ذهن شون ... میگم موردی نداره حاج خانوم مشغولیم ... س. میگه : (رو به خواهر شهید) شما خاطره ای ازشون ندارید؟؟!!

خواهر شهید: بعد از شهادتشون دفتر خاطراتشون رو میخوندم مرتب ... این دفتر یه جور دفتر محاسبه نفس بوده براشون ... توی ابتدای سال شهادتشون نوشته بود " سالی که گمان نمیکنم به اتمام برسانم " و روز پیش از شهادت شان نوشته اند و امروز روز آخر است " و الی الله ترجع الامور " انگار برق من و بگیره دیگه هیچی نمیفهمم ... انگار یه حس عجیبی با این جمله رو قلبم نشست ... خیلی خیلی حس عجیبی بود ...

مادرشون میگن 18 سال و 3 ماهش بود

با نامحرم رابطه ای نداشت 

فیلم خارجی نمی دید

نماز شبش ترک نمیشد

زیارت عاشوراش ترک نمیشد

نزد پدرشون طلبگی میخوندن

شاگرد ممتاز بود

رشته برق صنعتی اصفهان و صنعتی شریف قبول شده بود

بسیار به درسش مقید بود 

خیلی براش مهم بود درس خوندنش

پیش از رفتن دانشگاه کتاب هاش رو تهیه کرده بود و باخودش برده بود تا بخونه


و اما همه این ها گذشت و اون شب طوفانی و خونه شهید و آدرسی که س. از خواهر شهید گرفت و ...

بهم میگه میای فردا بریم گلستان شهدای قم 

میگم فکر خوبیه 

میگه ...

فردا به هر ضرب و زوری بود رفتیم گلستان شهدا 

به اصرار بچه ها اول زیارت قبر شهید زین الدین 

بعد از اون راهی شدیم تا بریم و قبر شهید رو بیابیم ...

یه خانومی نشسته کنار قبر یه شهید(شهید محمدرضا شفیعی) ... سلام و حال و احوال ... خانوم بسیار خوبی بود شروع میکنه از گفتن در مورد رسم هایی که شهدا همیشه با خودشون داشتند ... همون هایی که مادر احمد و پدرش هم روش تاکید میکردند 


دائم الوضو بودن

مداومت بر خوندن زیارت عاشورا

غسل روز جمعه

نماز شب مستمر


میگه اون طرف و نگا کنید یه شهید هست پیش از اینکه برید سراغ شهید خودتون اول برید اونجا یه دفعه میبینیم راوی رو آوردن بالای سر قبر یه شهید رفتیم ... شهید معماریان زاده ... داریم به حرفای راوی گوش میدیم روی قبر نوشته قطعه 12 ردیف 6 شهید معماریانی ... 

از اون پشت و پَسَل میبینم س. از راه میرسه رفته بسر قبر شهیدی که کنار معماریانی است داره گلاب میریزه روی قبر و داره گریه میکنه ... س. چی شده ؟! 

س. : نمیبینی این قبر شهید مونه دیدی آخر بهمون آدرس اشتباه داده بودند خودش ما رو آورد سر قبرش ... 

باگلاب قبر رو میشوره و به حالت سجده میافته روی قبر ... رفتم نزدیک MP3 رو آماده میکنم ... مداحی که مربوط به شب جمعه توی خونه شهیده رو میذارم و گوش میدم اصن آدم از خود بیخود میشه ... انگار که رو ابرا بودیم ...

دیشبش اون موقع که حس سنگینی و فشار عجیبی روی قلبم بود از شهید تمنا کردم برادرم باشه 

حالا اومده بودم بالا سر برادرم ... چه حسی داره میتونید تصور کنید، رفتید دیدن برادرتون اینجوری ... 

خیلی عجیبه 

برادر جدیدم شهید احمد سپهر

قطعه 12 ردیف7 شماره 70

آدرسی که خواهرش داده بود قطعه 4 ... (آدرس اشتباه بود) 


شهید احمد سپهر

۲۴ آذر ۹۲ ، ۱۵:۵۴  س3س(مذکور در داستان های شیرین شهید سپهر)

سلام

شنیدن کی بودمانند دیدن؟؟؟؟؟؟؟؟

حال غریب ما رو تو این مجمل نمیشه درک کرد.

اصلاحیه:وقتی از اردو جنوب برگشتیم فقط ناراحت شدم ک چرا یاد شهیدم نبودم ولی دوست شهیدم وفاداریش بیشتر بودو به خوابم اومد (خواب دیدم دارم قبرشونو باگلاب شستشو میدم)بعدش ماپیگیر شدیم.

البته بنظر خودم اینکه شهید سپهر بین این همه ادم خوب من گنهکارو انتخاب کردند این بوده که میدونستن قراره 1روزی مسوول اردو بشمو بتونم بچه ها رو ببرم زیارتشون!!!!!!!!!

من هم این مراحلی که برا پیداکردن دوست شهید نوشتی بدون خوندن این مطلبو به صورت دلی انجام دادمو روز بروز برکاتشو بیشتر حس میکنم.انشاالله شهدا دست هممونوبگیرنوبرامون دعاکنن.

صلوات

ا

پاسخ: 
سلام به به 
"س" سیده خودم 
واقعا کی بود ؟!

ها اینم شرح درست ماجرا
سپاس از تصحیح تون آبجی زنده باشی

توفیقات تون پایدار
صلوات


۹۲/۰۷/۰۶

شما بگو  (۱۵)


غزل علیرضا قزوه درباره حضرت زهرا(س)
نه مثل ساره ای و مریم ! نه مثل آسیه و حوّا

فقط شبیه خودت هستی ! فقط شبیه خودت زهرا!


اگر شبیه کسی باشی ، شبیه نیمه شب قدری

شبیه آیه تطهیری! شبیه سوره « اعطینا»!


شناسنامه تو صبح است ، پدر تبسّم و مادر نور

سلام ما به تو ای باران ، سلام ما به تو ای دریا!


کبود شعله ور آبی! سپیده طلعت مهتابی!

به خون نشستن تو امروز، به گل نشستن تو فردا!...


بگیر آب و وضویی کن ، ز چشمه سار فدک امشب

نماز عشق بخوان فردا ، به سمت قبله عاشورا
پاسخ:
پس متن ترانه برای علیرضا قزوه است
بسیار ب دل مینشیند این شعر ،فاطمیه پارسالم رو با این سروده میگذروندم 

سپاس بابتش
انتخاب عالی بود
۱۸ مهر ۹۲ ، ۲۲:۵۵ ...:: زرافه ::...
قبول باشه زیارتتون.
همینکه یه شهید ما رو به سر مزارش دعوت میکنه، یعنی هوامونو داره...
پاسخ:
سپاس
همین طوره خیلی باصفا هستند لطف از پیش داشتند(دارند) به همه ما
۰۹ مهر ۹۲ ، ۰۶:۲۰ *** رک و راست ***
سلام
جالب و زیبا و روان نوشتید.

ولی در متن نوشتتون، شما چند بار نوشتید (گلستان شهدای قم).
منظورتون همون (گلزار شهدای قم)ه ؟
یاعلی
پاسخ:
سلام علیکم

سپاس از لطف شما

بله ما اصفهانی ها میگیم گلستان شهدا

علی مدد

چقده جالب!!!!!!!

سلام بر شهدا

یاعلی مددی

پاسخ:
Yes
یا الله 
سلام برسالارشهیدان
سپاس از حضورت

علی مدد

خیلی جالب و هیجان انگیزه.. خوش بسعادتتون
پاسخ:
بله هیجان انگیز بود 

سپاس عزیزم
۰۸ مهر ۹۲ ، ۱۴:۴۰ ...طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه...
سلام. چقدر هیجان انگیز..خوش به حال و دل و شعادتتون!
پاسخ:
سلام علیکم

همین طوره خیلی هیجان انگیزه 
سپاس از شما و سپاس از برادر شهیدمان
تجربه هایی که امیدوارم برای هممون اتفاق بیافته
سلام
بهانه است ...

http://zareh.blog.ir/post/121

یا علی
پاسخ:
سلام علیکم 
آمدیم همه به روز شده هایتان را خواندیم 
انشاالله برمیگردیم تک تک رو نظر میذاریم

سپاس از دعوتتان و مطالب ارزنده تان 
سلام
زیارت قبول
شما چطور به این باور رسیدید که شهدا زنده اند و حضور دارند؟
یا علی
پاسخ:
سلام علیکم

قبول حق 
متشکرم 

اِه پس شما گرفتید اصل مطلب چیه !
خودشون این و نشون دادن !
دیروز اتفاقا سرکلاس اندیشه استاد داشت همین زنده بودن رو میگفت ... آدم مو به تنش سیخ میشه از بعضی حقایق 
خیلی برام جالب بود ...

علی مدد
:(
بی لیاقتی که شاخصه مشخصی نداره... حکایت زندگی بی سروته ماست!
پلک شیشه ای سعی کن حرفایی که شخصی برات میزنم رو فراموش کنم.
هر بار بعد از حرف زدن باهات پشیمون میشم که چرا یه لایه پنهان دلم رو نشونت دادم ولی باز هم آدم نمیشم...
پاسخ:
:)

بی لیاقت ... زندگی بی سروته!
من در این موارد سعی میکنم آلزایمر مصلحتی داشته باشم خیالت راحت!
میفهمم حست رو چون زیاد باهاش مواجه شدم در برابرت ولی نگران نباش ... بالاخره یه جاهایی آدم برای اینکه یه کم سبک بشه نیاز داره با هم جنس خودش حرف بزنه 
بعدم مگه ما برای هم اقرار به گناه کردیم که این جوری بگی دَردُ دِلِ خواهرانه بود!منم ...
در مورد خودت هم این طوری صحبت نکن خانومی
سلام

چقدر جالب و هیجانی بود...
خیلی استفاده کردم.
خوش بحالتون:( خیلی گلزار شهدای قم رو دوست دارم.
اجرتون باشهدا

یازهرا
پاسخ:
سلام 

همین طوره هیجان زیادی داشت ...
لطف دارید شما این همه ...
قربون دست شهدا ...
خیلی حس های خوبی داشت گلزار شهدای قم ...
سپاس از همه لطف تان 

مادرسادات پشت و پناهتان انشاالله
۰۷ مهر ۹۲ ، ۱۹:۴۰ خانم چادری
زیارت قبول
پاسخ:
سلام خواهرم
قبول حق
ممنونم عزیزم
سلام
وقتی نوشتم تنها تنها شفاعت می خرید تا ته ماجرا رو خونده بودم
(از هوش بالاست دیگه کاریش نمی شه کرد)
این از اون مواردی که دیگه با این حرفا :
دعا گو بودیم ... 
درخواست هایمان همیشه برای همه هست ... 
آخه تنها تنها که از گلوی روح آدم پائین نمیره ...
 کاریش نمیشه کرد واسه همین نوشتم تنها تنها



پاسخ:
سلام علیکم
اصولا شما باهوشانه برخورد میکنید ...
منم خوندم که شما تا انتها رو متوجه شدید ...
چرا نمیشه ؟؟
خوب از همون جایی که هستید بخواهید ازشون ...
مداح اون شب پدر شهید رو قسم میداد که ضامن و دعاگومون بشن تا مثل پسرشون عاقبت به خیر بشیم 
البت این جمله رو با التماس فرض کنید ... خیلی خیلی گریه دار بود ...
تنها تنها ... جالب بود شاید برام این عبارت تون 
۰۷ مهر ۹۲ ، ۱۱:۳۷ فرزند آدم

وای ...

خوش به سعادت دوستتون

واقعا که دوست شهیدشون براشون رفاقت کردن ...

حالا چرا خواهرشون ادرس اشتباه دادن ؟ فک کنم قرار بوده یه اشتباهی بشه تا رفاقت اینا عمیق تر شه..خیلیه یه شهید مزارشو نشون بده و...

 

پاسخ:
اووهوم

نمیدونم چی شد ولی ظاهرا قرار بود خودشون آدرس بدن (شهید و میگم)
همین طوره ... هممون تو بهت بودیم ...
تنها تنها شفاعت می خرید
باریک الله
فک کنم خودت متوجه نشدی
تاتوی شونه چپم
تاتو
یا تا تو !
پاسخ:
...

متشکرم اصلاح شد!

تنها تنها ؟؟؟
اگه منظورتون دعاست و ...
دعا گو بودیم ... 
درخواست هایمان همیشه برای همه هست ... 
آخه تنها تنها که از گلوی روح آدم پائین نمیره ...
انشاالله دستگیر همه باشند
سلام
زیارت قبول.
منتظریم برادر را معرفی کنید.
پاسخ:
سلام علیکم
قبول حق 
چشم به زودی

شکرپاره

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">