متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

پلک نوشت ها سرریز میشوند(بوی یاس)

سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۳۵ ق.ظ

"بسم الله الرحمن الرحیم "

سلام :)


پلک نوشت 1

مثل همیشه تیپ زدم داریم با هم میریم بیرون ، میگه باز که این جوری!
میگم : چه جوری ؟ 
میگه : هیچی ؟ چه جوری میخواستی ؟ شماها با این حجاب تون مردم و از حجاب زده میکنید ؟
میگم : چیه این که من فقط 5 سانت از دم پاچه شلوار لی ام پیداست با 2 سانت از لب رو سریم باعث زدگی میشه؟! کی این و گفته؟! مگه به این چیزاست؟! این مهمه که اون طرف از من چه رفتاری ببینه! خیلی وقتا اگه حواست به کارات باشه کلی اثر مثبت میتونی داشته باشی روی طرفت! درست مثل الان من ، الگوم دوستم بود که یه دونس خیلی هم ماهه هر جاییم هست خدا حفظش کنه!
میگه : به نظرم تو افراطی هستی!
میگم : حالم داره از این کلمه به هم میخوره ولی باشه من افراطی!



پلک نوشت 2
بعضی وقتا یه حرکتایی میبینی دِلت میخواد فریاد بزنی!
سر کلاس نشستیم ، استاد پشت سر من ایستاده داره حضور غیاب میکنه میگه خانوم .... دستم رو بردم بالا ... اومده بغل گوش من ایستاده از کمر خم شده سرش رو دولا کرده تو صورت من ، آخه یعنی چی مگه من و تاحالا ندیدی که اینجوری وایسادی شناسایی ، آدم کفری میشه! 



پلک نوشت 3
هر موقع کنار هم بودیم وسط کار یه نگاهی میانداخت به روسریم و بعد ... یه سر و سامونی به مغنعه اش میداد ...


پلک نوشت 4
دارم میرم به طرف بابا بزرگم وقتی رسیدم میگه ... اصلا قابل شناسایی نیستی بابا جان یه خرده ... منم کلی ذوق زده شدم از این عدم شناسایی


پلک نوشت 5
چادرم گوشت و پوست و خونمه ... از 9 سالگی تا الان همراه همیشگیم ...
اول ها توی دانشگاه سر کلاس آزمایشگاه استاد پیله میشد که باید چادرتون رو بردارید نظم کلاس به هم میخوره همه رو پوش دارند و از این حرف ها
آخه مواد شیمیایی و از این صوبتا هم در کار نبود ، ما هم کمی سست بودیم ولی خُب 
مثل همیشه آمدیم خدمت خانواده گفتیم آره اینجوری شده پدر گرامی مان فرمودند از الان بت بگم پلک شیشه ای از طرف من اجازه نداری چادرت رو برداری
آقا نشون به همون نشون ما دیگه چادرمون رو برنداشتیم ، یه دفعه که چه عرض کنم استاد به نمره و negetive  و این ها تهدید مون کرد ما هم گفتیم استاد شما مختاری هر کاری دوست داری بکن ، بعد دیگه نیومدن سراغمون
 ما هم شاد 



دِل پُر نوشت :
سه نفری داریم حرف میزنیم،دوباره اونجای داستان که میرسه به من و راهنمایی و کمک میشه مشاجره دوباره دوست اول مثل همیشه میزنه تو برجکمون حسابی،بعد دوست دوم دربیاد بگه دوست اول هرچی گفت از شدت علاقشه که اینجوری میگه دِل سوزته فقط لحنش بَده ...
منم بگم : همیشه این و حواستون باشه دِل سوزی کافی نیست ، من اگه با شما نگم اینا رو پس برم باکی بگم ...
من ام لج در میاد این روزا از این چند تا واژه " محبت خشن از سر دلسوزی " من نمیدونم آدم اگه نتونه با دوستش دردُدِل کنه و حرف بزنه و راهنمایی بخواد باید باکی حرف بزنه پس
 بعدم یه خداحافظی سرد و بی روح و مسخره با یه بغض خفه کننده و با احترام تمام درب ماشین و میکوبم به هم و پیاده میشم!
این مسئله اون قدرها هم سخت نیست اما نمیدونم چرا خودمون رو میزنیم به اون راهش بعضی وقتا فقط یه گوش شنوا لازمه همین و بس!




درآخرنوشت :
یعنی واقعا سلامتی خوب چیزیه ... دارم میمرم از این درد مسخره ...


شما بگو  (۱)

سلام
"شماها با این حجاب تون مردم رو از حجاب زده میکنید "
میگم چطوره مردم بگن ما چه حجابی داشته باشیم... هان؟چطوره؟ اصلا حجاب داشته باشیم؟نداشته باشیم؟چقدر داشته باشیم؟ چه رنگی باشه؟ و....
آخه بنده خدا! اگه بخوای بنا رو بر نظر مردم بذاری که روزگارت از سیاه هم سیاه تر میشه!!!
بعدشم، مردم اگه ببینن تو دینی داری که با نظر مردم تغییر میکنه نه تنها جذب نمیشن بلکه بیشتر زده میشن. ما میریم سراغ راضی کردن خدا، هم یک راه بیشتر نداره هم زود راضی میشه... مردم هزار نظر میدن و آخرشم راضی نمیشن.

عدم شناسایی رو خوب اومدی... یه بار هم مامانم منو از دور دیده بودن، نشناخته بودن. به بابام منو نشون داده بودن و گفته بودن: کاش دختر ما هم اینجوری روشو میگرفت. به من که رسیدن و شناختن از خوشحالی اشکشون دراومد... کلی ذوق خودمو کردم(اعتماد بنفس رو داری!!!)

شادیتون مضاعف! ما که مجبوریم چادر رو برداریم وگرنه یه دانشگاه رو منفجر میکنیم(البته آز تک جنسیتی است)  این خاصیت آز شیمی است.

فقط یه گوش شنوا لازمه!
خدا گوشامو شنوا کنه که سخت ناشنوا شدم...
"یاعلی"
پاسخ:
سلام علیکم

والا به خدا!
عزیزمی شوما که ماهی! یه دونه ای! لنگه نداری! عزیزم! (اعتماد به نفست به جا)

ایول آز رو کلن تک جنسیتی عشقه ... حتی استاد و کارشناسشم از خودت باشن!

اوهووم موافقم
و البته یه بصیرتی هم به قلبمون عطا کنه

علی مدد

شکرپاره

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">