متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

بغض های ناتمام!

جمعه, ۳ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۵۸ ب.ظ

" یاالله "

(شخصی است،نخوانده برگردید مدیون نشم)


یک جاده سرد اما با روح،آخر درخت و گل و سبزه روح دارند! سرتاسرش تا چشمت کار میکرد درخت بود و سکوت! سوز سردی از روی چمن ها تن آدم رو میلرزوند! عصر جمعه ای فقط همین ها کم بود تا دلگیری ات بیشتر شود! هیچ جنبنده ای اِلا چند نفر بخت برگشته (بخوانید از آزمون برگشته) توی خیابون یافت نمی شد! از اون وقت هایی بود که دلم میخواست کیفم رو پرت کنم و خودم رو به خاک بکشم! اصلا حوصله هیچ نداشتم حتی این همه سرسبزی هم به چشمم هیچ نمی آمد! تو فکر بابا بودم! یعنی آخر سر راضی شد یا نه! اگه نه نهایت داستان همش از دماغم در میاد! اگه آره، نه فک نکنم تهش آره باشه! سر پیچ جاده دانشگاه که رسیدم به نظرم اومد یه صداهایی میاد،گفتم وای دوباره کی مرده، دیگه حوصله ندارم خبر مرگ و این حرف ها رو ببینم و بشنوم! چندمتری بعدتر صدا شد نوحه ... وا مگه شهادتی در پیشِ؟! مرثیه حسین علیه السلام آن هم بعد عید غدیر،حکمتش چیست؟! برای جلو گیری از بیشتر شدن حس کنجکاوی خودم رو زدم به اون درش،نه بابا خبری نیست برو پی زندگیت! باوشه با خودم گفتم سرم و انداختم زیر راه افتادم! از لب پیاده رو افتادم پائین یه درخت اون وسط سبز شده بود! اِی بابا چه جای درخت کاشتنِ! دوباره حواسم پرت اون جمعیت شد! 

اوووَ ، زوزه اتوبوس ها + نوحه خون میگه بازم لیاقت نداشتیم آقا جان دعوت مون کنی+آدم های ساک و چمدون به دست = وای خدای مَن دارن میرن کربلا! اون لحظه سست شدم به خودم اومدم زودی و برای اینکه پام نره به سمت اتوبوس ها برای بدرقه و گرفتن ضمانت التماس دعا از مسافرا یه تشر به خودم زدم و رام رو کشیدمُ رفتم و من موندم و اون یه قطره اشکی که سرکوب شد! با خودت چی فک کردی،به این الکیا نیست زائر امام حسین شدن! همه رو راه نمیدن! همه رو راهی نمیکنند! پشت سر زائر آب میریزن ، پشت سر تو حسرتِ که از وجودت زمین گیر میشه!

++

با یک عالمه خودخوری با یه دل پر از حسرت نگه بانی رو رد میکنی و راه به سوی خونه! عصر این جمعه چه دلگیر بود! تمام حس های خوب صب تا عصر از تنم دراومد یه جا! خستگی یه روز موند توی تنم!


(بی ربط برای رفع خستگی)



دلگیر باشی ، دلتم گیر باشه (آدم گناه کار دلش گیر میشه بخاطر گناهاش)، همه غم و غصه عالم هم هجوم آورده باشن به سمتت! بغض بخواد بیخ گلوت رو بگیر یه باره خفت کنه! بعد دوباره حضور توی خیابونای مرکزی و دیدن یکسری که آینه دق هستند و بعد هم توی اتوبوس یک ایستگاه تا خونه دلت بخواد بزنی زیر گوش دوتا شاسکول که action شون مایه ی دقِ و تهوع! بعدم سر ایستگاه پیاده بشی و بری بامامانت خرید مانتو شلوار اما بین این همه جنس دوزاری لجت در بیاد بگی هیچ نمیخوام! بعدترش بری مغازه شلوار فروشی و ازش درخواست یه شلوار راستا کنی محض رضای خدا و بگه ... خانوم دیگه همشون پاچه تنگن و تو از هرچی پارچه و شلوار و خیاطِ حالت به هم بخورِ و باز هم محض رضای خدا یه شلوار خداپسند توی این مغازه های خراب شده پیدا نشه! و توی اون یکی مغازه دلت بخواد بزنی زیر گوش اون خانوم که با خنده تا بناگوشش وایساده با فروشنده حرف میزنه و مثلا قرارِ شلوار بخرهِ خبر ... لا اله الا الله ... ای لعنت به این زمونه ...



توی قلبم دوباره آشفته بازار است! دعای توسل = آب رو آتیشم شد!  +
و نمیدانم این ذکر حسین علیه السلام چیست که این همه دلبری میکند برای دلت انگار مادرت شده باشد دلکت را آرام مثل 6 ماهه اش پدری کند!

و خدایا همه دل خوشی ام به  آیه های توست! همچنان منتظر " یُسر" ات میمانم!


و بگویم که دیگر کاسه صبرم دارید سر میرود ، نمیدانم هنوز هم می شود ... !
" صبر " ، یازینب علیه السلام! 



+

++

+++


التماس دعا وحشتناک!
شدیدا دعا کنید گره بدجوری سر راهم افتاده!