متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

توفیق اجباری اردوی علمی

جمعه, ۱۰ آبان ۱۳۹۲، ۰۱:۱۵ ب.ظ

" بسم الله الرحمن الرحیم "

سلام   اما ما و حکایت دیروزی که منتظرش نبودیم و بالاخرهِ رسید! دوستی فرمودن کاری انجام نمیدین غُر هم نزنید! ما می گوییم ما سعی مان را می کنیم منتهی غُر زدن سر جای خودش،تحمل نیاز است! از دوستان تشکر میکنم بابت تحمل لُغُوز های ما!

دیروز از همون اول ساز و نافرم کوک کرده بودند! رفته بودند جنابان نشسته بودند باز هم ته اتوبوس پشت سر خانوم ها بعد هم بقیمون مجبور بودیم بشینیم اون جلو! از اول بسم الله تا آخر سر همش داشتند میرفتن و میومدن ، تازه اِی کاش مثل بچه آدم میرفتن وبرمیگشتن بعضی هاشون هستن وقتی میخوان رد بشن از بین دو ردیف انگار دوبرابر میشه اندازشون اصلا ملاحظه نمیکنند! همش در حال جمع و جور کردن خودمون بودیم! دوستم روی صندلی دمی نشسته بود دائم داشت به طرفم خم میشد تا بهش نخورند!

عده ای شون ته اتوبوس مشغول سرگرمی های خودشون بودن و چندتایی هم اون جلو کنار استاد نشسته بودند سرو سنگین! یکی شون هم که کلن آویزون این ور اون ور بود!

دخترها داشتن برای خودشون پانتومیم بازی میکردن و داد و جیغ و هورا (بماند که کلن مخالفم با حرکات و سکاناتی که باعث جلب دیگران بشه) استاد از اون جلو گفتند اگر که صلاح بدونید بزنیم کنار تا شما به بازی تون برسید، آخه نزدیک بود راننده تصادف کنه از داد و هوار بچه ها! (یه خرده آروم تر شدند)

این وسط یکی پسرا نمیدونم چی فک میکرد پیش خودش ولی مثل یک انسان اضافی نشسته بود آخرین ردیف دخترونه و داشت حدس پانتومیم رو پاسخ میداد آ. که داشت اجرا میکرد محل ... بهش نمیگذاشت ولی خُب اوشون از بس سبک بود هم چنان نشسته بود و نظر میداد! بچه ها داشتن استراحت وسط بازی شون رو طی میکردن و صحبت شون مثل همیشه رفت سراغ حرف های مثل این که فلانی فلان عروسی که پریشب ها رفتیم فلان لباس و داشت و فلان کارو کرد و ... آقا باورتون شاید نشه این برادر گرامی هم چنان نشسته بود بحث این دوستان رو دنبال می کرد! البته اون دوستانی که داشتند این بحث رو می کردن برای خودشون مهم نبود اوشونم توی بحث شون باشه یا نه! در قید این حرفا نیستند خیلی اون چن نفر! فقط لج آدم از خاله زنک بودن اون بنده خدا در میاد! یعنی من موندم!


دوباره مشغول بازی میشن فرد ناحسابی مورد نظر اومدن کنار دسته صندلی ما تکیه زدند دوستم بنده خدا چنان خودش رو کشید این طرف من نمیدونم چرا بعضیا یکسری ادب های رفتاری اولیه سرشون نمیشه! صداش کردم تا بره بشینه سرِ جاش ولی حیف که نشنید وگرنه ...! اومدم ملتفتشون کنم که دوستم کلن جلوی دهنم رو گرفت و کشیدم اون طرف و امونم نداد حرف بزنم ... "اِ." میگفت الان دعوا میشه بیخیالش شو! بیخیال ولی ...


(معصومیت چشمان کودکانه اش را ببین)

حالا ما باهم بحث می کردیم که دوست گرامی پشت سری داشتن صحبت های ما رو گوش می کردن ... دراومده میگه چی شده : "اِ" یه چرتی تحویل من داد بلند بلند و قضیه رو برد به یه سمتی که متوجه نشن اونا ... بعدم اونا فک کردن من خواستم بهشون چیزی بگم "اِ" نگذاشته که یکی شون در اومده میگه خوب اگه اذیتید شما دوتا پاشید برید آخر اتوبوس! خوشم میاد اینا عندِ دوستی هستند برا آدم ! قبلش از بس هم همه کردند و هوار کشیدند گفتم خوب بابا یه خرده آروم تر بازی کنید! کتابم دستم بود داشتم میخوندم ، در اومده میگه اینجا که کتابخونه نیست! میگم کتابخونه شاید ولی یه فضای عمومی که هست پس این همه هوار نکشید فقط همین ...

ما داشتیم باشون بازی میکردیم یواش اما کتابمون هم دستمون بود داشتیم میخوندیم ... شکر خدا این بار این استاد سیب زمینی نبود و تا جایی که میتونست کنترل شون می کرد اما خوب ...

بعد هم که رسیدیم جاتون خالی یک ساعتی و شاید هم بیشتر بازدید داشتیم و صحبت با کشاورز طفلک! خیلی مورد ظلم قرار میگیرن این طیف! بنده خدا میگفت امسال بهشون کود ابتدای فصل کشت تعلق نگرفته بود! و خوب کود فسفات اول فصل اگر نباشه گندم تا پیش از سرما سبز نمیشه و بعدا که سبز میشه چون یک دفعه توی دمای پائین قرار می گیره افت محصول پیدا میکنه تازه علف هرزم زودتر گیاه اصلی فرصت رشد پیدا می کنه! خلاصه این که خیلی دردسر دُرُس میشه! و این که بیچاره ها یه کارخونه خدانشناس بهشون سم فاسد فروخته بوده و هرچی زدند علف هرز ها از بین نرفته بودند و با وجود پول هنگفتی که بابت سم داده بودن خسارت هنگفتی هم متحمل شده بودند! تازه یه مورد دیگه ای که میگفت وخیلی درد داشت اینکه بندگان خدا سهم بیمه هر قسم زمین شون 11 میلیون هست متنها موقع خسارت که میشه بهشون نهایتا 600 هزار تومان میدن تازه اونم وقتی خیلی خسارت شدید باشِ میدن! یعنی خیلی ظلمِ! تازه استاد داشتند باهاش صحبت می کردند بعد کلی راغب بود روش درست شخم و اینا رو یاد بگیره و مشتاقانه از استاد راهنمایی خواست و قرار شد سال دیگه برا کشتش ان شاءالله این ها رو لحاظ کنِ! این طرف تپه که بازدید تموم شد رفتیم اون طرف تپه آقا بحث رفت روی یارانه واین صحبت ها و استاد هم صحبت های خوبی داشتند! و آخر سر بحث سر این شد که ما میخواهیم در زمینه همه مواد غذایی خودکفا باشیم اما از نظر عملی باتوجه به محدودیت زمین های کشاورزی و خاک های نامناسبی که داریم(بخش زیادی از زمین های قابل کشت به خاطر عدم اطلاعات کافی برای استفاده به جا ازنهاده ها و ادوات کشاورزی الانِ غیر قابل کشت شدند)! بعد استاد بحث کاهش نرخ رشد جمعیت رو مطرح کردند و گفتند خوشبختانه با این سیر نزولی که هست در آینده شاید خیلی مشکل حادی پیش نیاد ولی در کل با همین سرعت هم اگر پیش بریم باز هم خیلی سرعت رشد جمعیت بالاست! کشاورز گفت : نه آقاوی دکتر با این وضع الان دیگه نمیخواد نگران باشید چون پسرا نمیتونن برن زن بگیرن چه برسه به این که بخوان بچه دار بشن!             

یعنی همه مردن از خنده و استاد هم!(البت من موندم چرا اینا به این قضیه ایمان نمیارن ---> هرکه دندان دهد خود نان دهد!)

من و " م." داشتیم عقب تر از همه میرفتیم که یک هو دیدم هی "م." ازم دور میشه گفتم چی شده گفت هیچی یه سوسک روی چادرتِ کنارِ صورتت! من و بگو جیغ و هوار! همه جمعیت از بالای تپه برگشتن نگا کردن ببینن چی شده! آبروم رفت!

ولی خُب بعدا فهمیدم همه فک کردن "م." بوده آخه بچه شلوغیه !

درعجبم خدا چه جوری آبرو حفظ میکنه ها!! :)


بعداز همه این حرفا پیش رفتیم به سوی ماشین و رودخونه و نهار!

ایستگاه پاسبانی ، نماز ...

بعد نماز دارم از نماز خونه میام بیرون همون برادر کذایی بالا داشتند با یکی از دخترا صحبت میفرمودند ... مارو که دیدند دوتایی شون یک هو چشم دوختند به ما و صُمُ بُکم شدند و با عبور من به صحبت شون ادامه دادند ...

رودخونه ، نهار و اتراق

استاد بنده خدا خودشون داشتند وسایل رو می بردند و به جز عده قلیلی از آقایون گرامی بقیه سیب زمینی مانند مشغول امتحان مهارت دست شون بودند برای زدن سنگ رو آبی و ما هم رفتیم و چن تا وسیله از دستشون گرفتیم بردیم کنار زیلو ... "اِ" تمام مسیر رو داشت به این دوستان سیب زمینی چیز می گفت ، یعنی چی از کنار ما رد میشن این وسایل  رو نمی گیرن از ما ... اصلا ادب ندارن این ها!

با تمام این بحث ها ما که رفتیم پی کار خودمون و نشستیم یک گوشه و مشغول صحبت بودیم بقیه دوستان هم بین درختان مشغول عکاسی بودند! به خاطر فضای دربندی که با وجود کباب کردن جوجه و این ها توی تصورم بود از خوردن جوجه از همان ابتدا به همرا "اِ" انصراف داده بودیم و خودمون غذا همراه داشتیم! چن نفری هم داشتن گوجه سیخ میکردن و نظر آقایون رو میپرسیدن که این جور درسته یا ...!


+(چادگان،آبان92)+

نهارشون رو خوردن کلی هم از برادری که جوجه و بساط نهار فراهم کرده بود تعریف کردند و آن "ش"داشت یه صحبتی می کرد " آ " پرید وسط حرفش و یه چیزی گفت آخر سر "ش" اومده میگه بابا ما فقط میخواستیم یه تعریفی کرده باشیم چرا آدم و ضایع میکنی جلو اینا!

جالبِ وقتی غذا خورده شد همه به ویژه آقایون جیم شدند وبازهم استاد گرامی با تواضع تمام مشغول جمع کردن سفره بودند که دوستان پریدند و از دستشون گرفتند و جمع و جور کردند ... و جالب تر توی اون هوای سرد زحمت شستن ظرف ها رو هم انداختن گردن خانوم ها!!!

ظرفا که تمییزشد خانم و آقا کنار هم داشتند آموزش پرتاب سنگ روی آب می دیدند ... به قول " آ " اگر همون طور ادامه می دادند در عرض یک ساعت کل رودخونه خشک میشد!

سرما استخون سوز شده بود!کارشناس درس مشغول شدند و بلال ها را پوست کندند! بعد هم استاد گرامی آب نمک تهیه فرمودند! همون جور یه گوشه کِز کرده بودیم از سرما که استاد تشریف آوردند و دلشان به حالمان سوخت رفتند یک عدد پیک نیک آوردند گفتند که برامون روشنش کنند!

همه چی تمام شد و بالاخره رفتیم توی اتوبوس! بارونم میومد اما در حد توی هر یک متری یه دونه! دوستان باهم تبانی کردند برن آهنگ بذارند که ماهر چی گفتیم اصلا توجهی نکردند! و :) استاد گفتند نمیشه بفرمایید بشینید واسه خودتون گوش بدید! آخه هیچ کدوم آهنگ هاشون مجاز نبود! یعنی خدا رحم کرد! :)

بعد هم ... جناب ع.م جاتون خالی دوستان مشغول خوندن شعر عمو سبزی فروش شدند و ما هم شاخ درآوردیم و خنده مان گرفته بود حسابی که باز هم استاد افاضه فیض فرمودند و جریان را باجابه جایی یکی دو نفرشون خوابانید!

ولی خوب دیگه آخریاش یکی شون عاشقانه زد زیر آواز به هدایت جناب مهندس و نهایتا همه باهم به جز ما 4 نفری که جلو بودیم مشغول پانتومیم شدن و صدای خنده و ...

باز تا حدودی به خیر گذشت اما همچنان حالم بدِ از چنین سفرهای مثلا علمی ... دلم می خواست ازشون بپرسم اگر بهتون می گفتن تک جنسیتیه خداوکیلی چن نفرتون میومدید! هدف! صرف بودجه دولت پای عیاشی یک سری به اصطلاح دانشجو! بازدیدی که به نظرم لزومش رو میشه جور دیگری جبران کرد! به همین خاطر هست بودجه هامون برکت نداره! بابت همین چیزهاست که مصرف میشه!

و این قدر خجالت کشیدم و آب شدم بابت دخترانی که چادرشان در حد اصفهان بود دانشگاه و وقتی پا به اتوبوس رسید تا بعد از رسیدن به مقصد دانشگاه چیزی نبود به اسم چادر! از بین همه شان فقط 5 نفربودیم که تا آخر سرمون بود! انگار خیلی دست و پا گیره! میدونم چرا چون به چشم شنل که بهش نگاه بشه میشه توی دست و پا!

و تا آخر در حسرت صحبت با آن دختر ماندم که همیشه از پوشش اش انگشت به دهانم! و این بار بدتر از همیشه! حسم بهم میگه از سر لجاجتِ که اینجوری میپوشه! پارسال زمستان بود یه روز یه سویی شرتی پوشیده بود که به ابعاد قد شانه تا کمرش رویش با نگین نوشته بود sex و من هنوز هم مانده ام که چه طور اصلا حراست اجازه می داد یک هفته جولان بده با این پوشش توی دانشگاه! داشتم باهاش در مورد سگ صحبت می کردم میگم خوب کلی بیماری جور و واجور میاره برا همینه که میگن نجس هست! میگه : نه اون مال قدیما بود الان علم پیشرفت کرده واکسینه که بشن همه چی حلِ! بهش میگم هزاران بیماری و ... هستن که هنوز با عقل محدود بشر شناخته نشدن که بخواد براشون واکسنی تهیه شده باشه و نجس خدا تا همیشه نجس هست! و قبول نمی کند!

" اِ " میگه آرایش باعث می شه پوست زود پیر بشه دراومده میگه آره و سرش رو تکون میده! من میگم همین ها که مرتب استفاده میکنید سرب دارند و موجب عقیمی و سرطان و ... میشن! میگه وا حالا روزانه هزارتا عامل دیگه هم هستن که باعث سرطان میشن شما صاف همین و چسبیدی!مثلا همین امواجی پارازیتی که میندازن روی ماهواره و هزارتا امواج ماهواره ای خطر ناک دیگه یا مثلا همین نیروگاه هسته ای اصفهان که ما هی برای داشتنش اصرار داریم! (سیاسی)

و دق دارد همه این ها و نهایتا این که صدایت خفه باشد میان این همه! و البت وظیفه ما سنگین تر است!

همین احساس تکلیف هایی که به دوش مونِ ولی هنوز کار جدی نشده انجام بدم اذیت میکنه!

 

 



(روی عکس یه کلیک ناقابل بزنید متن لینک رو بخونید)

+
+

شما بگو  (۱۳)

یا الله
 موقع وارد شدن در یک مکان که نامحرم بسیار است گفته می شود
البته با این نوع آواج
یا آل لا
پاسخ:
ولی این یکی توفیر داره!
من وقتی یک مسئله ای برام درد آور یا شگفت باشه استفادش میکنم!
شگفت = شکر خدا 
مصیبت و درد = طلب صبر و رحمت از جانب خدا

۱۳ آبان ۹۲ ، ۱۵:۱۸ یک پسر مجرد
ما هم پس فردا بازدید داریم ...
پاسخ:
سلام علیکم
به سلامتی ...
ان شاءالله بهره کافی را ببرید!
سلام و رحمت خدا
جالب بود.
خدا به شما اجر دهد..!

پاسخ:
سلام علیکم

اجرکم عندالله نیز
متشکرم!

التماس دعا
یاعلی(صلوات برای فرج)

سلام

این عکسا رو از کجا میاری؟ خوشگلن!

فک کنم بیشتر به خاطر مصور بودنه که میخونم! البته روون هم مینویسی وحال میده(:

تا فارغ التحصیل شی پیر میشی!

شک نکن(:

پاسخ:
سلام خواهر

از یه جای خوب!تشکر!
بصری هستم دیگه چه میشه کرد! ممنونم ... :)
دقیقا خودمم همین نظر رو دارم هرکسی قبل ترها من و دیده بوده الان ببینه میگه چرا این قدر غم ناک شدی!
مطمئنم!
یه نکته جالب دیگه : تازگی با هرکی حرف میزنم تهش میگه رشتت چیه؟! میگم ... میگه : بهت میاد روانشناسی بخونی
سلام

*پرند 1....صوتی*.....حتما گوش کنیم...

http://zareh.blog.ir/post/178

یا علی

پاسخ:
سلام علیکم

ان شاءالله حتما سرمیزنم!

علی مدد
 دست استادتون رو می بوسم
خوندمش
فقط در حیرتم این اردو این همه جای های خوب داشت مخصوصن موقع ناهار حیف نبود تحریمش کردید اونوقت موقع عمو سبزی فروش جای ما رو خالی رو کردید
یه چیزای دیگه هم می خوام بنویسم ولی انصافن بی حوصله ام
یه جاهم خوردن رو خردن نوشتید


پاسخ:
از طرف شون ازتون تشکر میکنم
بله واقعا دستشون برسه به کربلا ان شاءالله!

خُب من چی کارکنم اون موقع یاد حرف شما افتادیم کلی خندیدیم!
خُب کلن جاتون همه ی جاهای خوش مزه و خوبش خالی ولی ... 

تشکر میکنم 
بله هنوز وقت نشده درستش کنم
تشکر 
خدا شما رو حفظ کنه که اینچنین پایبند عقایدتون هستین و راهتون را با علم و اعتقاد انتخاب کردین...
موفق باشید
پاسخ:
اصن موندم از نظرتون!
بنده ممنونم از لطف تون!
به دعای دوستان ان شاءالله!

سپاس گذارم!
و التماس دعای بسیار
۱۱ آبان ۹۲ ، ۲۰:۴۵ قلمداد ظهور
هرچی میخواید گناه کنید...! تو این دنیا گناه آزاده...^
پاسخ:
آمدم خواندم

مثل همیشه به دل نشست!
ســلام
:))
عجب اردوی علمی بود
.......
این اردو  برای شما و افراد مذهبی جز اعصاب خورد کنی نیست

پاسخ:
سلام علیکم

واقعان هم!!
همین طوره و بدتر اینکه فقط یک ساعتش مفید بود و درعوض کلِ روزم رو ازم گرفت!
۱۰ آبان ۹۲ ، ۲۳:۴۳ بهارخانمی
سلام خوبی خانمی

پاسخ:
سلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام 
به به 
باد آمد و بوی عنبر آورد
خوش اومدی خواهرم
الحمدلله به خوبی شما!
هدرت فوق العادس ...... فوق العاده ..........
پاسخ:
فوق العادگی از خودتونِ و از خودشون 
ممنونم آبجی جان 
منم زیاد دوستش دارم
شما رفتین اردو ؟ :)
پاسخ:
yes :(
اون جوجو و تصویره زیرین رو بسی میدوستم :)
پاسخ:
اِه ما هم دوستش داریم زیاد 
و ممنونم 
قابل تون رو نداره ها :)