متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

صفری

جمعه, ۲۹ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۵۰ ق.ظ

379
روزهای اول دانشگاه وقتی چیزی از سال بالایی ها و عابران و جنبندگان سوال می کردی، میشنیدی که خنده کنان با دست نشانت می دهند و می گویند: "صفریه" بعد هم اگر خیلی تحویلت می گرفتند، دست آخر با یک آدرس اشتباه و راهنمایی های سربالا می فرستادندت رد کارت. یک جوری که از خجالت کز کنی توی خودت. البته ما بیدی نبودیم که با این بادها بلرزیم،از هیچ کس آدرسی نپرسیدم و راهنمایی نگرفتم.مگر موارد قلیل، آن هایی را هم که بعدا شناختم و از ایشان زخمی خورده بودم، خدمتشان اظهار دلخوری می کردم. بالاخره باید یکجوری گلیم مان را از آب بالا می کشیدیم تا کسی جرأت نکند صفری خطابمان کند. اما بعدها دلم برای همان روزهای اول تنگ شد. خامی و بی تجربگی اش خنده دار بود. همیشه به خاطر این که بعد از کوییزهای شبانه دانشگاه، بابا و مامان می آمدند دنبالم، بچه ها مسخره ام می کردند. ولی برایم ذره ای اهمیت نداشت. چون ترجیح میدادم آن وقت شب، با پدر و مادرم باشم، تا سر دروازه تهران برای اتوبوس های رهنان منتظر بایستم، بلکه علفی زیر پایم سبز شد و اتوبوسی قصد مقصد ما را بنماید.
از آن سال ها تقریبا هفت هشت سالی گذشته و اولین های زیادی را چشیدم و در خیلی زمینه ها صفر کیلومتر بودنم گذشته و حالا دیگر لقب قشنگ صفری را ندارم. اما امشب دوباره اینجا من یک صفری هستم، صفری که قرار است چیزی را برای اولین بار در تمام عمرش تجربه کند. قرار است امشب را به تنهایی صبح کنم و در این واحد نقلی مان شب را بگذرانم. در همه این سالها، حتی یک شب عم نبوده که من در خانه تنها مانده باشم و همیشه ترس از تاریکی و تنهایی در شب و البته مراقبت های همیشگی بابا و مامان نگذاشته تا این تجربه را داشته باشم. کما این که خودم هم جرأتش را نداشتم در خانه ی ویلایی بابا اینها، شب را تنها بمانم و حتی غروب ها و روزهای اول، تاب تنها ماندن در این چهار دیواری کوچک را نداشتم.
خدایا تاریکی و تنهایی خانه آخرت مان را با نور لطف و رحمتت روشن بگردان.

+ لطفا برای پدر بزرگ مرحوم ما و همه رفتگان خاک، شهدا و امام شهدا فاتحه ای بفرستید.

والی الله ترجع الامور...

۹۷/۰۴/۲۹

شما بگو  (۱۱)

سلام مومن. جزاکم الله خیرا

ولادت امام رئوف علی بن موسی الرضا سلام الله علیه و آله بر شما مبارک


اگه نخندید!! عرض می کنم که اولش خوندم "صَفَری" بعد دیدم چه ربطی داره؟! از اول خوندم و دو زاریم افتاد(لبخند)
ما می گفتیم صفر کیلومتر....


و اما ترس...
خواهر ما هم از تاریکی می ترسه...یه شب که بنده خدا، تازه تو تاریکی سوسک هم دیده بود...هیچی دیگه تا صبح ما را بیدار نگه داشت که مبادا، سوسکه بره سروقتش(لبخند)

عاقبتتون به خیر به حق حضرت ابوتراب
یا علی
پاسخ:
سلام علیکم

سپاس گزاریم.
درست میفرمایید.

رسالت برادر بودن است دیگر.
سوسک به تنهایی ترسی ندارد. اما تاریکی و شب ...

مولا علی علیه السلام مددتون
۰۱ مرداد ۹۷ ، ۱۷:۲۷ دخترک مژده دهنده
سلام
منم ازتاریکی میترسم ولی حداقل برای اینکه به دیگران اثبات کنم که بزرگ شدم،شده تا حالا که از غروب به بعد،تنهابمانم.
البته هرگز از ساعت11شب به بعد تنهانبودم
من از آمپول هم میترسم!وحالا برای اولین بار قراره که هر10روز یکبار برم وآمپول مزخرف و دردناک تقویتی بزنم!....اینقدراعصابم خورده که...
سربزنید
پاسخ:
سلام آبجی.
شجاعتتون قابل تحسینه.:*

آمپول و یک بار بزنید، بعدش دیگه تقریبا ترستون میریزه.الان که بی حسی هم میزنن دردش خیلی کمتر میشه.
منم یه روزی میترسیدم اون اولا. ولی حالا دیگه از سرم هم ترسم ریخته. چون هر چند وقت یک بار مهمون دستامه.
استرس نداشته باشید :) ان شاءالله به خوبی میگذره

چشم ان شاءالله
ممنون از دعوتتون عزیزم
شما صدی خانووووم :)
مرسی ک ب یادی، خب دعام کن این موقع ها حتمااااا :)
امیدوارم شاد باشی عزیز دلم.
پاسخ:
;)
عزیزی ... 
چشم عزیزم.خدا قبول کنه به یادتونیم.
ممنونم بانو.شادی و آرامش ساکن قلبت :*
برام دعا کن عزیزم
۳۱ تیر ۹۷ ، ۰۲:۴۸ محمدرضا .....
سلام
.... و تمام مشکل همین جاست که باور نداریم که صفریم
باور نداریم : ما عدم‌هاییم هستی‌ها نما

به تعبیر قرآن:
کل شیئ هالک الا وجهه
پاسخ:
سلام علیکم
تعبیرهای خوبی بود.
۳۰ تیر ۹۷ ، ۱۶:۴۴ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
کجا شجاعم؟
منم ک میگم الان میترسم
:/

البته بماند که واقعا مادرشدن آدمو شجاع میکنه
پاسخ:
خب از اول که نمی ترسیدی.
حتما مقطعیه.
بعد از آمدن فرزند تا مدتی، خانم ها ممکنه این حالت ها واسشون پیش بیاد.

۳۰ تیر ۹۷ ، ۰۲:۳۹ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
قبلا تنهایی روخیلی دوستداشتم
نمیدونم شاید ب خونه پدری یجوری عادت داشتم و اعتماد بیشتر
خیلی وقتها اصلا مامانینا بالا میموندن و من میومدم پایین ازاونجایی ک بچه آخربودم تنها زیادمیموندم
ولی واقعا ها هیچوقت نمیترسیدم
اما الان چرا
اصلا دوستندارم تنها بمونم
ولی انصافا تهشو خوب گفتی
آره واقعا اون دنیا
بی هیچ راه ارتباطی چجوری سرکنیم؟؟؟
خدا کنه بیان کمکمون
پاسخ:
سلام بانو
من هم این مدل تنهایی رو داشتم، من طبقه بالا، خانواده پایین
ترس داشتم ولی خب نه زیاد.
ایول الله...خیلی خوبه

شاید به این که تازه نی نی آوردین هم مربوط باشه، مادر شجاع
واقعا!! چه جوری?!
ان شاءالله.
دلم خواست بنویسم
آخییییی پِلک کوچولوی من :)))))))


تو دانشگاه جلوی این سال بالایی ها اصن نباید کم اورد. اینو نسل ما بلد شد. جوری که وقتی از کنارمون رد میشدن میگفتن اوووووه صفرین :دی
پاسخ:
:))))

واقعانم.
من که اصلا ازشون سوال نمیکردم. مگر اینکه کسی رو میشناختم.
البته دیگران از صداقت و سادگی من همیشه سوء استفاده هم میکردن. :| 
ایول الله ... اقتدار
سلام

برای این که نترسید، سوره بلد رو بنویسید و همیشه همراه داشته باشید.
پاسخ:
سلام 

خیلی ممنون. حتما این کار را انجام می دهم.
سپاس فراوان از نکته خوبتون
همتم بدرقۀ راه کن ای طائر قدس،
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم...


گمانم ما هنوز هم سال اولی و صفری هستیم...
پاسخ:
چه تک بیت زیبایی.
سپاس گزارم.


در خیلی چیزها هنوز صفری هستیم ...
مبارکه بابا
مگه اون دفعه نگفتی خیلی می ترسی و رفته بودی یه گوشه
خیلی کار کردی هااااا
من از تنهایی وحشت دارم
پاسخ:
بله بله. خیلی حس بدی داشتم اون شب.
من این قدر زود زهره ترک میشم که مثلا کسی بخواد از بیرون ماشین در و باز کنه و بیاد داخل، من  حواسم نباشه، با اهن و اوهون میاد که من متوجه بشم، و الا میترسم.

مممنوون :)
من نیز. 
بالاخره تونستم یکم بهش غلبه کنم.
این صفری بودن خیلی وقت‌ها کار دستمون داده...

+ خدا همه رفتگان رو رحمت کنه...
پاسخ:
خیلی وقتها ... 

+ ان شاءالله

شکرپاره

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">