متی ترانا و نراک

متی ترانا و نراک

رحلة العاشق الی المعشوق ...

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر/ چون شیشه عطری که درش گم شده باشد...
-------------------------------------------------
سلام
حضورتون رو خوش آمد میگم
لطفا آقایون رعایت حدود رو هنگام کامنت گذاشتن داشته باشند! بهتر اینکه از افعال با صیغه جمع استفاده کنید!
برای توضیح بیشتربه لینک " خواهرانه برای برادران " مراجعه کنید!
-----------------------------------------------
نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!
--------------------------------------------------
هنگام نماز طواف کعبه هم تعطیل است!نبینم موقع نماز اینجا باشی! برو که خدا داره صدات میزنه!

پيام هاي کوتاه
بايگاني
آخرين نظرات

کی گفته *گعده خوابگاهی

جمعه, ۱۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۳۵ ق.ظ

" بسم الله الرحمن الرحیم "


السلام علیک یااباعبدالله الحسین علیه السلام 

السلام علیک یا ثارالله


سلام 

هدف از گذاشتن این عکس : نامعلوم :*)

شب پیش از 13 آبان بود! داخل خوابگاه برای بروبچ برنامه داشتیم! منم از والدینم اجازه گرفتم موندم! فضای حاکم برخوابگاه و سالن هاش غمناک بود! حس غربت عجیبی داشت! یاد زندان میافتادم! هزار بار خدارو شکر کردم بابت اینکه همین جا زیر سرخونوادم میرم دانشگاه! بعد از اینکه نقد فیلم آرگو تموم شد و فیلم های مصاحبه پارسال توی لانه جاسوسی رو دیدیم، بروبچ مشغول بحث شدند بچه ها یه سری سوال توی ذهن شون بود که به لطف "ز" و " ز" و "ص" پاسخ داده شد!

از طرف حمایت کنندگان نظریه ازدیاد

نسل به منظور افزایش انگیزه برای

فرزند پروری بیشتر   :*)

بعد برنامه وقتی همه رفتن ما موندیم و دوسه تا دیگه بچه ها! من و "ص" اصفهانی بودیم و اون چند تای دیگه خوابگاهی بودن!سرتون رو درد نیارم داشتیم بحث میکردیم سر سبک زندگی و این که چه قدر حرف میزنیم و چه قدر عمل میکنیم که بحث رسید به ازدواج! توی اون جمع دو نفرمتاهل بودن و بقیه مجرد! "ز" گفت : یه روزی بود استادمون سرکلاس داشت در مورد اینکه اگه یه روزی یه نفری اومد براتون که شغل ثابت نداشت و سربازی نرفته بود و خونه مستقل نداشت و ماشین نداشت و از این صوبتا بحث میکرد! من خودم از اولین نفراتی بودم که به حرفاشون خندیدم و گفتم مگه میشه، چه حرفا! امّا الان ... وقتی قرار شد که ازدواج کنم اوضاع عوض شد و دیدم تا اون موقع نسبت به این مسائل تغییر کرده بود!**

خلاصه اینکه داشتیم سرهمین موضوع بحث می کردیم!کی گفته باید پسرسربازی رفته باشه حتمن؟ کی گفته باید حتما شغل ثابت و مشخص داشته باشه؟ کی گفته باید یه خونه داشته باشه؟ کی گفته باید فلان مدرک رو داشته باشه؟ آخه کی گفته؟ 

مگه این والدین الان قبلا خودشون همه چی تموم بودن! خونه داشتن! سرکار درست درمون میرفتن! با جیب پرپول میرفتن خواستگاری! 

یکی از دخترا دراومد گفت : نمیشه که باید سربازیش رو رفته باشه! تازه بعد این همه بخواد بعد ازدواجش بره سربازی که دیگه چی میشه! شغل هم باید حداقل یه چیزی مشخص داشته باشه! 

+ اصلا حس نوشتنم نمیاد. ادامه داشت ...

+ خیلی وقت بود میخواستم این رو بنویسم نمیشد!

+ نمیدونم چرامن هر وقت میشینم کنار یکی تهش حرفا به همین چیزا ختم میشه!!

+ اصلا از فضای خوابگاه خوشم نمیاد ولی تجربه خوبی بود!!

+ وقتی توی سالن خوابگاه راه میرفتم حس راه رفتن توی رخت کَنِ یه ورزشگاه بهم دست داد! نمیدونم چرا مردم بلد نیستن مثل بچه آدم لباس بپوشن! ;|

همینه دیگه پس فردا چاره بچه رو

نمیکنی بش بگی این و بپوش

اون و نپوش :*)


+ آبجی خانومایی که اینجا هستین خداییش چندتا غذا بلدید درست کنید؟!

چه قدر مهارت های خانه داری و از این قبیل دارید؟! 

التماس دعا

وَاِلی اللهِ تُرجَعُ الاُمور ...

شما بگو  (۲۶)

اووووووووووه من که از بس تو باغ نمره نیستم یکی باید ادبم کنه!

کاش بودم! البت همون بهتر که نیستم! یه عمر با بچه خرخونای بنده ی نمره سروکله زدم بسمه...

بعدشم انشالله اون هم کلاسیمونم درست شه کارش.

نمی دونی از دست استادای اینجا چی می کشم که! نه درس یاد میدن نه اخلاق نه حتی نمره! همشونم تحصیلکرده های سوربن و گرونوبل و اونوران!
دائم هم میان ایرانی و اسلام و حکومت و همه چیزو زیر سوال میبرن.
البت تازه فهمیدم سر کلاسای دیگه می ترکونن! سر کلاس ما ظاهرا اهل حفظ ظاهرن!
حالا نمیدونم چرا؟
بخاطر اینکه کلا هیچ بحثی تو کلاس ما داغ نمیشه و بچه ها دم به دم استاد نمی دن؟
یا اینکه من اکثر مواقع باهاشون بحث میکنم و نمیذارم بی جواب بمونه بعضی حرفاشون؟
یا چه می دونم حال نمی کنن؟

خولاصه

راستی عیدت مبارک(:



پاسخ:
اِه ! خُب پَ درس خون بودی حتماً! البته خوب نیس برای نمره درس خوند! :)
ای بابا! :)
ان شاءالله
مثل استادای دانشکده ما که اغلب نزدیک 90% شون از 17- 18 سالگی آمریکا و اون ورا زندگی میکردن! تا اینکه همون ور استاد شدن و برگشتن!
هعیییی امان از استاد !
:) حفظ ظاهرم باز خوبه! 
:) همین که ی جاهایی جرعت لب تر کردن نداشته باشن نشون میده کارتون درسته چون الانه استادا خیلی بی پروا شدن!

عید شماهم مبارک!
ی سوالی برام پیش اومد
شما الان تهرانی؟! کدوم دانشگاه؟! اصلیتت برای کجاست؟! [private]
خیلی حال کردم از شجاعتت تو بحث با اون استاده. من که از بس استادام پرتن از ماجرا به خودم زحمت بحثم نمیدادم. امروز رفتم پیش مدیر گروه بهش گفتم فلان استاد یه کار ترجمه سنـــــــــــــــگین(50 صفحه ای که رو 80 صفحه اس و هر صفحه اش کم کم 3 ساعت زمان میبره!) برای یه درس 2 واحدی بهمون داده و نمره هم افتضاح داده. ترجمه تازه غیر مرتبط به درس بود. (استاد عزیز میخوان ارتقای درجه پیدا کنن ما وسیله ی ایشونیم!)
اون یکی استاد نمره همه رو کم داده چون منبع نداشتیم که اون چیزی که ازمون خواست رو بهش تحویل بدیم. میگفت به من ربطی داره منبع ندارین و هی فقط استرس به ما وارد می کردن و سه تا درس داشتیم این ترم یکی یکی استادا میومدن ترور شخصیتمون میکردن و میرفتن. و میگفتن شما بی سوادین و هیچی حالیتون نیست و (دیگه هیچی دیگه! کلن دیوونمون کردن.)
بعد فک میکنی مدیر گروه چی گفت؟
گفت چرا زودتر نیومدین بگین؟
.
.
.
پیش خودم گفتم چرا واقعا؟
بعد دیدم 1.خیلی ترسو بودم احتمالا 2. امیدی به برطرف شدنش و البته شنیده شدن نداشتم (اینو به استادم گفتم) 3. بلد نیستم از حقم دفاع کنم 4. نمیدونم چرا؟

بعد به استاده گفتم فلان استاد اصن اخلاق استادی نداره ربطی هم به علمش نداریم فعلا که اونم نداره! ولی ایشون هیئت علمی میباشند. اخلاقش که عوض نمیشه. رفتنیم که نیست! چه گفتنی؟؟؟

بعد نامه نوشتیم و زیر آب استاد نامبرده در بحث ترجمه رو زدیم با کمک مدیر گروه و قرار شد ترجمه هم ندم بهش و الان خوشحالم!!!
نمی دونی چه استرسی داشتم این روزا!
یه هفتس امتحانام تموم شده مونده بودم اینجا واسه همون ترجمه مزخرف.
الان حالم یکم بهتره. خیلی اعصابم تحت فشار بود!
بعد هم از مشروطی رهیدم به لطف خدا. ولی همکلاسیم مشروط شد.
افتضاح نمره دادنا!
من که فقط خدا کمکم کرد. امتحانا داغون بودن!
حالا فک کن همکلاسیم زنگ زده التماس که برو با استاد حرف بزن نمرهها رو ببره رو نمودار. بعد که این نامه رو نوشتیم حاضر نیست امضا کنه!!!
بعضیا خودشون دوس دارن ظلم پذیر باشن و ترسو و بی بخار!

اوفیییییییش
حرف زدم خالی شدم!
ببخشید آبجی من میام اینجا گوش شنوا و دل گرم و گیرا گیر میارم هی می حرفم!

به قول خودت
دوست می دارم زیاد***-:
پاسخ:
سلام آبجی خانوم 
لطف دارید شما!! من اصولن بی کله هستم! البته این طوری نبودم قبلاً! دبیرستانی که بودم خیلی زبون داشتم و اعتماد به نفس خوبی داشتم ولی وقتی وارد محیط ... دانشگاه شدم کلن کوبیده شد اعتماد به نفسم به لطف " الف " شجاعت یافتم! :))
ایوول شما که ترکوندی خواهر! مدیر گروه ......!!!!!!
خیلی خوب شد! در این مواقع آدم حس میکنه ی کوه رو از روی پشتش برداشتن! 
شماها دیگه خیلی دل داشتید!
منم پریدم!! :)
استادا کارشونه! عموما به جز عده ی قلیل شون که خوب درس میدن بقیه نه خوب درس میدن نه مثل آدم حسابی نمره میدن!
ان شاءالله که دوستت هم کارش حل بشه!
من ی روز رفتم مشکل نمره خودم رو حل کنم جمع کثیری کارشون به خاطر التماسای من حل شد! کلی ذوق کردم! :)

این طور رفتن پیش استاد و اینا نیازه آدم براش رِلِه بشه! شایدم ترست بریزه! بیخیال نمره بشی! 
البته به نظرم اگر با استاد در نهایت ادب حرف بزنیم بهش برنمیخوره ولی ...
انگار حرفم شعاری شد :)

اِه چرا پَ امضا نکرد؟!
خواهش می شود! ماها در قبال هم وظیفه داریم! باید غصه هم دیگه رو بخوریم! هوای همدیگه رو داشته باشیم! خواهر که مجازی و حقیقی نمی شناسه!
شما همین که مارو قابل میدونی صحبت میکنی ممنون!

من هم زیاد! تشکر آبجی 
:)
نکن! این شکلکا رو نذار اینجا! خخخ :)






خیلی دوس دارم نظرا و جوابات رو بخونم اما متاسفانه خیلی طولانی ان آخه چرا؟؟؟ :(((
راستی من اصلا حوصله خونه داری و اینا رو در حال حاضر ندارم اما خیلی علاقه مندم یادبگیرم البته بعد ازدواج :دی
پاسخ:
من ده بار هرمطلب و با نظراتش میخونم ... اونقده کیف میده ... خیلی دوس دارم ...
چرا؟؟! خب شاید برای اینه که خیلی سرت شلوغه ...
ماهم در حد ظرف شستن فعلن کوزت میشیم امّا تابستونا از خجالتمون در میان و همین طور گاهی روزای تعطیل
اِه بعد ازدواجت قرار روی آقای همسر سیر پیشرفت دستپخت و کدبانوگریت رو امتحان کنی ...؟؟! 

:)
حرف دل ما رو زدن استادتون...اما خب کیه که این حرف ها رو نفوذ بده به دل والدین ها به جز خدا...خب جناب خدا هم تا صلاح ندونن نمی دن دیگه :دی
التماس دعا آبجی...همه اش می اومدم سر می زدم حواسم نبود که پستای جدید زیر پست برنامه ریزیه خوابه نمی دیدمشون 

پاسخ:
سلام 
چه حرفای خوبی میزنه دل شما! دخترا پَ این وسط چیکارن! باید نفوذ کنی نفوذ کنیم نفوذ کنید! ما که داریم همین کار رو میکنیم باشد که موثر واقع شود!!
واقعاًنم صلاح و خوب اومدی ...
محتاجم شدید ... چشم دعاگوت خواهم بود ... خواهش میکنم ... شما کلن از اینجا رد هم بشی اثرت میمونه ...
:)

راستی یادم رفت فخر فروشی کنم!!!

من اصول آشپزی و غذاهای معمولی رو بلدم ولی یه سری غذاهای محلی مثل کوفته و ... رو فقط تئوری بلدم!!!!

خانه داری رو هم همینطور.

الان ما رو نبین که فرصت همکاری در منزل نداریم

قبلترها یه پا کدبانوی خونه بودیم. اونقدر کار میکردم که داداشم بهم میگفت:

کوزت!!!

 

پاسخ:
اِه ... به به ...
من کلاس پنجم که بودم با بابام نوبتی خونه رو مدیریت میکردیم ... از نظر تمیزی و این ها 
چون فسقلیمون تو راه بود ...
باریک الله خانوم کوزت خودم!!!
همین الانش هم کدبانویی

من از سال پنجم مامانم میذاشتم توی آشپزخونه کنار دست خودش تاغذا درست کنم برای همین الان همه چی تقریبا بلدم 
تابستونا اگه خونه باشم حسابی کوزتم ... 
کلن از جارو تا نهار و ظرفای شام میوفته برای من مخصوصا که سه چهار سالی به بهانه دبیرستانی بودن و کنکوری بودن کاری توی خونه نمیکردم ...

سلام

بنظرم نمیشه برای همه یه نسخه پیچید. مثلا پدر من که خودش موقع ازدواج

در سن 20 سالگی همه چی تموم بوده خب طبیعتا یه انتظاراتی داره. اگر هم بگیم اون مال نسل قدیم بوده و الان متفاوت باید سنجید خب نمونه داداشمم مطرح میشه که نسل جدید هست و موقع ازدواج باز همه چی تموم بود(شغل و خونه و پس انداز)

دوم اینکه خب پسری که مثلا توی 25 سالگی هیچی نداره و کلی هم کار عقب افتاده داره مثل سربازی این اصلا نشونه خوبی نیست. به مسئولیت پذیریش باید شک کرد. چنین فردی شایسته تکیه گاه بودن نیست.

البته نمیگم حتما باید فلان و فلان باشد ولی حداقل باید نشانه های عرضه داشتن رو داشته باشه تا بتونه تکیه گاه یه موجود ضعیف و ظریف باشه...

البته متقابلا برای یه دختر خانم هم همینطوره...

دختری که با 22 سال سن بشینه بگه من آشپزی بلد نیستم یعنی احساس مسئولیت نداره!!

من فکر میکنم باید همه جوانب رو در نظر گرفت ضمن اینکه با سخت گیری های پیش پای جوانان برای ازدواج مخالفم.

یاعلی

پاسخ:
سلام 

الاف لااُبالی با اونی که من میگم توفیرداره!!
بحث جَنَم و مردونگی هست ... که من الان اصلا حوصله شرح و تفصیل ندارم ...
بحث تکیه گاه و اینا هم قبول دارم ولی با توضیحات مخصوص به خودم ... خیلی همون طور که گفتم حسش نیست بازش کنم
فقط من حرفم اینه که مورد با مورد فرق میکنه ... باید همه چی رو کنار هم سنجید ...

دختر22ساله آشپزی بلد نباشه دیگه خیلی زشته ...
جوانب رو منم هستم ... ولی طبق تفسیر خودم ... 
تو که خوب نظر من و میدونی ...
۱۷ آذر ۹۲ ، ۲۲:۳۸ خادم اهل بیت (ع) ارادتمند رزمنده ها

به نام خدا

سلام

لطفا پست سایر عادات زندگی رو زودتر ان شاء‌ الله بذار آبجی....

پاسخ:
سلام آبجی باید ببینم چه قدر به همین یکی عمل شد تا بعد ...
خوب نیست توی این کار عجله ای پیش بریم!
چون بقیش سخت تره!
از خواب شروع کردم چون باید اوّل ارادتون قوی بشه و تصمیم مصمم بگیرید برای عوض شدن!!


از اینکه این همه پیگیری خیلی ممنونتم 
باعث میشی من هم سرذوق بیام 
آدم همین سانسور ها رو میبینه و پناه میبره به شبکه های اجتماعی * و *  و حتی *... (توئیتر منظورم نبود!) خودمم متوجه نشدم چی نوشته بودم!

حالا چرا *وابگاه رو سانسور نکرده بودید*؟   :)))
خیلی هم خوبه.
درس های زندگی همیشه پاستوریزه نیستن*. خوابگاه نمونه خوبی از جامعه است*. نمونه ای عالی و *.

خوابگاه  خیلی هم *ـه.

:)
پاسخ:
اون قسمت ها شناسه فعل ها بودن 
دقت کنید!

۱۷ آذر ۹۲ ، ۲۲:۰۸ خادم اهل بیت (ع) ارادتمند رزمنده ها

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

چفیه منتظر اعلام کمبودهای این وبلاگ توسط خوانندگان...

با تشکر

 

پاسخ:
سلام علیکم

چشم
۱۷ آذر ۹۲ ، ۱۷:۴۳ وخدایی که دراین نزدیکیست
آهان راستی دعوتی به کمی روشنتر :)
پاسخ:
متشکرم آبجی
چشم سرفرصت میام حتما 

:)
سپاس فراوان بابت دعوت 
۱۷ آذر ۹۲ ، ۱۷:۴۲ وخدایی که دراین نزدیکیست
خواهری من که نگفتم همه ی پسرای الان اینجورین ولی اکثرشون تنبلن نه اصلا خیلی کمتر از نصف منظورم اون بود...
بعدشم خب درسته الانیا بعضی هاشون واقعا پسرایی کاردرستین اگه بابا مامانا بذارن ..

پاسخ:
شاید ... کمتر از نصف 
همین طوره ...
ولی خوب باید اون و مینوشتم 
گفتم که حرف نوشتنی رو بالاخره باید نوشت 
1 خوابگاه خیلی هم خوبه.
2 بعد امتحان که از این حرفا نمیزنن، بعد از اینکه دیگه کارت گیرش نبود باید این حرفا رو بزنی!
3 خوابگاه خوبه.
4 ایول که جواب استاد رو بالاخره دادی.
5 خوابگاه خوبه، بازم خوبه!
پاسخ:
سلام علیکم 

بنده که اصلا دوست ندارم! 
نه دیگه من با این استاد هر ترم دو سه تا درس دارم فرقی به حالم نمیکرد!!! از اون به بعد احترامم پیش استاد دو چندان شد!!! هرموقع هم میگن یه چیزی رو به من نگاه میکنن میگن منظورم همتون نبودیدها! اون موقع بعد اون طومار حرف من استاد فقط خندید و سرش رو تکون داد!! هیچی نداشت که بگه خودشون با این که سن شون زیاده بچشون هم سن و سال ماست!

بنده اصولا نمیتونم جواب ندم که همین اکثرا باعث دردسر هم میشه!
خوب نیست! بازم خوب نیست! البته هم اتاقی سالم و خوب نعمت بزرگی توی خوابگاه که خدا قسمت همه آرزومندان بکنه!!!


البته قبلا هم بنده شاید سرجمع 20 یا 26 روزی خوابگاه بودم برای دوره های مختلف ولی خوب اون موقع جو فرق داشت ولی وقتی از نزدیک با واقعیت روبه رو میشه آدم حالش بد میشه!!
۱۶ آذر ۹۲ ، ۱۹:۲۳ خادم اهل بیت (ع) ارادتمند رزمنده ها

به نام خدا

سلام علیکم

راستی نظرات سازنده برای فعالتر شدن چفیه رو نگفتین ! ضمنا سر زدن به طرح حفظ قرآن چفیه یادتون نره ان شاء الله

پاسخ:
سلام مجدد

باورکن من فقط این نظرات رو جواب میدم بعد میرم یه کار مختصری میکنم شام و ظرف شستن گاها و ... دیگه اصلا فرصت نمیشه!
به طرح خوبت هم سرزدم!!!! خداخیرت بده آبجی اگه وقت داشتم پایه بودم!!! 

به روی چشم اونم میام میگم 
۱۶ آذر ۹۲ ، ۱۴:۲۶ معین (پسر مجرد)
سلام
کسی که به دنبال همسری میگرده که سربازی رفته باشه، مدرک و شغل و حقوق خوب هم داشته باشه باید حتما با یک فرد 30 ساله ازدواج بکن! بعید میدونم پسر جوونی باشه که در عین طروات جوانی و شور و نشاط زندگی مشترک و تشکیل خانواده همه چیزش روی میل خانواده دختر باشه یا اینکه یه پسر پولدار از خانواده ی پولدار بیاد سراغشون که در این صورتم خانواده دختر باید در همون حد مایه دار باشن که فردا روز دخترشون توی خونه شوهر تو سری خور نشه.
هر چه سطح توقعات کمتر و پایین تر باشه و ازدواج ها آسان تر برگزار بشه، لذت ابتدای زندگی بیشتر خواهد بود. بنده با چشم خودم دیدم زندگی هایی که با قرض و قوله برای شام عروسی و تالار و آتلیه و کرایه لباس و آرایشگاه آنچنانی و امثالهم شروع شدن و تا مدت های مدیدی آقا داماد و دختر خانوم بعد از ازدواج تا یه مشهد نمیتونستن برن، چون همش داشتن قسط و قرض و وام پرداخت میکردن و کلاً دو سه سالی از زندگیشون رو درگیر پرداخت اقساط بودن، دو سه سالی که به نظر من باید همون اوج لذت و آرامش برای دو نفر باشه.
پاسخ:
سلام علیکم

والا
حق
توقع بیجا
وای وای از این همه تشریفات بیجا!چه پولایی ریخت و پاش میشه که اگه به جا مصرف میشد باهاش هزارتا جوون کار ازدواجشون حل میشد! سلب آرامش! نمیدونم چه واجبِ آدم بی اینا هم زنده میمونه والا چرا بعضیا سخت میگیرن ؟؟؟!!!
همین طوره!!! فرصت هایی که بعدا دیگه به دست نمیان! تازه همین چیزا زمینه شروع اختلافات هم هستن!
چرا نباید بره رو اعصاب
حالم داره بهم می خوره از این همه بی حرمتی به ساحت دین اونم تو کشوری که اکثر مردم دینشون رو دوست دارن
اونم پخش مستقیمی که به بهونه دیندار موندن مردم برای نرفتن به پای ماهواره درست شده بعد اینجور نافهمی یه مجری تمام اشتهای معنویت رو بالامیاره!
پاسخ:
برای همین میگم
منظور اینکه خیلی داغون بوده!
من که ندیدم! ولی خُب میتونم تصور کنم چه قد ...
پاسخ:
اومدم!
به زور و باشوق خوندم!
کو گوش شنوا
کیه زن بده به پسر بیکار سربازی نرفته؟
پاسخ:
بگردید پیدا میشه!!!
جوینده یابنده است!!!
اوستا کریم هم بزرگــــــــــــــــــــــــه!! شما ازش درخواست کنید یک عدد خوبش براتون پیدا میشه!

۱۵ آذر ۹۲ ، ۱۹:۱۷ پلڪــــ شیشـہ اے
دوستانی که الان اینجا حاضرید
جمیعا التماس دعای شدید
.
.
.

پاسخ:
فعلن ما رفتیم 
عزّت زیاد 
۱۵ آذر ۹۲ ، ۱۹:۰۳ خادم اهل بیت (ع) ارادتمند رزمنده ها

به نام خدا

سلام راستی آبجی همسن منی تقریبا !

پاسخ:
سلام 
اون برای پارسال بودها! الان 21 سالمه!!
شما چند سالتونه مگه؟!
خصوصی بگو!


خخخخخخخخ
به سلامتی
برای همینه بامحبتی
۱۵ آذر ۹۲ ، ۱۸:۵۸ خادم اهل بیت (ع) ارادتمند رزمنده ها

به نام خدا

سلام گرفتی نظر دوم رو آبجی؟

پاسخ:
سلام گرفتم
۱۵ آذر ۹۲ ، ۱۸:۵۴ خادم اهل بیت (ع) ارادتمند رزمنده ها

به نام خدا

سلام علیکم

خواهر جان ببخشد من یه چیز رو بد فهمیدم بابت نظر قبل معذرت می خوام !

ضمنا خانه داری و آشپزی واقعا هنر ...من که دوست دارم

توصیه میکنم ان شاء الله همه یادش بگیریم

پاسخ:
سلام 

نه بابا این چه حرفیه!!!
اونو گفتم تا همه مون بهش دقت کنیم! نیازی به معذرت نیست آبجی خوشگلم!
همین طورِ ... هنر بزرگ و اساسی

ان شاءالله! توصیه به جایی بود! منم باهات موافقم!
۱۵ آذر ۹۲ ، ۱۷:۲۰ بهارخانمی
سلام
اره اون حرفات واقعا به دلم نشست
چرا همه چیز باید مهیا باشه که زندگی تشکیل داد
چرا پرتوقع هستیم
چرا نمیذاریم کمی با زندگی دست و پنجه نرم کنیم


و اما غذا 
من اعتراف میکنم که تا بحال ماهی نپختم چون خانوادم دوس نداشتن
بقیه غذاها رو تقریبا امتحان کردم عالی نیستن اما میتونم مهماندار خوبی بشم

واقعا حرفات قشنگ بودن خانووووووووووووم خوشگله ابجی خودمی حقا

پاسخ:
سلام آبجی
ممنون                 
واقعا 
نمیدونم چرا هیچ کس حواسش به خدا نیست!
روزی دست اونِ نه هیچ کس دیگه!
والا بخدا 

شما که من به عنوان بانوی نمونه از این مکان به همه معرفیت میکنم! خوش به سعادت همسرگرامی تون! از جانب ما بهشون بفرمایید به خاطر داشتنتون به خودشون ببالند!
ترشی ، لواشک ، حلوا ، مربا ، انواع غذا ، پنیر ، سبزی خشک ، دیگه چی باز بگم 
ایشون از هر انگشت شون صدتا مهارت خانه داری میریزه !!!

ممنون جان!
دست زنندش درست! آبجی جات توی گعده های ما خالی!
۱۵ آذر ۹۲ ، ۱۶:۵۶ خادم اهل بیت (ع) ارادتمند رزمنده ها

به نام خدا

سلام علیکم

آبجی به سلامتی ان شاء الله

پاسخ:
سلام 

چی به سلامتی؟؟!!!   :|
ان شاءالله!
سلام
عجب جای حساسی قطع کردین داستان رو.. منتظر می مونیم کامل که شد نظر کامل میذاریم

عکس آخری در کنار سوالاتش خیلی جالب شده:)

یاعلی
پاسخ:
سلام علیکم

اگه حوصله ما برگرده ان شاءالله! از این جور بحث ها من بخوام اینجا بنویسم یه طومار میشه! چون ماتقریبا هردفعه جمع بشیم سرهمین چزا حرف میزنیم! حتی متاهل ها! سبک زندگی و ... 
حس بیخود بودن پست بهم دست داده بود شدیدا! همین نظرات شمامخاطبین هست که دلگرمی میاره! باهمتونم

:)
تشکر

یاعلی

۱۵ آذر ۹۲ ، ۱۶:۱۲ وخدایی که دراین نزدیکیست
خب بعد سلام 
اول بگم پسرای قدیمی(والدین حالا) کلی با امروزی فرق میکردن و همچنین شرایط و زمانه ی اون موثع وقتی متاهل میشدن دیگ به فکر بودن ولی الانیا چی دور از جون بعضیاشون اصلا بدترهم میشن پس ی چیزایی از قبیل کار و سربازی رو باید داشته باشن

بعدشم خواهر گلی من یکی که ب لطف سخت گیریهای مامانم همه جور غذا بلدم خداییش تعریق از خود نباشه از مامانمم خوشمزه تر درست میکنم باور نمیکنید بیاید از امیرمون (برادرزاده ام) بپرسید  
والا...

و البته این ترم که واحد ندارم بجاش یک ترم خانه داری پاس کردم یعنی تخصص گرفتم
خخخخخخخخخ خخخخخخخ
پاسخ:

سلام 

حتما همه این قسمت رو بخونید از پست مهم تره!! 



بذار یه چیزی بگم! یه استادی داشتیم همین استاد پدر بزرگی که توی پست ، پسته ازش نام بردم هی میگفتن الانِ شماها مفت خورید! همه بارتون روی دوش پدر مادرتونه ... تاهزارواندی هنوز وبال گردن پدر مادراتون هستید! عرضه هیچ کاری ندارید! مستقل نیستید! هرسری هم میومد سرکلاس میگفت بز به جای شما بود این سه سال سر این کلاس ها یه چیزی یاد گرفته بود! چرا شما اینجورید! دانشجوهای چینی اِل هستند! دانشجوهای آمریکایی بِل هستند! مستقل اند! بعد 18 سالگی پدره با یه لگد بچه رو پرت میکنه بیرون میگه برو سی کار خودت ! برو پول دربیار! برو درس بخون! همه کارات هم باخودت! خرج تحصیلت هم باخودت! خلاصه یک ترم برامون رجز خوند! گفت چرا درس نمیخونید! چرا این همه مفت خور بازی درمیارید! .... من خوب تحملشون کردم! جلسه آخر خواستم آخر کلاس پاشم جلوی همه جواب یک ترم رو بهشون بدم ولی گفتم این پسرای کذایی گروه ما جنبه ندارن اصلا صلاح نیست پاشم جلوی اینا سخنرانی را بندازم! خلاصه کلاس تموم شد! من بودم و چندتا آقا پسر اطراف میز استاد آبجی های دیگه هم چندتایی شون نشسته بودند! آقایون هم فک کنم دو سه نفر به جز چندتایی که نزدیک من بودن مشغول کار خودشون بودن!

در اومدم به استاد گفتم : به نظرتون در طول این ترم اگه دوتا حرف حسابی و نصیحت پدرانه به ما میکردید اثرش بیشتر از این همه متلک و فحش نبود که جز اینکه اعتماد به نفس ما رو له کنه حاصل دیگه ای نداشت! به نظرتون با این که بگید دانشجوی آمریکایی فلان بود دانشجوی چینی بهمان بود و اونای ... رو هی بزنید توی سرما یه دلداری و صحبت درستی برامون میکردید اثرش بیشتر نبود! اونا تحفه نیستن که شما دم به دقیقه میزنیدشون توی سرما! وقتی هم میگید درس خون نیستید و فلان هستید و بهمان همه رو باهم جمع نبندید من یکی که خودم هم درس میخونم هم سرهمه کلاس ها حاضرم هم به استادم احترام میذارم! هم ارزش وقت و همه اینایی که گفتید میدونم! پس نگید همه خیلی های دیگه هم هستن که الان بپرسید همین طور هستن!

استاد خنده ای کرد و گفت درسته حق باشماست! بعد دراومدن دوباره بحث مفت خور بودن و عدم استقلال و دست و پا چلفتی بودن و این ها رو مطرح کردند!

منم گفتم : ماهایی که میبینید حاصل تربیت والدینی چون شماها هستیم! اگه من 20 ساله هنوز نمیتونم گلیمم رو از آب بکشم بیرون اگه من هنوز مستقل نیستم اگه من هنوز از پس کارای خودم برنمیام ، اگه هنوز لقمه نون پنیر صبح من و مادرم میبنده ، اگه این پسرا هنوز شغل درست حسابی ندارن و از پس مسئولیت هایی که باید در این سن خیلی بیشتر از اون رو داشته باشن برنمیان همش به خاطر نحوه تربیت والدینی چون شماهاست! ماها مقصر هستیم ولی وقتی مادر من تا یه مدت بسیاری اجازه خیلی کارها رو به من نمیداد وقتی پدرم من و محدود میکرد محدودیت هایی که فقط جلوی رشد من و میگرفت و خیلی دیر هردوتاشون فهمیدن چه دختر دست و پا چلفتی شدم ، وقتی اومدم دانشگاه تازه یادشون افتاد باید من روی پای خودم باشم و اون همه فشاری که به من اومد به واسطه همین مستقل شدن یک دفعه ای چه قدر سختی تحمل کردم! یاهمین آقایونی که مثال میزنید پدر مادر هامون جوری بار مون نیاوردن که وقتی به سن کذایی که میگید رسیدیم از پس هیچ کدوم از اینایی که میگید بربیاییم! نمیگم بچه مقصر نیست ولی به نظرتون رفتارها به چی برمیگردن به اینکه هر فرد چه طور توسط خانوادش باراومده باشه! اگه اون دانشجوی آمریکایی که میگید اون شکلیه حتما از اول جور دیگه بار اومده! ما مثلا مسلمان هستیم ولی هیچیمون روی اسلوب نیست!

بعدش هم پسرای دور میز همه باچشمای گرد شدشون شجاع شدن و به حرف اومدن و همه ی حرفایی که در طول یک ترم توی دلشون بود ریختن بیرون! یکی شون گفت : استاد درست میگن هیچ کس از مفت خور بودنی که ازش صحبت میکنید خوشش نمیاد من خودم هرموقع درس نداشته باشم میرم سر کار! خیلی های دیگه هم که از همین جمع هستن سراغ دارم اونا هم همین جور ولی خُب ما تازه تونستیم خودمون رو پیدا کنیم ! به قول ایشون این قدر ما رو وابسته بار آوردن که الان از پس هیچ کاری برنمیاییم! الان هیچ کس به ماها اعتماد نمیکنه مثل خود شما که همش تو سرمون زدید و کلن اعتماد به نفس مون رو زدید لِه کردید!

الان خواهر من بحث همین حرفاست! همین پسری که میگی اگه بهش اطمینان کنن و بهش اجازه بدن خودی نشون بده و به موقعی که باید براش آستین بالا بزنن تا توی آرامش باشه و به راحتی به بقیه زندگیش برسه براش نقل همین حرف هاست! کی گفته پسرای الان قد اون موقع باباهاشون عرضه ندارن این از بی عرضگی والدینه که اینجوریه! اصلنم این طور نیست! اگه به هرکدومشون درست میدون داده بشه مطمئن باش بهتر از پدر شون یه زندگی رو میچرخونن! پس اگه یه پسر آرامش روانی و عاطفی و ... داشته باشه اگه ندیدی خیلی مردتر رفتار کرد و آنچه که برعهدش بود انجام داد! سربازی برای چیه!؟؟؟ برای اینکه اگه جان و مال و ناموس مردم به خطر افتاد یه عده باشن که برن دفاع کنن! به نظرت سربازی برای حفظ جامعه واجب تره یا تشکیل خانواده! به نظرت کدومش اولویت داره! به نظرت پسر بعد که رفت سربازی مرد میشه؟! دیگه حل میشه؟! گُلُ بُلبُل میشه! ؟ اوضاعش درس میشه! عاقا مردونگی و مسئولیت پذیری به این حرفا نیست اگه بذارن اونا جنم خودشون رو نشون میدن!!! باور کن! یه پسر وقتی ازدواج بکنه به واسطه حس مسئولیتی که بابت پیوند ازدواج خدا بهش میده خیلی محکم تر پیگیر پیدا کردن کار میشه! خیلی دلگرم تر ادامه مسیری که باید و رشدی که باید رو طی میکنه!!!!!!!! باور کن از هرکدومشون میخوای بپرس ببین حرفشون چیه؟؟؟؟؟!!!!!



ایول به شما آبجی خانوم کد بانو و مامان گُلتون 

باریک ... خیلی عالیه 





 

یه پست باید بنویسیم واسه بی حوصله گی
واقعن چرا اینجوری شدیم
حوصله هیچ کس و هیچ چیز رو نداریم
بعضی اوقات فک می کنم اینکه بعضی از مردم زندگی هاشون یه جوری شده یا همون هایی که میگی تو راهرو خوابگاه پوششون عین رختکن باشگاه می مونه!
واسه همین فرار از بی حوصله گی هست ، بی انگیزه بودن ، خسته شدن ، یه جور تو چشم اومدن
خوشی ها لحضه ای شده و غم ها
تنها چیزی که پیدا نمیشه ثبات!

پاسخ:
سلام علیکم

کارخوبی میکنید!
دقیقن! ولی من خسته نیستم! بی انگیزه هم نیستم! فقط استرس زیادی الان توی بازه زمانی کوتاه داره به روح و روانم و زندگیم وارد میشه! آهای حقیقی هایی که میخونید و خاموش هستید خداوکیلی میخوام ببینم ... فک کنید کارایی که باید انجام بشه ولی ... خدایِ من ... این فک کردم روانی شدم ... یه کسی رو میخوام که این وسط مردونگی کنه که باز همه کاسه کوزه ها نمونه برای م.خ بخدا الان جون م.خ تون داره درمیاد ... اردو ... بی مسئول ...
بعدم از نظر تغذیه ای چون همش بانون پنیر تغذیه میشدم توی دانشگاه ضعف شدید پیدا کردم ... اصلش هم برای همین این جور بی حوصله هستم ...
دیگه اینکه من واقعا خوشحالم تمام روزای هفته خونه نیستم و تا شب بیرونم ... اوضاع خونه گاهی خارج از تحمل میشه ...
اونا که والا چی بگم ... به من بود ... آخه والا ... حیف که نمیشه کامل حرف زد ...
دقیقن خوشی های لحظه ای تازه بابتش بقیه هم توی مضیقه هستن ... دوستای بنده خدای خوابگاهی ما که روحیشون داغون شده ...
ثبات هم چیز خوبی است البته ...

آیا بی حوصلگی بیماری مصری است!

شکرپاره

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">